کلمه جو
صفحه اصلی

precipitous


معنی : از روی عجله، عجول، بی مهابا، شتابناک
معانی دیگر : پرتگاه دار، پرتگاهی، پرشیب، (صخره) بلند و عمود، پرشتاب، شتاب زده، تعجیل آمیز

انگلیسی به فارسی

شتابناک، از روی عجله، بی مهابا


انگلیسی به انگلیسی

• very steep, having a high degree of inclination, nearly vertical, sheer
precipitous means very steep; a formal word.

صفت ( adjective )
مشتقات: precipitously (adv.), precipitousness (n.)
(1) تعریف: very steep or sudden; rising or dropping abruptly.
مترادف: abrupt, sharp, sudden
مشابه: precipitate, sheer, steep

- There was a precipitous fall in oil prices that month.
[ترجمه ترگمان] قیمت نفت در این ماه کاهش شدیدی داشته است
[ترجمه گوگل] در ماه یک سقوط قیمت نفت به شدت کاهش یافت
- It was a precipitous climb to the top.
[ترجمه ترگمان] بالا رفتن از قله کوه نوردی بود
[ترجمه گوگل] این صعود سریع به سمت بالا بود

(2) تعریف: having precipices.
مشابه: bluff, craggy, rugged, steep

- The precipitous coastline is characterized by steep slopes that reach almost to the shoreline.
[ترجمه ترگمان] این خط ساحلی با شیب های تند مشخص می شود که تقریبا به خط ساحلی می رسند
[ترجمه گوگل] خط ساحلی شیب دار با دامنه های شیب دار است که تقریبا به ساحل نزدیک می شود

مترادف و متضاد

fast, sudden; impulsive; initial


Synonyms: abrupt, breakneck, brief, frantic, gone off half-cocked, harum-scarum, hasty, headlong, heedless, hurried, ill-advised, impatient, impetuous, indiscreet, jump the gun, madcap, off the hip, off the top of head, plunging, precipitant, quick, rapid, rash, reckless, refractory, rushing, subitaneous, swift, unanticipated, uncontrolled, unexpected, unforeseen, violent, willful, without warning


Antonyms: careful, cautious, slow


از روی عجله (صفت)
sketchy, expeditious, precipitous

عجول (صفت)
fast, speedy, rash, hurried, precipitous, hasty, hasteful

بی مهابا (صفت)
slaphappy, precipitous

شتابناک (صفت)
precipitous

steep, falling sharply


Synonyms: abrupt, arduous, craggy, dizzy, dizzying, high, perpendicular, precipitate, sharp, sheer


Antonyms: gradual


جملات نمونه

a precipitous slope

شیب بسیار تند


precipitous heights

ارتفاعات پرشیب


precipitous stairs

پلکان پرشیب


1. precipitous heights
ارتفاعات پرشیب

2. precipitous stairs
پلکان پرشیب

3. a precipitous slope
شیب بسیار تند

4. From a precipitous height we looked at the town spread out below.
[ترجمه ترگمان]از ارتفاعات کوهستانی بالا رفتیم و به شهر که در زیر آن گسترده شده بود، نگاه کردیم
[ترجمه گوگل]از یک سطح صعب العبور، ما به شهرهایی که در زیر قرار داشتند نگاه کردیم

5. A precipitous path led down the cliff.
[ترجمه ترگمان] یه مسیر جاده ای که به سمت پرتگاه کشیده می شد
[ترجمه گوگل]یک مسیر پر سر و صدای صخره ها را پایین آورد

6. The stock market's precipitous drop frightened foreign investors.
[ترجمه ترگمان]کاهش چشمگیر بازار سهام سرمایه گذاران خارجی را به وحشت انداخت
[ترجمه گوگل]افت سریع بازار سهام، سرمایه گذاران خارجی را ترساند

7. More telling are the precipitous cost increases at state universities, which account for four out of every five college diplomas.
[ترجمه ترگمان]افزایش قیمت در دانشگاه های دولتی که چهار مورد از هر پنج مدرک دانشگاهی را تشکیل می دهند، افزایش می یابد
[ترجمه گوگل]گفته های بیشتر این است که افزایش هزینه های سریع در دانشگاه های دولتی، که چهار برابر از هر پنج دیپلم کالج است

8. Further round soared the precipitous south west rockface of Baruntse, flanked by its satellite range of peaks.
[ترجمه ترگمان]صعود بیشتر به سوی جنوب غربی \"rockface\" (Baruntse،)در \"Baruntse\" که در دو سوی قله های ماهواره ای این منطقه قرار داشت، افزایش یافت
[ترجمه گوگل]دورتر از آن، صخره ای پر سر و صدای جنوب غربی Baruntse، که توسط محدوده ماهواره ای خود از قله ها قرار دارد، افزایش یافت

9. The precipitous nature of the slide is also noteworthy.
[ترجمه ترگمان]ماهیت precipitous این اسلاید همچنین قابل توجه است
[ترجمه گوگل]طبیعت پر سر و صدا نیز قابل توجه است

10. Looking back, the precipitous shreds of sheeting rain effectively sanctioned a cordon between himself and what had gone before.
[ترجمه ترگمان]همچنان که به پشت سر نگاه می کردم، مقدار زیادی باران بین خودش و چیزهایی که قبلا رفته بود، به طور موثری تشکیل داده بود
[ترجمه گوگل]نگاه کردن به عقب، شیب های پر از لایه های بارانی به طور موثری یک مجاورت بین خود و چیزی که قبل از آن رفته بود، مجازات می شد

11. Precipitous peak height, halfway up the mountain, the cave in front of building
[ترجمه ترگمان]ارتفاع قله precipitous، نیمه بالای کوه، غار جلوی ساختمان
[ترجمه گوگل]ارتفاع اوج، نیمه راه کوه، غار در مقابل ساختمان

12. Could there be a mountain more precipitous than this?
[ترجمه ترگمان]ممکنه یه کوه more تر از این باشه؟
[ترجمه گوگل]آیا یک کوه بیشتر از این وجود دارد؟

13. If, however, the party's efforts result in a precipitous drop in real estate values, multinational corporations whose revenue and earnings growth are tied to China could be hard hit. And the U.
[ترجمه ترگمان]با این حال، اگر تلاش های این حزب منجر به کاهش چشمگیر ارزش املاک و مستغلات شود، شرکت های چند ملیتی که درآمد و رشد سود آن ها به چین گره خورده است، می تواند سخت مورد هدف قرار گیرد و یو
[ترجمه گوگل]اگر، با این حال، تلاش های حزب منجر به کاهش سریع ارزش املاک و مستغلات، شرکت های چند ملیتی که رشد درآمد و درآمد آنها به چین وابسته است، می تواند به شدت تحت تاثیر قرار گیرد و U

14. We have a precipitous climb to the peak.
[ترجمه ترگمان]ما یک صعود سریع به قله داریم
[ترجمه گوگل]ما به صعود سریع صعود می کنیم

پیشنهاد کاربران

۱ - شیب بسیار تند، extremely steep
۲ - شتابزده، عجولانه
done suddenly with great haste without careful consideration
most often used for things going literally or figuratively downhill.

شدید, هم میشه معنی کرد


کلمات دیگر: