کلمه جو
صفحه اصلی

precedential


معنی : مقدماتی
معانی دیگر : وابسته به سابقه یا رسم، روالی، سابقه شو، سابقه درست کن

انگلیسی به فارسی

وابسته به سابقه یا رسم، روالی


آغازین، مقدماتی، پیشآیند


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: precedentially (adv.)
(1) تعریف: of or being a precedent.

(2) تعریف: having priority or precedence.

مترادف و متضاد

مقدماتی (صفت)
elementary, primary, preliminary, first, anticipatory, introductory, preparatory, preparative, precedential, prep

پیشنهاد کاربران

[حقوق] سابقه ای، رویّه ای، نمونه ای


کلمات دیگر: