کلمه جو
صفحه اصلی

affirmation


معنی : تاکید، تصدیق، اثبات، تصریح، اظهار قطعی
معانی دیگر : اذعان، اعتراف، اعلامیه ی رسمی، تصدیقنامه، اعترافنامه، تاکیدیه

انگلیسی به فارسی

اظهار قطعی، تصریح، تصدیق، اثبات، تأکید


تأیید، تاکید، تصدیق، اثبات، تصریح، اظهار قطعی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of affirming.
مترادف: assertion, declaration
متضاد: contradiction, negation
مشابه: acknowledgment, allegation, avowal, claim, confirmation, predication

- She thought she understood her rights under the law, but she wanted affirmation from her lawyer.
[ترجمه ترگمان] او فکر می کرد که حقوق او را زیر قانون درک می کند، اما نیاز به تایید از وکیل خود دارد
[ترجمه گوگل] او فکر کرد که حقوق او تحت قانون را درک می کند، اما او از وکیلش درخواست تایید کرد

(2) تعریف: the state of being affirmed.
متضاد: negation
مشابه: acceptance, acknowledgment

• declaration that something is true; confirmation; positive statement
an affirmation is a statement that something is true; a formal word.
the affirmation of ideas, intentions, rights, or actions is a statement of your belief in and support for them; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تایید، تصدیق، اعلام رسمی، تصویب، سوگند به شرافت
[ریاضیات] اثبات، اظهار، تصدیق، تأیید، ایجاب

مترادف و متضاد

تاکید (اسم)
accent, emphasis, underscore, stress, affirmation, assertion, confirmation, punctuation

تصدیق (اسم)
affirmation, admission, validity, acknowledgment, authentication, certification, verification, confirmation, ratification, avouchment, testimony, admittance, validation, intromission

اثبات (اسم)
affirmation, assertion, proof, show, demonstration, proving, substantiation, argument, ascertainment, positivity, predication

تصریح (اسم)
affirmation, explanation, specification, stipulation, clarification, reiteration, gloss, definitude

اظهار قطعی (اسم)
affirmation

declaration of the truth of something


Synonyms: affidavit, assertion, asseveration, attestation, averment, avouchment, avowal, certification, confirmation, declaration, green light, oath, okay, pronouncement, ratification, stamp of approval, statement, sworn statement, testimonial, testimony


Antonyms: denial, negation, nullification, veto


جملات نمونه

1. they required her affirmation of the fact
از او خواستند که واقعیت را اذعان کند.

2. Sure certain and affirmation, I already fell in love with you.
[ترجمه عرفان] صراحتاو قطع یقیین ، من به شما دلداده بودم
[ترجمه ترگمان]مطمئن باشید که من قبلا عاشق شما شده بودم
[ترجمه گوگل]مطمئنا مشخص و تأیید شده ام، در عین حال با شما دوست شدم

3. A single nod implies an affirmation.
[ترجمه ترگمان]یک تکان اشاره به تایید دارد
[ترجمه گوگل]یک نکته مستلزم تایید است

4. The ministers issued an affirmation of their faith in the system.
[ترجمه ترگمان]وزیران تاییدی بر ایمان خود به این سیستم صادر کردند
[ترجمه گوگل]وزیران تصدیق ایمان خود را در این سیستم اعلام کردند

5. We welcome the government's affirmation of its intention to act.
[ترجمه ترگمان]تایید و تایید دولت بر آن است که قصد اقدام به عمل داشته باشد
[ترجمه گوگل]ما از تایید حکومت از قصد خود برای انجام کار استقبال می کنیم

6. The poem is a joyous affirmation of the power of love.
[ترجمه ترگمان]این شعر تاییدی شادمانه از قدرت عشق است
[ترجمه گوگل]شعر تأیید شادی از قدرت عشق است

7. The Director is awaiting the Board's affirmation of his nominee.
[ترجمه ترگمان]رئیس منتظر تایید نماینده خود است
[ترجمه گوگل]مدیر در انتظار تایید هیئت مدیره خود است

8. The high turnout was an affirmation of the importance that the voters attached to the election.
[ترجمه ترگمان]مشارکت زیاد تاییدی بر اهمیت رای دهندگان به انتخابات بود
[ترجمه گوگل]مشارکت بالا تأیید اهمیت رای دهندگان در انتخابات بود

9. Soul music is often an affirmation of, and a manifesto for, black dignity.
[ترجمه ترگمان]موسیقی روح اغلب تایید و مانیفست برای شان و منزلت سیاه است
[ترجمه گوگل]موسیقی روح اغلب تأیید، و منافع، برای شایستگی سیاه است

10. A belief in criticism was an affirmation to be made in earnest assemblies of like minds.
[ترجمه ترگمان]یک اعتقاد به انتقاد یک تایید بود که در اجتماعات جدی از اذهان شکل می گرفت
[ترجمه گوگل]اعتقاد به انتقاد، تأییدی بود که باید در مجموعههای محکمی از ذهنهای مشابه ساخته شود

11. Affirmation depends on negation: white is valued at the expense of black; youth acquires status through the devaluation of ageing.
[ترجمه ترگمان]Affirmation وابسته به نفی است: سفید به قیمت سیاه ارزش گذاری می شود؛ جوانان از طریق کاهش سن پیری به دست می آورند
[ترجمه گوگل]تأیید بستگی به نفی دارد: سفید به هزینه سیاه و سفید ارزش دارد؛ جوانان از طریق کاهش ارزش سالمندان به دست می آیند

12. The force of this affirmation, however, is largely dependent upon the continuous union of man and nature in the Over-Soul.
[ترجمه ترگمان]با این حال، نیروی این تایید تا حد زیادی وابسته به پیوند پیوسته انسان و طبیعت در روح است
[ترجمه گوگل]با این حال، نیروی این تأیید تا حد زیادی وابسته به پیوند مستمر انسان و طبیعت در روح بیش از حد است

13. She murmured something to him, some affirmation of love, and he felt the vibration of her voice strike through him.
[ترجمه ترگمان]زیر لب چیزی برای او زمزمه کرد، و احساسی از عشق، و احساس کرد لرزش صدایش در درونش زبانه می کشد
[ترجمه گوگل]او چیزی برای او، برخی از تأیید عشق چیزی برایش شگفت زده کرد و احساس ارتعاش صدای او را از طریق او احساس کرد

14. What a spiritual affirmation to an abundant life!
[ترجمه ترگمان]چه تصدیق معنوی برای یک زندگی فراوان!
[ترجمه گوگل]تأیید روحانی به زندگی فراوان!

15. She nodded in affirmation, then burst into shuddering tears.
[ترجمه ترگمان]او سرش را به تایید تایید تکان داد و دوباره شروع به گریستن کرد
[ترجمه گوگل]او در تأیید صدایش زد و سپس به اشک شوکه شد

They required her affirmation of the fact.

از او خواستند که واقعیت را اذعان کند.


پیشنهاد کاربران

تلقین

اظهارات مثبت، اظهار تعریف

خود تاییدی
عبارت تاکید مثبت

سمبل در معنی مثبت

جملات تاکیدی

ثبات در انجام کاری. . . .


کلمات دیگر: