کلمه جو
صفحه اصلی

advocate


معنی : حامی، طرفدار، مدافع، وکیل مدافع، دفاع کردن، طرفداری کردن
معانی دیگر : وکیل، هوادار (بیشتر در مورد امور عقیدتی)، خواهان، هواداری کردن، جانبداری کردن

انگلیسی به فارسی

دفاع کردن، طرفداری کردن، هواداری کردن، جانبداری کردن


وکیل، مدافع


(بیشتر در مورد امور عقیدتی) هوادار، خواهان، طرفدار


مدافع، طرفدار، حامی، وکیل مدافع، دفاع کردن، طرفداری کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: advocates, advocating, advocated
• : تعریف: to urge support or acceptance of.
مترادف: champion, endorse, recommend
متضاد: impugn, oppose
مشابه: advise, back, counsel, defend, espouse, patronize, preach, promote, promulgate, second, support, uphold, urge

- The town council advocates buying fruits and vegetables grown on local farms.
[ترجمه ترگمان] شورای شهر از خرید میوه ها و سبزیجات در مزارع محلی حمایت می کند
[ترجمه گوگل] شورای شهر طرفدار خرید میوه ها و سبزیجات در مزارع محلی است
- One candidate advocates the removal of the state's death penalty, while the other opposes that idea.
[ترجمه ترگمان] یکی از نامزدها از حذف مجازات اعدام دولت حمایت می کند، در حالی که دیگری مخالف این ایده است
[ترجمه گوگل] یک کاندیدا از حذف مجازات اعدام دولت حمایت می کند، در حالی که دیگران با این ایده مخالف هستند
اسم ( noun )
(1) تعریف: one who supports a cause.
مترادف: backer, champion, defender, exponent, supporter
متضاد: critic, opponent
مشابه: activist, apologist, apostle, patron, promoter, proponent

- She is an outspoken advocate of prison reform.
[ترجمه ترگمان] او یکی از طرفداران صریح اصلاحات زندان است
[ترجمه گوگل] او یک مدافع برجسته اصلاحات زندان است

(2) تعریف: one who defends or pleads on behalf of another, esp. in a court of law.
مشابه: adviser, agent, attorney, barrister, counsel, defender, go-between, intercessor, intermediary, lawyer, mediator, public defender, solicitor

- Who is the advocate for the defendant?
[ترجمه ترگمان] مدافع متهم چه کسی است؟
[ترجمه گوگل] چه کسی طرفدار متهم است؟
- Parents of children with severe disabilities must often become tireless advocates in order for their children to receive needed services.
[ترجمه ترگمان] والدین کودکانی که ناتوانی های جدی دارند، اغلب باید مدافعان خستگی ناپذیر برای فرزندان خود باشند تا خدمات مورد نیاز خود را دریافت کنند
[ترجمه گوگل] والدین کودکان دارای معلولیت شدید باید اغلب به عنوان پشتیبان خستگی ناپذیر برای اطمینان از دریافت خدمات مورد نیاز خود باشند

• be in favor of, support; stand for, intercede for
defense counsel; attorney; supporter, follower, proponent, champion
if you advocate a particular action or plan, you support it publicly; a formal use.
an advocate of a particular action or plan is someone who supports it publicly.
an advocate is a lawyer who speaks in favour of someone or defends them in a court of law; a legal use.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] دفاع کردن، پشتیبانی کردن، وکیل، مدافع، پشتیبان، دستیار، مشاور

مترادف و متضاد

حامی (اسم)
supporter, protector, patron, sponsor, actor, advocate, partisan, backer, shield, booster, bulwark, vindicator, partizan

طرفدار (اسم)
devotee, advocate, adherent, sympathizer, aficionado, partisan, bigot, disciple, zealot, governor, sovereign, henchman

مدافع (اسم)
advocate, defendant, lawyer, barrister

وکیل مدافع (اسم)
advocate, counselor, attorney, barrister, counsellor

دفاع کردن (فعل)
answer, advocate, bield, ward off, buckler

طرفداری کردن (فعل)
back, support, side, advocate, approve, favor, defend

person supporting an idea or cause publicly


Synonyms: apostle, attorney, backer, campaigner, champion, counsel, defender, exponent, expounder, lawyer, pleader, promoter, proponent, proposer, speaker, spokesperson, supporter, upholder


Antonyms: antagonist, assailant, enemy, opposition, protestor


support idea or cause publicly


Synonyms: advance, advise, argue for, back, be in corner, bless, bolster, boost, brace up, build up, campaign for, champion, countenance, defend, encourage, favor, further, get on bandwagon, give a leg up, give a lift, go for, go to bat for, go with, hold with, justify, plead for, plug, plump for, press for, promote, propose, push, recommend, ride shotgun for, root for, run interference for, say so, side, speak for, spread around, stump for, support, tout, uphold, urge, vindicate


Antonyms: assail, attack, criticize, impugn, oppose, protest


جملات نمونه

1. an advocate of women's rights
طرفدار حقوق زنان

2. He is an advocate of more airplanes and fewer warships.
[ترجمه ترگمان]او یکی از حامیان هواپیماهای بیشتر و کشتی های جنگی کم تر است
[ترجمه گوگل]او طرفدار هواپیماهای بیشتر و جنگ افزارهای کمتری است

3. Some economists strongly advocate the reform of government ownership of industry.
[ترجمه ترگمان]برخی از اقتصاددانان به شدت از اصلاح مالکیت دولت در صنعت حمایت می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از اقتصاددانان به شدت از اصلاحات مالکیت دولتی صنعت حمایت می کنند

4. I don't advocate doing such things.
[ترجمه ترگمان]من از انجام چنین کارهایی طرفداری نمی کنم
[ترجمه گوگل]من از این کارها حمایت نمی کنم

5. Many people advocate building more gymnasiums.
[ترجمه محمد پارس زاده] بسیاری از مردم از ساختن سالن های ورزشی بیشتر ( تداد بیشتری سالن ) حمایت می کنند.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم از ساخت سالن های ورزشی بیشتر حمایت می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم از ساخت ورزشگاه های بیشتر حمایت می کنند

6. I felt that it was irresponsible to advocate the legalisation of drugs.
[ترجمه ترگمان]من احساس کردم که برای دفاع از مواد مخدر بی مسیولیت است
[ترجمه گوگل]من احساس کردم که غیر قانونی بود که از قانونی بودن مواد مخدر حمایت کنم

7. The group does not advocate the use of violence.
[ترجمه ترگمان]این گروه از استفاده از خشونت دفاع نمی کند
[ترجمه گوگل]این گروه از استفاده از خشونت حمایت نمی کند

8. I advocate a policy of gradual reform.
[ترجمه ترگمان]من طرفدار سیاست های اصلاحات تدریجی هستم
[ترجمه گوگل]من از سیاست اصلاحات تدریجی حمایت می کنم

9. She's a staunch advocate of free trade.
[ترجمه ترگمان]او یکی از حامیان سرسخت تجارت آزاد است
[ترجمه گوگل]او یک طرفدار استقبال از تجارت آزاد است

10. He was a strong advocate of free market policies and a multi-party system.
[ترجمه ترگمان]او حامی قوی سیاست های بازار آزاد و یک سیستم چند حزبی بود
[ترجمه گوگل]او طرفدار قوی سیاست های بازار آزاد و سیستم چند حزبی بود

11. Often the interviewer will need to play devil's advocate in order to get a discussion going.
[ترجمه ترگمان]اغلب مصاحبه کننده باید مدافع شیطان باشد تا بحث را به پایان برساند
[ترجمه گوگل]اغلب مصاحبه کننده باید برای حمایت از شیطان بازی کند

12. He got the best advocate in town to defend him.
[ترجمه ترگمان]اون بهترین طرفداری از شهر برای دفاع از اون رو داره
[ترجمه گوگل]او بهترین مدافع در شهر برای دفاع از او بود

13. an advocate of strict observance of ritualistic forms.
[ترجمه ترگمان]یک مدافع رعایت دقیق اشکال ritualistic
[ترجمه گوگل]یکی از طرفداران رعایت دقیق اشکال آیینی است

14. They advocate a justice system that works on the principle of an eye for an eye.
[ترجمه ترگمان]آن ها از یک سیستم قضایی دفاع می کنند که بر روی اصل یک چشم کار می کند
[ترجمه گوگل]آنها از یک سیستم قضایی حمایت می کنند که بر اساس یک چشم برای چشم عمل می کند

15. An advocate for John could make out a case for him on this score also.
[ترجمه ترگمان]یک مدافع برای جان می تواند در این امتیاز یک پرونده برای او ایجاد کند
[ترجمه گوگل]یکی از طرفداران جان می توانست در این مورد نیز یک پرونده را برای او بسازد

He advocated freeing the slaves.

او خواهان آزاد کردن بردگان بود.


an advocate of women's rights

طرفدار حقوق زنان


an advocate's license

پروانه‌ی وکالت


The author denied that his new book advocated violence.

نویسنده انکار کرد که کتاب جدیدش از خشونت حمایت می کند.


پیشنهاد کاربران

حامی


Fan

رایزنی

مدافغ یا طرفدار

دادرس

ساپورت کردن
Support

مستشار

طرفدار

Ambassador of Iran and Ricardo Rio advocate the establishment of cooperation in several fields
خواهان

حمایت کردن

شفیع. . . حامی. . . طرفدار. . . پشتیبان . . . وکیل مدافع. . طرفداری و پشتیبانی کردن

حامی
طرفدار

I strongly advocate the reform
من بطور جد از اصلاحات حمایت می کنم

مددکار


کلمات دیگر: