کلمه جو
صفحه اصلی

seminal


معنی : اصلی، بدوی، نطفهای، وابسته به منی
معانی دیگر : زایشی، توالدی، باز آورشی، (مجازی) زایشگر، آغازگر، بدعت گر، اندیشه آفرین، مکتب آفرین، وابسته به تخم یا بذر یا منی، تخمی، نرابی، دانه ای، اساسی، بنیادین

انگلیسی به فارسی

بدوی، نطفهای، اصلی، وابسته به منی


وابسته به منی، نطفه ای، بدوی، اصلی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: seminally (adv.)
(1) تعریف: of seed or of semen.

(2) تعریف: containing the potential for creative development; original.

- a seminal theory in physics
[ترجمه ترگمان] یک نظریه مهم در فیزیک
[ترجمه گوگل] تئوری هسته ای در فیزیک

(3) تعریف: of critical importance; essential.

- Your research paper will not be taken seriously unless you spend more time discussing Darwin's seminal work on the evolution of species.
[ترجمه ترگمان] مقاله تحقیقی شما به طور جدی گرفته نخواهد شد مگر اینکه زمان بیشتری صرف بحث درباره کار اصلی داروین در مورد تکامل گونه ها بکنید
[ترجمه گوگل] مقاله تحقیق شما به طور جدی مورد توجه قرار نخواهد گرفت مگر اینکه زمان بیشتری را صرف بحث درباره کارهای مضر داروین در تکامل گونه ها بشوید

• pertaining to semen; pertaining to seeds; original, creative; containing potential for future development
a seminal book, work, film, and so on is one that has a great influence in a particular field; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[آمار] آغازگر

مترادف و متضاد

اصلی (صفت)
elementary, primary, initial, aboriginal, primitive, main, original, principal, basic, net, genuine, prime, essential, head, organic, arch, inherent, intrinsic, innate, fundamental, cardinal, immanent, normative, germinal, first-hand, seminal, ingrown, quintessential, primordial

بدوی (صفت)
initial, rudimentary, primitive, germinal, seminal, incipient

نطفه ای (صفت)
germinal, seminal, spermatic

وابسته به منی (صفت)
seminal

جملات نمونه

a seminal jazz band

گروه جاز بدعت‌گر


1. seminal power
نیروی زایشی

2. a seminal book
یک کتاب اندیشه آفرین

3. a seminal jazz band
گروه جاز بدعت گر

4. She wrote a seminal article on the subject while she was still a student.
[ترجمه ترگمان]او یک مقاله مهم در مورد این موضوع نوشت در حالی که او هنوز یک دانشجو بود
[ترجمه گوگل]او یک مقاله علمی در مورد موضوع در حالی که هنوز دانشجو بود نوشت

5. Her theories were seminal for educational reform.
[ترجمه ترگمان]تئوری های او برای اصلاحات آموزشی بودند
[ترجمه گوگل]نظریه های او برای اصلاحات آموزشی مورد استفاده قرار گرفت

6. His book on social policy proved to be seminal.
[ترجمه ترگمان]او کتابش را در زمینه سیاست اجتماعی به اثبات رساند
[ترجمه گوگل]کتاب او در مورد سیاست اجتماعی ثابت شده است

7. He played a seminal role in the formation of the association.
[ترجمه ترگمان]او نقش اصلی را در شکل گیری انجمن ایفا کرد
[ترجمه گوگل]او نقش مهمی در تشکیل انجمن داشت

8. Ford, among seminal figures of the day, got the Dos Passos treatment.
[ترجمه ترگمان]فورد، در میان شخصیت های اصلی روز، بایدها و Dos را از دست داد
[ترجمه گوگل]فورد، در میان چهره های پایه روز، درمان Dos Passos را دریافت کرد

9. It has become one of the basic and seminal texts in the sociological study of this topic.
[ترجمه ترگمان]این کتاب یکی از متون اصلی و ابتدایی در مطالعه جامعه شناختی این موضوع شده است
[ترجمه گوگل]این مطالعه در جامعه شناختی این موضوع تبدیل به یکی از متون اصلی و اساسی شده است

10. We begin by looking at one of the seminal theories of soccer spectator disorder, the Marxist approach of Ian Taylor.
[ترجمه ترگمان]ما با نگاه کردن به یکی از نظریه های اصلی اختلال تماشاگر فوتبال، رویکرد مارکسیستی یان تیلور شروع می کنیم
[ترجمه گوگل]ما با نگاه کردن به یکی از نظریه های بنیادی اختلال تماشاگر فوتبال، رویکرد مارکسیستی ایان تیلور، شروع می کنیم

11. In style the seminal confusion of a transitional phase is no less evident than in subject.
[ترجمه ترگمان]به لحاظ سبک اغتشاش اصلی یک مرحله انتقالی کم تر آشکار از موضوع است
[ترجمه گوگل]به سبب سردرگمی فزاینده ای از یک فاز انتقالی، کمتر از موضوع درک نمی شود

12. The seminal thinking on this problem is much more likely to come from the periphery than the centre.
[ترجمه ترگمان]تفکر اصلی در مورد این مشکل بیشتر محتمل است که از محیط خارج شود تا مرکز
[ترجمه گوگل]تفکر هسته ای در این مسئله بسیار بیشتر از محیط خارج از مرکز می آید

13. It was smelly, acidy, like seminal fluid.
[ترجمه ترگمان]بوی متعفن، شبیه مایع منی بود
[ترجمه گوگل]این بدبختی، اسیدی، مانند مایع منی بود

14. The seminal vesicles can become infected and inflamed, as may the epididymis and testis.
[ترجمه ترگمان]بافت های اصلی ممکن است آلوده و ملتهب شوند، همانطور که ممکن است the و بیضه به آن مبتلا شوند
[ترجمه گوگل]حشرات مایع منی می توانند آلوده و ملتهب شوند، مانند اپیدیدیم و بیضه

15. Basically he was already an immortal-a seminal influence and an inspiration to many other musicians.
[ترجمه ترگمان]اساسا او یک نامیرا بود - یک تاثیر مهم و الهام بخش برای بسیاری از موسیقی دانان دیگر
[ترجمه گوگل]اساسا او در حال حاضر یک جاودانه- نفوذ هسته ای و الهام بخش بسیاری از نوازندگان دیگر است

seminal power

نیروی زایشی


a seminal book

کتابی اندیشه‌آفرین


پیشنهاد کاربران

جریان ساز

مکتب ساز

سرنوشت ساز

تاثیرگذار

Seminal is used to describe things such as books, works, events, and experiences that have a great influence in a particular field. . . . author of the seminal book 'Animal Liberation'.

Semen : اسپرم - منی
Seminal : وابسته به منی
Seminal Vesicle : کیسه منی
Semester : نیمسال تحصیلی

۱ - تاثیر گذار
جریان ساز
کتاب/اثر هنری/ موسیقی حاوی عقاید و مطالب بنیادی، اساسی، نو و تاثیر گذار

۲ - مربوط به منی related to semen or seeds

اغازگر

اساسی
مثلا Seminal law؛ حقوق اساسی

بدعت گذارانه

اصلی، اساسی با تاثیر بسیار ( موثر ) - جریان ساز

having a strong influence on ideas, works, events, etc. , that come later : very important and influential

مثال :
I'm an actor

Being an extra in an indie film doesn't make you an actor

But his work in *Qu'est - ce que tu fais, step - fr�re?* was truly seminal!
یعنی حضورش در اون فیلم خیلی زیرپوستی، تعیین کننده، جریان ساز و مهم بود


کلمات دیگر: