زندانی، زندانی کردن، حبس کردن، در زندان نهادن
incarcerated
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• imprisoned, jailed, confined, held in detention
جملات نمونه
1. incarcerated by one's own ignorance
زندانی جهل خود
2. he was incarcerated in a dungeon
در دخمه ای زندانی شد.
3. They were incarcerated for the duration of the war.
[ترجمه ترگمان]آن ها برای مدت جنگ در زندان بودند
[ترجمه گوگل]آنها در طول جنگ زندانی شدند
[ترجمه گوگل]آنها در طول جنگ زندانی شدند
4. Thousands of dissidents have been interrogated or incarcerated.
[ترجمه ترگمان]هزاران مخالف مورد بازجویی یا بازداشت قرار گرفته اند
[ترجمه گوگل]هزاران نفر از مخالفان بازجویی یا زندانی شده اند
[ترجمه گوگل]هزاران نفر از مخالفان بازجویی یا زندانی شده اند
5. We were incarcerated in that broken elevator for four hours.
[ترجمه ترگمان]ما چهار ساعت توی اون آسانسور شکسته زندانی بودیم
[ترجمه گوگل]ما در این آسانسور شکسته چهار ساعته زندانی شدیم
[ترجمه گوگل]ما در این آسانسور شکسته چهار ساعته زندانی شدیم
6. He spent nearly half his life incarcerated in prison.
[ترجمه ترگمان]تقریبا نیمی از عمرش را در زندان محبوس کرده بود
[ترجمه گوگل]او تقریبا نیمی از زندگی خود را در زندان سپری کرد
[ترجمه گوگل]او تقریبا نیمی از زندگی خود را در زندان سپری کرد
7. Lacking white skills, disproportionately large numbers are incarcerated in penal institutions, alcohol rehabilitation centres and psychiatric hospitals.
[ترجمه ترگمان]به خاطر نداشتن مهارت سفید، تعداد زیادی از آن ها در موسسات تادیبی، مراکز بازپروری الکل و بیمارستان های روانی زندانی می شوند
[ترجمه گوگل]در نبود مهارت های سفید، تعداد نامتناهی زیادی در نهادهای کیفری، مراکز توانبخشی الکل و بیمارستان های روانپزشکی زندانی است
[ترجمه گوگل]در نبود مهارت های سفید، تعداد نامتناهی زیادی در نهادهای کیفری، مراکز توانبخشی الکل و بیمارستان های روانپزشکی زندانی است
8. She'd been incarcerated for thirty years or so, poor imbecile.
[ترجمه ترگمان]سی سال بود که اسیر شده بود، احمق بیچاره
[ترجمه گوگل]او برای سی سال یا بیشتر زندانی شده بود، ضعیف شده بود
[ترجمه گوگل]او برای سی سال یا بیشتر زندانی شده بود، ضعیف شده بود
9. Nu was incarcerated for more than four years.
[ترجمه ترگمان]Nu بیش از چهار سال است که زندانی است
[ترجمه گوگل]جو برای بیش از چهار سال زندانی شد
[ترجمه گوگل]جو برای بیش از چهار سال زندانی شد
10. He would be incarcerated in the cells of different gaols.
[ترجمه ترگمان]او در سلول های of مختلف زندانی خواهد شد
[ترجمه گوگل]او در سلول های گاه های مختلف زندانی خواهد شد
[ترجمه گوگل]او در سلول های گاه های مختلف زندانی خواهد شد
11. Incarcerated in Terry's room, they made do with sandwiches for dinner, and endless cups of tea.
[ترجمه ترگمان]در اتاق Terry با انواع ساندویچ برای شام، و فنجان های بی شمار چای درست می کردند
[ترجمه گوگل]زندانی در اتاق تری، آنها با ساندویچ برای شام و فنجان بی پایان چای ساخته شده اند
[ترجمه گوگل]زندانی در اتاق تری، آنها با ساندویچ برای شام و فنجان بی پایان چای ساخته شده اند
12. He was incarcerated for years.
[ترجمه ترگمان]اون سال ها اسیر شده بود
[ترجمه گوگل]او سالها زندانی شده بود
[ترجمه گوگل]او سالها زندانی شده بود
13. Ted is incarcerated in California, awaiting trial on murder charges.
[ترجمه ترگمان]تد تو کالیفرنیا زندونی شده منتظر محاکمه قتل بوده
[ترجمه گوگل]تد در کالیفرنیا زندانی است و منتظر محاکمه در مورد اتهامات قتل است
[ترجمه گوگل]تد در کالیفرنیا زندانی است و منتظر محاکمه در مورد اتهامات قتل است
14. Rivas has spent nearly half his 48 years incarcerated.
[ترجمه ترگمان]Rivas تقریبا نیمی از ۴۸ سال حبس خود را گذرانده است
[ترجمه گوگل]ریواس تقریبا نیمی از 48 سال زندانی شده است
[ترجمه گوگل]ریواس تقریبا نیمی از 48 سال زندانی شده است
پیشنهاد کاربران
محبوس/ زندانی شده
بازداشتی، تحت نظر
کلمات دیگر: