کلمه جو
صفحه اصلی

snowball


معنی : گلوله برف، گلوله برف بازی، با گلوله برف زدن، بسرعت زیاد شدن
معانی دیگر : گلوله ی برف، برف گوله، (مانند گلوله ی برف که در سرازیری می غلتد و بزرگتر می شود) انبوه شدن، حدت یافتن، شدت یافتن، (مانند علف هرزه به سرعت و به طور ناخوشایند) رشد کردن، (گیاه شناسی) برف گل، گل برف (انواع گیاهانی که گل آنها مانند گلوله ی برف است به ویژه viburnum opulus)، بداغ، گل دنبه، برف پراندن، گلوله ی برف انداختن، گلوله برف، با گلوله برف زدن

انگلیسی به فارسی

گلوله برف، گلوله برف بازی، باگلوله برف زدن، بسرعتزیاد شدن


گلوله برفی، گلوله برف، گلوله برف بازی، با گلوله برف زدن، بسرعت زیاد شدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a mass of snow that has been packed together into a ball for throwing in children's play or games.

(2) تعریف: any of a number of shrubs or plants that have large clusters of white flowers.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: snowballs, snowballing, snowballed
• : تعریف: to pelt with snowballs.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to grow in size, importance, or intensity at a rapidly increasing rate.
مشابه: boom, mushroom

- The crime problem has snowballed.
[ترجمه ترگمان] مشکل جنایت بیشتر شده است
[ترجمه گوگل] مشکل جرم برفی است

• ball made of snow that has been packed or rolled together; any of a number of bushes bearing large white clusters of flowers; crushed ice flavored with syrup and served in a cup
grow larger at an accelerating rate; throw balls of snow
a snowball is a ball of snow.
if something such as a campaign snowballs, it rapidly increases and grows.

دیکشنری تخصصی

[آمار] گلوله برفی

مترادف و متضاد

گلوله برف (اسم)
snowball

گلوله برف بازی (اسم)
snowball

با گلوله برف زدن (فعل)
snowball

به سرعت زیاد شدن (فعل)
snowball

جملات نمونه

1.
گلوله ی برف

2. a snowball fight
جنگ با گلوله ی برف (برف بازی)

3. the snowball hit me
گلوله ی برف به من خورد.

4. i drilled him with a snowball
با گلوله ی برف به او زدم.

5. he took a shot at the window with his snowball
با گلوله ی برفی پنجره را هدف قرار داد.

6. A snowball gathers as it rolls.
[ترجمه ترگمان]یک گلوله برفی دور می شود
[ترجمه گوگل]یک گلوله برفی به عنوان رول ها جمع می شود

7. We had a massive snowball fight .
[ترجمه ترگمان] یه دعوای گوله برفی بزرگی داشتیم
[ترجمه گوگل]ما یک جنگ عظیم گلوله برفی داشتیم

8. Let's go to snowball, shall we?
[ترجمه ترگمان]بیاید به سنوبال حمله کنیم، باشد؟
[ترجمه گوگل]بیایید به گلوله برفی برویم، آیا باید

9. A snowball knocked his hat off.
[ترجمه ترگمان]گلوله برفی کلاهش را از سرش جدا کرد
[ترجمه گوگل]یک گلوله برفی کلاه خود را خاموش کرد

10. A snowball effect is the desired goal.
[ترجمه ترگمان]تاثیر گلوله برفی هدف مورد نظر است
[ترجمه گوگل]یک اثر گلوله برفی هدف مطلوب است

11. All this has a snowball effect on the day's turnover and on the individual dealers' commissions.
[ترجمه ترگمان]همه این ها تاثیر گلوله برفی بر گردش کار روزانه و در کمیسیون های جداگانه معامله کنندگان دارد
[ترجمه گوگل]همه اینها تأثیر گلوله برفی را در گردش روزانه و کمیسیون فروشندگان فردی دارد

12. A snowball hit her on the back of the neck with a soft thud.
[ترجمه ترگمان]گلوله برفی با ضربه ای ملایم به پشت گردن او اصابت کرد
[ترجمه گوگل]یک گلوله برفی به پشت گردن با یک ضربه نرم

13. Mind out -- there's a snowball coming towards you!
[ترجمه ترگمان]مواظب باش سنوبال به سمت شما می اید!
[ترجمه گوگل]توجه داشته باشید - یک گلوله برف زده نزدیک به شما وجود دارد!

14. The kids were having a snowball fight outside.
[ترجمه ترگمان]بچه ها داشتن یه دعوای گوله برفی میکردن بیرون
[ترجمه گوگل]بچه ها درگیری خارج از خانه گلوله برفی داشتند

a snowball fight

جنگ با گلوله‌ی برف (برف‌بازی)


World population is still snowballing.

جمعیت جهان هنوز هم به‌طور مهار‌ناپذیر در تزاید است.


Opposition to the war snowballed.

مخالفت با جنگ فزونی گرفت.


پیشنهاد کاربران

منتشر شدن، تکثیر شدن

گولی برفی یا جنگ با گوله برفی

شدت و حدت پیدا کردن

سرعت/شدت گرفتن


کلمات دیگر: