کلمه جو
صفحه اصلی

confession


معنی : اقرار، اعتراف نامه، اقرار بجرم
معانی دیگر : اعتراف، خستو، به گردن گیری، (کلیسا) اعتراف به گناهان (در مقابل کشیش به طور خصوصی و یا به طور دسته جمعی و طی مراسم مذهبی)، اعتراف (به ایمان خود)، اشهد، شهادت مذهبی، اقرار نامه، (معمولا جمع) اعترافات، خود زیست نامه (زندگینامه ی خودنوشته که در آن از امور شخصی و خصوصی و نهانی نیز پرده برداری شود)، (در برخی کلیساها) ایمان نامه، اصول دین (عنوان کامل آن: confession of faith)، (کلیسا) مراسم اقامه ی دعا و اشهد گویی، مراسم قرائت اصول دین، مزار شهید مذهبی یا مبشر روحانی، مرقد شریف

انگلیسی به فارسی

اقرار، اقرار به جرم، اعتراف‌نامه


اعتراف، اقرار، اعتراف نامه، اقرار بجرم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of confessing; admission; avowal.
مترادف: admission, avowal, profession
مشابه: acknowledgment, affirmation, declaration, disclosure, revelation

- Overcome with guilt, she went to the police and made a confession.
[ترجمه سهیلی اصفهانی] با چیرگی احساس گناه بر او، نزد پلیس رفت و اعتراف کرد.
[ترجمه ترگمان] در حالی که احساس گناه می کرد به نزد پلیس رفت و اعتراف کرد
[ترجمه گوگل] او با گناه غلبه کرد، به پلیس رفت و اعتراف کرد
- They'd been friends a long time, so he was surprised at her confession of love.
[ترجمه ترگمان] آن ها مدت زیادی با هم دوست بودند، بنابراین از اعتراف او به عشق تعجب کرد
[ترجمه گوگل] آنها مدت زیادی دوست بوده اند، بنابراین او از اعتراف به عشقش شگفت زده شد

(2) تعریف: the act or event of admitting one's sins before a priest.
مشابه: acknowledgment, admission, declaration, profession

- During confession, the girl told the priest that she'd lied to her mother.
[ترجمه ترگمان] در حین اعتراف، دختر به کشیش گفت که به مادرش دروغ گفته
[ترجمه گوگل] در طول اعتراف، دختر به کشیش گفت که او به مادرش دروغ گفته است
- He goes regularly to confession.
[ترجمه ترگمان] او به طور مرتب نزد اعتراف می رود
[ترجمه گوگل] او به طور مرتب به اعتراف می رود

(3) تعریف: something that has been confessed.
مشابه: admission, disclosure, statement

- The police read aloud the suspect's confession to the murder.
[ترجمه ترگمان] پلیس اعتراف کرد که مظنون به قتل اعتراف کرده
[ترجمه گوگل] پلیس با صدای بلند اعترافات مظنون به قتل را خواند
- His confession that he'd plagiarized caused his expulsion from the college.
[ترجمه ترگمان] اعتراف او مبنی بر اخراج او از دانشگاه بود
[ترجمه گوگل] اعترافات او که او را دستکاری کرد، باعث اخراج وی از کالج شد

(4) تعریف: a formal avowal of faith in church doctrine.
مترادف: profession
مشابه: affirmation, avowal

- The church service ends with a confession of faith.
[ترجمه ترگمان] مراسم نماز کلیسا با اعتراف به ایمان تموم میشه
[ترجمه گوگل] خدمات کلیسا با اعتراف به ایمان به پایان می رسد

• admission (of guilt, sin, etc.); declaration of faith; telling of one's sins to a priest
if you make a confession, you admit that you have committed a crime or done something wrong.
confession is also a religious act in which you tell a priest about your sins and ask for forgiveness.

مترادف و متضاد

اقرار (اسم)
acknowledgment, confession, profession, avouchment

اعتراف نامه (اسم)
confession

اقرار به جرم (اسم)
confession

admittance of information


Synonyms: acknowledgment, admission, affirmation, allowance, assenting, assertion, avowal, concession, declaration, disclosing, disclosure, divulgence, enumeration, exposé, exposure, making public, narration, owning up, proclamation, profession, publication, recitation, relation, revealing, revelation, song, squawk, squeal, statement, story, telling, unbosoming, utterance


Antonyms: concealment, cover, denial, disavowal, secret


جملات نمونه

1. a confession was wrung from him
از او اقرار گرفتند.

2. his confession has a suspicious sound to me
اعتراف او به نظرم مشکوک است.

3. an antemortem confession
اقرار کمی قبل از فوت

4. an auricular confession
اعتراف محرمانه

5. an extrajudicial confession
اقرار برون دادگاهی (خارج از دادگاه)

6. go to confession
(کلیسای کاتولیک) در مراسم اقرار به گناهان شرکت کردن

7. disburden oneself by confession
با اعتراف وجدان خود را سبک کردن

8. he signed the confession under duress
او به خاطر فشار و تهدید اقرارنامه را امضا کرد.

9. the extraction of confession from an accused murderer
گرفتن اقرار از یک متهم به قتل

10. to make a confession
اعتراف کردن،اقرار کردن

11. to secure a confession from the accused
از متهم اقرار گرفتن

12. the accused retracted his confession and claimed that he had been tortured
متهم اعتراف خود را پس گرفت و ادعا کرد که او را شکنجه کرده بودند.

13. the criminal signed the confession
بزهکار اقرار نامه را امضا کرد.

14. after the hymn will be the time for confession of sins
پس از سرود نوبت اقرار به گناهان فرامی رسد.

15. the press had a field day with the senator's confession
هنگام اعترافات آن سناتور خبرنگاران با دمشان گردو می شکستند.

16. His confession was strong-armed by the police.
[ترجمه ترگمان]اعترافش به پلیس قوی بود
[ترجمه گوگل]اعتراف او توسط پلیس مسلح بود

17. Sanchez's confession was read out to the court.
[ترجمه ترگمان]اعتراف \"سانچز\" به دادگاه خونده شد
[ترجمه گوگل]اعتراف سانچز به دادگاه خوانده شد

18. It's difficult to believe it's an honest confession after all her lies.
[ترجمه ترگمان]باورش سخته که این یه اعتراف صادقانه بعد از همه دروغ های اون باشه
[ترجمه گوگل]دشوار است بر این باور است که پس از همه دروغ هایش، اعتراف صادقانه است

19. The suspect was flogged into confession.
[ترجمه ترگمان] مظنون به اعتراف به قتل رسیده
[ترجمه گوگل]مظنون به اعتراف ربوده شد

20. The police elicited a confession from him.
[ترجمه ترگمان]پلیس از او اعتراف کرد
[ترجمه گوگل]پلیس یک اعتراف را از وی اعتراف کرد

21. Confession disburdened her mind of anxiety.
[ترجمه ترگمان]اعتراف کن که مغزش اضطراب داره
[ترجمه گوگل]اعتراف ذهن خود را از اضطراب افکند

22. She felt cleansed of her sins after confession.
[ترجمه ترگمان]بعد از اعتراف گناهان خود را پاک کرد
[ترجمه گوگل]پس از اعتراف او احساس گناهانش را از بین برد

23. I've got a bit of a confession to make - I've lost that book you lent me.
[ترجمه ترگمان]باید اعتراف کنم که اون کتابی که بهم قرض دادی رو از دست دادم
[ترجمه گوگل]من کمی اعتراف کرده ام - من آن کتاب را که من را قرض گرفته اید گم کرده ام

to make a confession

اعتراف کردن، اقرار کردن


They tortured prisoners and got false confessions.

آنان زندانیان را شکنجه می‌کردند و از آنها اعترافات غیرواقعی می‌گرفتند.


After the hymn will be the time for confession of sins.

پس از سرود نوبت اقرار به گناهان فرا می‌رسد.


The criminal signed the confession.

بزهکار اقرار‌نامه را امضا کرد.


the Confessions of Saint Augustine

اعترافات اگوستین مقدس


اصطلاحات

go to confession

(کلیسای کاتولیک) در مراسم اقرار به گناهان شرکت کردن


پیشنهاد کاربران

درد دل

مایه شرمساری، چیزی که باعث خجالت فرد میشه، جرم


کلمات دیگر: