کلمه جو
صفحه اصلی

burble


معنی : بی نظمی، جوش، اشکال، صدای قل قل، قل قل، جوش صورت، پراکنده گویی، درهم و برهم سخن گفتن
معانی دیگر : صدای غرغر ایجاد کردن (مثل هنگام غرغره کردن)، صدای قل قل ایجاد کردن (مثل هنگام جوشیدن یا روان شدن آب)، (مانند کودکی که هنوز به حرف نیامده است) ب ب کردن، بوبو کردن، حرف نامفهوم زدن، یاوه گفتن، burbling : جوش، سالک، صدای قل قل درحرف زدن، مغشوش کردن

انگلیسی به فارسی

( burbling =) جوش، قل‌قل، سالک، جوش صورت، صدای قل‌قل (در حرف زدن)، اشکال، بی‌نظمی، درهم‌وبرهم سخن گفتن، مغشوش کردن


قرمز شدن، صدای قل قل، قل قل، جوش، بی نظمی، جوش صورت، اشکال، پراکنده گویی، درهم و برهم سخن گفتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: burbles, burbling, burbled
(1) تعریف: to make a soft bubbling sound or murmur.
مشابه: bubble

- The brook burbled in the woods.
[ترجمه ترگمان] جوی جویبار در جنگل
[ترجمه گوگل] بروکل در جنگل زد

(2) تعریف: to speak like a baby.
اسم ( noun )
مشتقات: burbly (adv.)
• : تعریف: a soft bubbling sound or murmur.

• gurgle, make a bubbling sound; speak quickly and excitedly
if something burbles, it makes a low continuous bubbling sound.

مترادف و متضاد

بی نظمی (اسم)
disarray, irregularity, disorder, anarchy, burble, disorderliness

جوش (اسم)
boil, ferment, burble, spout, effervescence, effervescency, furuncle, pimple, eruption, simmer, weld, rash, solder, whelk, gush

اشکال (اسم)
hardness, difficulty, worriment, burble, impediment, bug, handicap, drawback, disadvantage, node, traverse, spinosity, nodus

صدای قل قل (اسم)
burble

قل قل (اسم)
burble

جوش صورت (اسم)
burble

پراکنده گویی (فعل)
burble

درهم و برهم سخن گفتن (فعل)
burble

جملات نمونه

They burbled about politics for hours.

ساعت‌ها درباره‌ی سیاست، یاوه‌سرایی کردند.


1. The baby sat in his high-chair,burbling happily.
[ترجمه ترگمان]بچه در صندلی اش لم داد و با خوشحالی گفت:
[ترجمه گوگل]کودک در صندلی کنار صندلی نشسته و با خوشحالی می سوزاند

2. She was burbling about what she'd do if she won the lottery.
[ترجمه ترگمان]اون در مورد کاری که کرده بود فکر می کرد اگه توی بخت آزمایی برنده بشه
[ترجمه گوگل]او در مورد آنچه که او می خواهد انجام دهد اگر او برنده قرعه کشی burbling بود

3. The little girl burbled with mirth.
[ترجمه ترگمان]دختر کوچک با شادی سر تکان می داد
[ترجمه گوگل]دختر کوچولو با خوشحالی

4. The water burbled over gravel.
[ترجمه ترگمان]آب زیر ریگ روان بود
[ترجمه گوگل]آب بر روی ماسه ریخت

5. She was burbling on her unemployment.
[ترجمه ترگمان]داشت بی کار می شد
[ترجمه گوگل]او بیکار بود

6. Key burbled about the wonderful people who contribute to tourism.
[ترجمه ترگمان]سوال کلیدی درباره افرادی که به توریسم کمک می کنند
[ترجمه گوگل]کلیدی در مورد افراد فوق العاده که به گردشگری کمک می کنند، کلیدی است

7. She was burbling about her new job.
[ترجمه ترگمان]اون داشت درباره شغل جدیدش حرف می زد
[ترجمه گوگل]او در مورد کار جدیدش گریخت

8. He burbles on about freedom.
[ترجمه ترگمان]او در مورد آزادی سخن می گفت
[ترجمه گوگل]او درباره آزادی حرف می زند

9. What's he burbling about?
[ترجمه ترگمان]جریان چیه؟
[ترجمه گوگل]در مورد او چطور؟

10. Under the black vinyl the waters burbled and hiccuped.
[ترجمه ترگمان]زیر مجسمه سیاه the سکسکه می کرد و سکسکه می کرد
[ترجمه گوگل]در زیر وینیل سیاه، آبها خالی شده و خالی شده اند

11. The computer would be burbling away and the lights would be fluttering around the console.
[ترجمه ترگمان]کامپیوتر در حال پرسه زدن بود و چراغ ها در اطراف the پرپر می زدند
[ترجمه گوگل]کامپیوتر دور می شود و چراغ ها در اطراف کنسول می شکند

12. I stroke her hair and burble fine words, while she sobs out her questions and accusations.
[ترجمه ترگمان]موهای او را نوازش می کنم و زمزمه می کنم، در حالی که او سوالات و accusations را به گریه می اندازد
[ترجمه گوگل]من موهایم را له می کنم و کلمات خوبی را می گیرم، در حالی که سوالات و اتهاماتش را می فهمد

13. The constant stream of praise burbling in the background of the class swelled into shouts of rapture.
[ترجمه ترگمان]جریانی که در پس زمینه شنیده می شد صدای تشویق و ستایش کلاس به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]جریان ثابت شکوفایی ستایش در پس زمینه کلاس، به فریادهای تحقیر آمیز تبدیل شد

14. There was no sound except for a pigeon burbling to itself in the road, pecking at horse-dung.
[ترجمه ترگمان]هیچ صدایی به جز صدای غرش کبوتر در جاده شنیده نمی شد و به مدفوع اسب نوک می زد
[ترجمه گوگل]هیچ صدایی جز صدای کبوتر در خود جاده ای نبود، صدای کثیفش را می شنید

Volcanic lava was burbling down the hill.

مواد گداخته‌ی آتشفشانی قل‌قل‌کنان از تپه سرازیر می‌شد.


Brian was burbling in his crib.

برایان در گهواره‌اش مشغول بوبو کردن بود.



کلمات دیگر: