کلمه جو
صفحه اصلی

comradely


معنی : خودمانی

انگلیسی به فارسی

دوستانه، خودمانی


انگلیسی به انگلیسی

• in a friendly way, sociably, amicably, brotherly
if you do something in a comradely way, you are being pleasant and friendly to other people.

مترادف و متضاد

خودمانی (صفت)
close, related, friendly, private, bosom, inner, intimate, familiar, comradely, heart-to-heart, hob-and-nob, hob-a-nob

جملات نمونه

1. He gave me a comradely slap on the back.
[ترجمه ترگمان]یک سیلی دوستانه به من زد
[ترجمه گوگل]او به من یک اسلحه دوستانه در پشت داد

2. They worked in comradely silence.
[ترجمه ترگمان]همه با هم در سکوت کار می کردند
[ترجمه گوگل]آنها در سکوت خدمتکار کار کردند

3. We are appreciative of your comradely advice.
[ترجمه ترگمان]ما به نصیحت دوستانه شما قدردانی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از مشاوره های دوستان خود قدردانی می کنیم

4. I like the comradely sense of turning pages someone else turned and reading passages someone long-gone has called my attention to.
[ترجمه ترگمان]خیلی دوست دارم صفحات ورق دیگری را ورق بزنم که کسی رویش را برگرداند و صدای کسی را که خیلی دور شده بود بخواند، توجه مرا جلب کرده بود
[ترجمه گوگل]دوست داشتم احساس راحت تبدیل صفحات شخص دیگری را تبدیل و خواندن passages کسی که به مدت طولانی توجه کرده است توجه من به

5. Medvedev said he and Putin's proposal in Congress is well thought out, as early as between him and Putin "comradely alliance" in the formative stages, the two sides discussed the idea.
[ترجمه ترگمان]مددوف گفت که پیشنهاد او و پوتین در کنگره به خوبی در حال بررسی است، تا زمانی که بین او و پوتین \"اتحاد comradely\" در مراحل سازنده قرار داشته باشد، دو طرف درباره این ایده بحث و تبادل نظر کردند
[ترجمه گوگل]مدودف گفت که او و پیشنهاد پوتین در کنگره، همانطور که او بین او و پیمان 'اتحاد دوستانه' در مراحل ابتدایی شکل گرفته است، به خوبی درک شده است، دو طرف این ایده را مورد بحث قرار دادند

6. Bela clapped Jack on the shoulder in comradely fashion and gave him a sisterly hug. She towered over him, a full head taller.
[ترجمه ترگمان]جک دوستانه دستی به شانه جک زد و او را بغل کرد او سرش را بلند کرد و سرش را بلند کرد
[ترجمه گوگل]بلا در آغوش دوستانه جک را روی شانه قرار داد و به او آغوش خواهری داد او بر سر او بلند شد، بلند بلندتر

7. We are appreciate of your comradely advice.
[ترجمه ترگمان]ما از نصیحت دوستانه شما قدردانی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما از مشاوره های دوستان خود قدردانی می کنیم

8. A lot of the people you associate with in your forum will also want to trade links with you; do it, it builds comradely .
[ترجمه ترگمان]بسیاری از افرادی که در این فروم به آن ها وابسته هستید نیز باید با شما ارتباط برقرار کنند؛ این کار را انجام دهید، it می سازد
[ترجمه گوگل]بسیاری از افرادی که در انجمن شما شرکت می کنید نیز خواهان پیوند دادن با شما هستند این کار را انجام می دهد، رفقا را می سازد

9. It goes without saying that the higher levels should maintain close relations with the lower levels and that these should be comradely .
[ترجمه ترگمان]لازم به ذکر است که سطوح بالاتر باید روابط نزدیکی با سطوح پایین تر داشته باشند و این باید comradely باشد
[ترجمه گوگل]بدون شک می گوید که سطوح بالاتر بایستی روابط نزدیک با سطوح پایین تر را حفظ کند و این باید رفقا باشند

10. “We actually discussed this variant of events while we were first forming our comradely alliance,” proclaimed Mr Medvedev.
[ترجمه ترگمان]آقای مدودف اعلام کرد: \" ما در واقع این گونه رویدادها را در حالی که اولین اتحاد comradely را تشکیل دادیم مورد بحث قرار دادیم \"
[ترجمه گوگل]آقای مدودف اعلام کرد: 'ما در واقع در مورد این نوع رویدادها صحبت کردیم در حالی که ما برای اولین بار اتحاد ما را تشکیل دادیم'


کلمات دیگر: