کلمه جو
صفحه اصلی

powerless


معنی : ضعیف، بی زور
معانی دیگر : بی نیرو، ناتوان، عاجز

انگلیسی به فارسی

بی زور


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: powerlessly (adv.), powerlessness (n.)
(1) تعریف: lacking strength, power, or vitality; ineffectual.
مترادف: feeble, helpless, impotent, weak
متضاد: almighty, powerful
مشابه: downtrodden, effete, emasculated, fruitless, incapacitated, ineffectual, insufficient, nugatory, resourceless, vulnerable

- I am powerless against his charm.
[ترجمه ترگمان] من در برابر جذابیت او ناتوان هستم
[ترجمه گوگل] من نسبت به جذابیت آن ناتوانم

(2) تعریف: without authority; helpless.
متضاد: powerful
مشابه: weak

- We feel powerless against the state.
[ترجمه ترگمان] ما احساس ناتوانی در برابر دولت داریم
[ترجمه گوگل] ما نسبت به دولت احساس قدرت می کنیم

• helpless, unable to act, impotent, incapacitated; unable to produce a result, ineffective, ineffectual
someone who is powerless is unable to control or influence events.
if you are powerless to do something, you are unable to do it.

مترادف و متضاد

ضعیف (صفت)
light, lean, anemic, weak, faint, weakly, feeble, flagging, anile, asthenic, slack, atonic, infirm, fragile, pusillanimous, sappy, puny, feeblish, languid, shaky, rickety, languorous, weakish, wonky, powerless

بی زور (صفت)
powerless

weak; unable


Synonyms: blank, chicken, debilitated, defenseless, dependent, disabled, disenfranchised, etiolated, feeble, frail, gutless, helpless, impotent, incapable, incapacitated, ineffective, ineffectual, inert, infirm, out of gas, paralyzed, passive, prostrate, subject, supine, tied, unarmed, unfit, vulnerable, wimp, wishy-washy


Antonyms: able, dominant, potent, powerful, strong


جملات نمونه

1. I am powerless to intervene in the matter.
[ترجمه ترگمان]من قدرت مداخله در این موضوع را ندارم
[ترجمه گوگل]من ناتوانم در این زمینه دخالت کنم

2. As children we all feel powerless.
[ترجمه سونیا] مثل کودکان ما همه احساس ناتوانی میکنیم
[ترجمه ترگمان]مثل کودکانی که همه ما احساس ناتوانی می کنیم
[ترجمه گوگل]به عنوان کودکان ما همه احساس بی نیروی

3. If you don't have money, you're powerless.
[ترجمه ترگمان]اگر پول نداری، ضعیف هستی
[ترجمه گوگل]اگر شما پول ندارید، شما بی قدرت هستید

4. When the enemy attacked, we were completely powerless against them.
[ترجمه ترگمان]وقتی دشمن حمله کرد، ما کاملا در مقابل آن ها ناتوان بودیم
[ترجمه گوگل]وقتی دشمن حمله کرد، ما در برابر آنها کاملا بی نیرو بودیم

5. We are powerless in the face of such forces.
[ترجمه ترگمان]ما در مواجهه با چنین نیروهایی هیچ قدرتی نداریم
[ترجمه گوگل]ما در برابر چنین نیرویی بی نیرویم

6. The villagers are powerless against the armed invaders.
[ترجمه ترگمان]روستائیان در مقابل مهاجمان مسلح ناتوان هستند
[ترجمه گوگل]روستاییان علیه مهاجمان مسلح بی نیرو هستند

7. He felt so powerless.
[ترجمه ترگمان]احساس ضعف می کرد
[ترجمه گوگل]او خیلی بی قدرت را احساس کرد

8. I saw what was happening, but I was powerless to help.
[ترجمه ترگمان]من دیدم چه اتفاقی افتاد، اما من قادر به کمک نبودم
[ترجمه گوگل]من دیدم که اتفاق می افتد، اما من نتوانستم کمک کنم

9. The villagers were powerless against the rising flood water.
[ترجمه ترگمان]روستاییان در برابر موج رو به افزایش آب ناتوان بودند
[ترجمه گوگل]روستاییان در برابر آب سیل افزایش یافتند

10. She was powerless to resist the attraction that she felt to him.
[ترجمه ترگمان]از مقاومت در برابر جاذبه که نسبت به او احساس می کرد، ناتوان بود
[ترجمه گوگل]او قدرت نداشت تا در برابر جذابیتی که او به او احساس کرد، مقاومت کند

11. We are powerless to stop the wheel of history.
[ترجمه ترگمان]ما ناتوان از این هستیم که چرخ تاریخ را متوقف کنیم
[ترجمه گوگل]ما ناتوانیم که چرخ تاریخ را متوقف کنیم

12. She was powerless in his vice-like grip.
[ترجمه ترگمان]او در فساد و فساد او ناتوان بود
[ترجمه گوگل]او در دست گرفتن معاون او ناتوان بود

13. They felt powerless in the face of disaster.
[ترجمه ترگمان]در مواجهه با فاجعه احساس ناتوانی می کردند
[ترجمه گوگل]آنها در مقابل فاجعه احساس قدرت نکردند

14. Local police were powerless to stop them doing it again.
[ترجمه ترگمان]پلیس محلی ناتوان از این بود که دوباره این کار را انجام دهد
[ترجمه گوگل]پلیس محلی ناتوان بود که آنها را مجبور به انجام این کار کند

15. The Embassy seemed powerless to intervene.
[ترجمه ترگمان]سفارت قدرت مداخله در سفارت را نداشت
[ترجمه گوگل]سفارت به نظر نمی رسید که مداخله کند

پیشنهاد کاربران

بی رمق

توی روانشناسی : حس ناتوانی یا عاجزی

شخصی ک قدرت ندارع


کلمات دیگر: