کلمه جو
صفحه اصلی

verify


معنی : محقق کردن، تحقیق کردن، رسیدگی کردن، مقابله کردن، ممیزی کردن، بازبینی کردن، صحت و سقم امری را معلوم کردن
معانی دیگر : درست داشتن، درست داشت کردن، (درباره ی صحت چیزی) تحقیق کردن، به ثبوت رساندن، اثبات کردن، تایید کردن، راست داشتن، فرنودن، راستیابی کردن، راست داشت کردن، (حقوق) وارسی کردن، (دادخواهی) اثبات بعدی ادعای خود را تقبل کردن، (سوگند را) تایید کردن، تصدیق کردن

انگلیسی به فارسی

بازبینی کردن، تحقیق کردن


رسیدگی کردن، صحت و سقم امری را معلوم کردن، ممیزی کردن، تحقیق کردن


تأیید، مقابله کردن، بازبینی کردن، رسیدگی کردن، تحقیق کردن، ممیزی کردن، محقق کردن، صحت و سقم امری را معلوم کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: verifies, verifying, verified
مشتقات: verifiable (adj.), verifier (n.)
• : تعریف: to confirm the truth or accuracy of; substantiate; confirm.
مترادف: authenticate, confirm, corroborate, establish, validate, vouch
متضاد: refute
مشابه: attest, certify, check, document, double-check, prove, substantiate, sustain, testify, witness

- He told the police that he'd been walking in the park, but there was no one who could verify this.
[ترجمه ترگمان] به پلیس گفته بود که در پارک قدم می زند، اما کسی نبود که بتواند این را تایید کند
[ترجمه گوگل] او به پلیس گفت که او در پارک راه می رفت، اما هیچکس نمی توانست این را تأیید کند
- We need something like a driver's license to verify your identity.
[ترجمه ترگمان] ما به چیزی شبیه گواهی نامه رانندگی نیاز داریم تا هویت شما را تایید کند
[ترجمه گوگل] برای تأیید هویت شما، ما مانند یک مجوز رانندگی نیاز داریم

• confirm the truth of something; ascertain the truth of something (as by investigation); witness or swear to the truth of something (law)
if you verify something, you check or confirm that it is true.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] بازبینی، بازبینی و اثبات
[کامپیوتر] فرمان VERIFY
[حقوق] تصدیق (یا تعیین) کردن صحت یا سقم، تصدیق کردن، گواهی دادن، تأیید کردن، مقابله کردن دو متن
[ریاضیات] تحقیق کردن، درستی ... تحقیق کردن، نشان دادن، بررسی کردن

مترادف و متضاد

محقق کردن (فعل)
ascertain, inquire, verify, vindicate

تحقیق کردن (فعل)
question, assay, inquire, verify, investigate, interrogate

رسیدگی کردن (فعل)
attend, consider, supervise, inquire, verify, investigate, check, inspect, audit

مقابله کردن (فعل)
confront, contrast, verify, compare, check, collate

ممیزی کردن (فعل)
verify, survey

بازبینی کردن (فعل)
verify

صحت و سقم امری را معلوم کردن (فعل)
verify

confirm, validate


Synonyms: add up, attest, authenticate, bear out, certify, check, check out, check up, check up on, corroborate, debunk, demonstrate, document, double-check, establish, eye, eyeball, find out, hold up, justify, make certain, make sure, pan out, peg, prove, settle, size, size up, stand up, substantiate, support, test, try


Antonyms: discredit, disprove, invalidate


جملات نمونه

1. A "yes man" is an employee who will verify everything the boss says.
بله قربان گو کارمندی است که هر چیزی که رییس می گوید، تصدیق می کند

2. I was there as a witness to verify the charges against the bus driver.
من به عنوان یک شاهد در آنجا حضور داشتم تا اتهامات بر علیه راننده اتوبوس را تایید کنم

3. The data I turned in were verified by the clerks in our office.
اطلاعاتی را که تحویل پلیس دادم، توسط کارمندان اداره مورد تایید قرار گرفت

4. to verify the authenticity of a document
اصالت یک سند را به ثبوت رساندن

5. before writing you must verify your material
پیش از نگارش باید صحت و سقم مطالب خود را معلوم کنی.

6. Are you able to verify your account/allegation/report/theory?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانید گزارش \/ اظهارات خود را تایید کنید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما قادر به تأیید حساب / اعلان / گزارش / نظریه خود هستید؟

7. They now take extra steps to verify the creditworthiness of customers.
[ترجمه ترگمان]آن ها اکنون برای تایید ارزش اعتباری مشتریان گام های بیشتری برداشته اند
[ترجمه گوگل]آنها اکنون اقدامات اضافی را برای بررسی اعتبار مشتریان انجام می دهند

8. They were unable to produce any statistics to verify their claims.
[ترجمه ترگمان]آن ها قادر به تولید هیچ آماری برای تایید ادعاهای خود نبودند
[ترجمه گوگل]آنها قادر به تولید هیچ آمار برای تایید ادعاهای خود نبودند

9. Further experiments will be carried out to verify this result.
[ترجمه ترگمان]آزمایش ها بیشتر برای تایید این نتیجه انجام خواهند شد
[ترجمه گوگل]آزمایش های بیشتری برای بررسی این نتیجه انجام خواهد شد

10. I'll leave you to verify whether these claims are true.
[ترجمه ترگمان]من شما را تنها می گذارم تا ببینید آیا این ادعاها درست هستند یا نه
[ترجمه گوگل]من شما را ترک خواهم کرد تا مطمئن شوید که این ادعاها درست هستند

11. An external auditor will verify the accounts.
[ترجمه ترگمان]یک حسابرس خارجی حساب ها را بررسی خواهد کرد
[ترجمه گوگل]یک حسابرس خارجی حسابهای خود را تأیید می کند

12. I can verify that it takes about thirty seconds.
[ترجمه ترگمان]می توانم تایید کنم که سی ثانیه طول می کشد
[ترجمه گوگل]من می توانم تایید کنم که حدود سی ثانیه طول می کشد

13. Please verify that there is sufficient memory available before loading the program.
[ترجمه ترگمان]لطفا تایید کنید که حافظه کافی قبل از بار کردن برنامه وجود دارد
[ترجمه گوگل]لطفا قبل از بارگذاری برنامه اطمینان حاصل کنید که حافظه کافی موجود است

14. There is no evidence to verify this, but Al Davis was probably a lousy prom date.
[ترجمه ترگمان]هیچ مدرکی برای تایید این موضوع وجود ندارد، اما آل دیویس احتمالا یک روز جشن فارق التحصیلی بود
[ترجمه گوگل]هیچ شواهدی برای تأیید این وجود ندارد، اما آل دیویس احتمالا یک تاریخچه نامناسب است

15. Practically speaking, we ritually verify what is there, and are disposed to call it reality.
[ترجمه ترگمان]به طور عملی، طبق مراسم مذهبی آنچه را که وجود دارد تایید می کنیم و مایل به نامیدن آن هستیم
[ترجمه گوگل]عملا صحبت می کنیم، ما به طور صحیح آنچه را که وجود دارد، بررسی می کنیم و به آن واقعیت را می دهیم

16. You can verify that for yourself by running your fingertips ova a slightly rough surface and then stopping.
[ترجمه ترگمان]شما می توانید این کار را با انجام دادن نوک انگشتان خود به سطح کمی سخت و سپس متوقف کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید با استفاده از نوک انگشتان خود تخم مرغی سطح کمی خشن و سپس توقف آن را برای خودتان تایید کنید

17. Please verify that there is sufficient disk quota and privilege to create a file in the supplied working directory.
[ترجمه ترگمان]لطفا تایید کنید که سهمیه دیسک کافی و امتیاز برای ایجاد یک فایل در دایرکتوری کاری ارایه شده وجود دارد
[ترجمه گوگل]لطفا تأیید کنید که سهمیه دیسک کافی و امتیاز برای ایجاد یک پرونده در دایرکتوری کاری ارائه شده وجود دارد

18. In the past week they have begun to verify that weapons and mines have been removed from the former fighting zone.
[ترجمه ترگمان]آن ها در هفته گذشته شروع به بررسی این مساله کرده اند که سلاح ها و مین ها از منطقه جنگی سابق برداشته شده است
[ترجمه گوگل]در هفته گذشته آنها شروع به تایید کرده اند که سلاح ها و معادن از منطقه جنگ سابق حذف شده اند

19. While it is at present impossible to verify the claims, the list reflects the ethnic and religious complexities of the area.
[ترجمه ترگمان]در حالی که در حال حاضر نمی توان ادعا کرد که این فهرست پیچیدگی های مذهبی و مذهبی منطقه را منعکس می کند
[ترجمه گوگل]در حالی که در حال حاضر امکان تایید ادعاهای غیرممکن است، این فهرست نشان دهنده پیچیدگی های قومی و دینی منطقه است

Witnesses verified his claim.

شهود ادعای او را تأیید کردند.


to verify the authenticity of a document

اصالت یک سند را به ثبوت رساندن


پیشنهاد کاربران

دُرُستازماییدن.
راستازماییدن.

تایید کردن، تایید شدن

تصدیق

درستی سنجی

صحه گذاری

رسمی - تیک آبی

صحت سنجی

استعلام به عمل آوردن ، استعلام گرفتن

تحقیق کردن و تعیین درستی

استعلام به عمل آوردن ، استعلام گرفتن
صحت و سقم امری را معلوم کردن

راستی آزمایی کردن

راستی‎‎‎‎‎آزمایی


کلمات دیگر: