(اقتصاد) پایه ی طلا، سیستم واحد پولی طلا، واحد طلا
gold standard
(اقتصاد) پایه ی طلا، سیستم واحد پولی طلا، واحد طلا
انگلیسی به فارسی
واحد طلا
استاندارد طلایی، واحد طلا
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: a monetary system in which a set amount of gold is established as the measure of the value of the currency.
• monetary system that is based on gold (gold is set at a fixed price and can be used as legal currency)
دیکشنری تخصصی
[حسابداری] سیستم پولی پایه طلا
جملات نمونه
1. The currency was tied to the gold standard.
[ترجمه ترگمان]واحد پول به استاندارد طلا بسته شده بود
[ترجمه گوگل]ارز با استاندارد طلا گره خورده بود
[ترجمه گوگل]ارز با استاندارد طلا گره خورده بود
2. America went off the gold standard after the Great Depression.
[ترجمه ترگمان]بعد از رکود بزرگ آمریکا، آمریکا از استاندارد طلا خارج شد
[ترجمه گوگل]امریکا بعد از رکود بزرگ استاندارد استاندارد طلا را از دست داد
[ترجمه گوگل]امریکا بعد از رکود بزرگ استاندارد استاندارد طلا را از دست داد
3. In sum, a myopic gold standard could make us more vulnerable to, not safer from, market fluctuations.
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، یک استاندارد طلایی نزدیک بین می تواند ما را در برابر نوسانات بازار آسیب پذیر و آسیب پذیر کند
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، یک استاندارد طلائی میوپیپ می تواند ما را در برابر نوسانات بازار آسیب پذیر تر کند و از آن مطمئن تر نباشد
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، یک استاندارد طلائی میوپیپ می تواند ما را در برابر نوسانات بازار آسیب پذیر تر کند و از آن مطمئن تر نباشد
4. Presto, the gold standard controlled prices and alleviated trade imbalances.
[ترجمه ترگمان]Presto، قیمت کنترل استاندارد طلا و عدم تعادل تجاری تخفیف دار
[ترجمه گوگل]پرستو، استاندارد قیمت طلا کنترل شده و عدم تعادل تجارت را کاهش داد
[ترجمه گوگل]پرستو، استاندارد قیمت طلا کنترل شده و عدم تعادل تجارت را کاهش داد
5. Raymond Waites stayed with the gold standard, however, in some delightful details for Lane.
[ترجمه ترگمان]\"ریموند waites\"، با این وجود، در بعضی از جزئیات جالب برای لین، با استاندارد طلا ماند
[ترجمه گوگل]ریموند ویتیس با استاندارد طلا باقی ماند اما برخی از جزئیات عالی برای لین
[ترجمه گوگل]ریموند ویتیس با استاندارد طلا باقی ماند اما برخی از جزئیات عالی برای لین
6. Each needs an archetype, a gold standard, to allow their specimens to be put in the correct cabinet.
[ترجمه ترگمان]هر یک به طرح اصلی، یک استاندارد طلایی، برای اجازه دادن به نمونه های خود در کابینت درست نیاز دارد
[ترجمه گوگل]هر یک نیاز به یک آرکه تایپ، یک استاندارد طلایی دارد، که اجازه می دهد نمونه های آنها در کابینه درست قرار گیرد
[ترجمه گوگل]هر یک نیاز به یک آرکه تایپ، یک استاندارد طلایی دارد، که اجازه می دهد نمونه های آنها در کابینه درست قرار گیرد
7. Sterling was linked to gold and the gold standard ensured price stability. Fiscal policy was conservative.
[ترجمه ترگمان]استرلینگ متصل به طلا بود و استاندارد طلا پایداری قیمت را تضمین می کرد سیاست مالی، محافظه کار بود
[ترجمه گوگل]استرلینگ با طلا مرتبط بود و استاندارد طلا ثبات قیمت را تضمین کرد سیاست مالی محافظه کار بود
[ترجمه گوگل]استرلینگ با طلا مرتبط بود و استاندارد طلا ثبات قیمت را تضمین کرد سیاست مالی محافظه کار بود
8. One notable feature of the gold standard was that it allowed automatic adjustment to take place via changes in expenditure and output.
