معنی : گرد کردن، گلوله شدن معانی دیگر : به هم فشردن و به شکل گوی درآوردن، گلوله کردن، گوی کردن یا شدن، گرد و متراکم کردن یا شدن
گرد کردن (فعل)gather, agglomerate, round, round off, conglobate, globe, rollگلوله شدن (فعل)conglobate