1.
گلوله ی برف
2. a snowball fight
جنگ با گلوله ی برف (برف بازی)
3. the snowball hit me
گلوله ی برف به من خورد.
4. i drilled him with a snowball
با گلوله ی برف به او زدم.
5. he took a shot at the window with his snowball
با گلوله ی برفی پنجره را هدف قرار داد.
6. A snowball gathers as it rolls.
[ترجمه ترگمان]یک گلوله برفی دور می شود
[ترجمه گوگل]یک گلوله برفی به عنوان رول ها جمع می شود
7. We had a massive snowball fight .
[ترجمه ترگمان] یه دعوای گوله برفی بزرگی داشتیم
[ترجمه گوگل]ما یک جنگ عظیم گلوله برفی داشتیم
8. Let's go to snowball, shall we?
[ترجمه ترگمان]بیاید به سنوبال حمله کنیم، باشد؟
[ترجمه گوگل]بیایید به گلوله برفی برویم، آیا باید
9. A snowball knocked his hat off.
[ترجمه ترگمان]گلوله برفی کلاهش را از سرش جدا کرد
[ترجمه گوگل]یک گلوله برفی کلاه خود را خاموش کرد
10. A snowball effect is the desired goal.
[ترجمه ترگمان]تاثیر گلوله برفی هدف مورد نظر است
[ترجمه گوگل]یک اثر گلوله برفی هدف مطلوب است
11. All this has a snowball effect on the day's turnover and on the individual dealers' commissions.
[ترجمه ترگمان]همه این ها تاثیر گلوله برفی بر گردش کار روزانه و در کمیسیون های جداگانه معامله کنندگان دارد
[ترجمه گوگل]همه اینها تأثیر گلوله برفی را در گردش روزانه و کمیسیون فروشندگان فردی دارد
12. A snowball hit her on the back of the neck with a soft thud.
[ترجمه ترگمان]گلوله برفی با ضربه ای ملایم به پشت گردن او اصابت کرد
[ترجمه گوگل]یک گلوله برفی به پشت گردن با یک ضربه نرم
13. Mind out -- there's a snowball coming towards you!
[ترجمه ترگمان]مواظب باش سنوبال به سمت شما می اید!
[ترجمه گوگل]توجه داشته باشید - یک گلوله برف زده نزدیک به شما وجود دارد!
14. The kids were having a snowball fight outside.
[ترجمه ترگمان]بچه ها داشتن یه دعوای گوله برفی میکردن بیرون
[ترجمه گوگل]بچه ها درگیری خارج از خانه گلوله برفی داشتند