[ترجمه ترگمان]یکی از ویژگی های مهم استاندارد طلا این بود که به تنظیمات اتوماتیک اجازه داد تا از طریق تغییرات در هزینه ها و خروجی انجام شود
[ترجمه گوگل]یکی از ویژگی های برجسته استاندارد طلای این بود که با تغییرات هزینه ها و خروجی امکان تنظیم خودکار وجود داشت
[ترجمه گوگل]یکی از ویژگی های برجسته استاندارد طلای این بود که با تغییرات هزینه ها و خروجی امکان تنظیم خودکار وجود داشت
9. Sterling was linked to gold and the gold standard ensured price stability.
[ترجمه ترگمان]استرلینگ متصل به طلا بود و استاندارد طلا پایداری قیمت را تضمین می کرد
[ترجمه گوگل]استرلینگ با طلا مرتبط بود و استاندارد طلا ثبات قیمت را تضمین کرد
[ترجمه گوگل]استرلینگ با طلا مرتبط بود و استاندارد طلا ثبات قیمت را تضمین کرد
10. The lack of a gold standard for health service need was a reason for using standardised mortality ratio in the RAWP formula.
[ترجمه ترگمان]فقدان یک استاندارد طلا برای خدمات بهداشتی، دلیل استفاده از نسبت مرگ و میر در فرمول RAWP بود
[ترجمه گوگل]فقدان استاندارد طلا برای نیازهای خدمات بهداشتی، دلیل استفاده از نسبت استاندارد مرگ و میر در فرمول RAWP بود
[ترجمه گوگل]فقدان استاندارد طلا برای نیازهای خدمات بهداشتی، دلیل استفاده از نسبت استاندارد مرگ و میر در فرمول RAWP بود
11. It was intended to replace the recently abandoned Gold Standard, but gives a much greater latitude.
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفته شد که این استاندارد طلایی که به تازگی رها شده بود را جایگزین کند، اما عرض بسیار بیشتری را ارایه می دهد
[ترجمه گوگل]این قصد دارد جایگزین استاندارد طلای اخیر شده رها شود، اما دارای اختیاری بسیار بیشتری است
[ترجمه گوگل]این قصد دارد جایگزین استاندارد طلای اخیر شده رها شود، اما دارای اختیاری بسیار بیشتری است
12. In short, the gold standard obligated the central bank to exchange currency for gold at a fixed price.
[ترجمه ترگمان]به طور خلاصه، استاندارد طلایی بانک مرکزی را موظف به مبادله ارز برای طلا با قیمت ثابت می داند
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، استاندارد طلا، بانک مرکزی را متعهد کرد که ارز طلا را با قیمت ثابت مبادله کند
[ترجمه گوگل]به طور خلاصه، استاندارد طلا، بانک مرکزی را متعهد کرد که ارز طلا را با قیمت ثابت مبادله کند
13. The gold standard was abandoned, the pound was devalued, and interest rates were lowered.
[ترجمه ترگمان]استاندارد طلا رها شد، ارزش پوند کاهش یافت و نرخ بهره پایین آمد
[ترجمه گوگل]استاندارد طلا محروم شد، پوند ارزش مبادله شد و نرخ بهره کاهش یافت
[ترجمه گوگل]استاندارد طلا محروم شد، پوند ارزش مبادله شد و نرخ بهره کاهش یافت
14. Behind it stood the international gold standard.
[ترجمه ترگمان]در پشت آن، استاندارد طلایی بین المللی قرار داشت
[ترجمه گوگل]پشت این استاندارد استاندارد بین المللی ایستاد
[ترجمه گوگل]پشت این استاندارد استاندارد بین المللی ایستاد
پیشنهاد کاربران
اصطلاحا به معنی یک الگو یا مدل پذیرفته شده است
اصطلاحا به معنی یک الگو یا مدل پذیرفته شده است:
2. By extension, a well - established and widely accepted model or paradigm of excellence by which similar things are judged or measured.
Her research methodology in the late 1960s has since become the gold standard for drug trials today.
2. By extension, a well - established and widely accepted model or paradigm of excellence by which similar things are judged or measured.
Her research methodology in the late 1960s has since become the gold standard for drug trials today.
پول با پشتوانه طلا
الگوی اساسی و اصلی
نظام پول طلا
معیار طلایی
( به عنوان صفت ) درجه یک
کلمات دیگر: