1. He is affianced to her.
[ترجمه ترگمان]نامزد او نامزد شده است
[ترجمه گوگل]او به او محبت دارد
2. The existence of affiance offers the special law suit effect, and asks the parties to bear some duties.
[ترجمه ترگمان]وجود of، قانون ویژه را ارائه می دهد و از طرفین می خواهد تا برخی از وظایف را تحمل کنند
[ترجمه گوگل]وجود وابستگی، اثر قانونی ویژه را ارائه می دهد و از احزاب بخواهد تا وظایف خود را انجام دهد
3. Affiance is some special contract in the essence.
[ترجمه ترگمان]Affiance یک قرارداد خاص در اساس است
[ترجمه گوگل]وابستگی یک قرارداد ویژه در اصل است
4. Affiance; Affiance Problem; Character of Affiance; Force Adeffect of Affiance; Adscription of Property; Compensation of Spiritual Damage.
[ترجمه ترگمان]Affiance؛ مساله Affiance؛ Character of Affiance؛ Adeffect of Affiance؛ Adscription اموال، جبران خسارت معنوی
[ترجمه گوگل]وابستگی؛ مشکل مشارکت؛ شخصیت وابستگی؛ تأثیرات نیروی وابستگی؛ ثبت نام از املاک؛ جبران خسارت معنوی
5. Slight punishment, ephemeral behavior and the deficiency of affiance management system are the principal causes of honesty deficiency.
[ترجمه ترگمان]تنبیه جزیی، رفتار زودگذر و نقص سیستم مدیریت affiance دلایل اصلی کمبود صداقت هستند
[ترجمه گوگل]مجازات ناچیز، رفتار کوتاه مدت و کمبود سیستم مدیریت وابستگی، علت اصلی فقدان صداقت است
6. After the affiance has been relieved, the property presented by the other should be returned. Affiance party can ask for compensation if his or her spirit has been damaged.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه the برطرف شد، ویژگی ارائه شده توسط طرف دیگر باید برگردانده شود اگر روح او آسیب دیده باشد، حزب Affiance می تواند درخواست غرامت کند
[ترجمه گوگل]پس از تساوی تسویه شده، اموال ارائه شده توسط دیگر باید بازگردانده شود اگر روح خود آسیب دیده باشد، می تواند از جبران خسارت بخواهد
7. Know affiance No offense against pigeons but they seem, in their current numbers, such an unnecessary bird, he says.
[ترجمه ترگمان]او می گوید: به نظر می رسد که در تعداد فعلی شان، این پرنده غیر ضروری به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]می دانید که رابطه ای با کبوتر ها ندارد، اما به نظر می رسد که در تعداد فعلی آنها چنین پرنده ای غیر ضروری است
8. In order to instruct people to draw affiance and get accord with the socialist marriage system, and to standardize people's court t. . .
[ترجمه ترگمان]به مردم آموزش دهید تا affiance را رسم کنند و با سیستم ازدواج سوسیالیستی هماهنگ شوند و دادگاه را استاندارد کنند
[ترجمه گوگل]به منظور تعلیم مردم برای ایجاد اعتماد به نفس و سازگاری با نظام ازدواج سوسیالیستی و تطبیق دادگاه های مردمی
9. Affiance is an important part of marriage culture in China. It appeared with the development of human society and the change of the marital status.
[ترجمه ترگمان]Affiance بخش مهمی از فرهنگ ازدواج در چین است آن با توسعه جامعه انسانی و تغییر وضعیت زناشویی ظاهر شد
[ترجمه گوگل]وابستگی بخش مهمی از فرهنگ ازدواج در چین است با توسعه جامعه بشری و تغییر وضعیت تاهل این ظاهر شد
10. The two families struck an affiance, and kept a record.
[ترجمه ترگمان]این دو خانواده به یک affiance برخورد کردند و رکورد را نگه داشتند
[ترجمه گوگل]دو خانواده به یک رابطه عادت کرده اند و یک رکورد را نگه داشته اند
11. In his adolescence, he had apparent abundant affiance.
[ترجمه ترگمان]در سنین بلوغ، اطمینان فراوان داشت
[ترجمه گوگل]او در دوران نوجوانی او احساسات فراوانی را به وجود آورد
12. Affiance is a contract in essence.
[ترجمه ترگمان]Affiance یک قرارداد در اصل است
[ترجمه گوگل]Affiance یک قرارداد در اصل است
13. Affiance originated from mercenary marriage of ancient society. The relative law of most countries or regions also stipulate the affiance system.
[ترجمه ترگمان]Affiance از ازدواج مزدوران در جامعه باستان سرچشمه می گرفت قانون نسبی اغلب کشورها یا مناطق نیز سیستم affiance را تصریح می کند
[ترجمه گوگل]وابستگی ناشی از ازدواج مزدور جامعه باستان است قانون نسبی اکثر کشورها یا مناطق نیز سیستم وابستگی را تعریف می کند
14. It is the primary role to adjust the relationship of affiance how to confirm the time of affiance.
[ترجمه ترگمان]این اولین نقش برای تطبیق رابطه of چگونگی تایید زمان affiance است
[ترجمه گوگل]این نقش اصلی برای تنظیم رابطه رابطه است که چگونه تایید زمان وابستگی