فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: offers, offering, offered
• (1) تعریف: to present for acceptance or refusal.
• مترادف: proffer, submit, tender
• مشابه: bid, extend, go, introduce, present, propose, serve
- He offered coffee to his guests.
[ترجمه A.A] او به میهمانانش قهوه تعارف کرد
[ترجمه D.d] او به مهمان هایش قهوه تعارف کرد
[ترجمه حانیه] او به میهمانانش قهوه تعارف ( پیشنهاد ) کرد
[ترجمه ali] او به مهمانانش قهوه تعارف کرد.
[ترجمه ترگمان] به مهمانان قهوه تعارف کرد
[ترجمه گوگل] او قهوه را به مهمانانش عرضه کرد
- The company offered her the job.
[ترجمه A.A] این شرکت به اوکار پیشنهاد کرد
[ترجمه ترگمان] شرکت کارش را به او پیشنهاد کرد
[ترجمه گوگل] این شرکت شغلش را ارائه داد
• (2) تعریف: to put forward for discussion or consideration; suggest.
• مترادف: advance, pose, present, proffer, propose, put, submit, suggest, tender
• مشابه: forward, introduce, lay, render, volunteer
- We'll offer our plan at the committee meeting.
[ترجمه ترگمان] ما نقشه خود را در جلسه کمیته پیشنهاد می کنیم
[ترجمه گوگل] ما طرح خود را در جلسه کمیته ارائه خواهیم کرد
- She offered that the group should meet again the following week.
[ترجمه ترگمان] او پیشنهاد کرد که گروه دوباره هفته بعد دوباره تشکیل جلسه دهد
[ترجمه گوگل] او پیشنهاد کرد که این گروه در هفته بعد دوباره دیدار کند
• (3) تعریف: to express a willingness to do something; volunteer.
• مترادف: volunteer
- He offered to help paint the house.
[ترجمه صابر حاجی] او برای رنگ کردن خانه پیشنهاد همکاری داد.
[ترجمه ترگمان] اون پیشنهاد کمک کرد تا خونه رو رنگ کنه
[ترجمه گوگل] او برای کمک به نقاشی خانه پیشنهاد کرد
- My mother offered to take care of the kids for me on Saturday.
[ترجمه ترگمان] مادرم پیشنهاد کرد روز شنبه از بچه ها مراقبت کند
[ترجمه گوگل] مادر من پیشنهاد کرد که روز شنبه مراقبت از بچه ها را انجام دهد
• (4) تعریف: to present as a form of worship.
• مشابه: give, present, proffer, submit
- The congregation offered prayers for his recovery.
[ترجمه ترگمان] جماعت نمازگزاران برای بهبودی وی دعا خواندند
[ترجمه گوگل] جماعت نماز را برای بهبود او دعوت کرد
• (5) تعریف: to present; mount.
• مترادف: pose
• مشابه: extend, give, present
- The soldiers offered strong resistance.
[ترجمه ترگمان] سربازان مقاومت شدیدی را پیشنهاد کردند
[ترجمه گوگل] سربازان مقاومت قوی ارائه دادند
- She offered various arguments against moving to the city.
[ترجمه ترگمان] او دلایل مختلفی علیه حرکت به شهر ارائه کرد
[ترجمه گوگل] او در برابر حرکت به شهر، استدلال های مختلفی ارائه داد
• (6) تعریف: to present for sale.
• مترادف: sell
• مشابه: carry, market, stock
- Our agency is proud to offer these beautiful properties.
[ترجمه ترگمان] موسسه ما به ارائه این ویژگی های زیبا افتخار می کند
[ترجمه گوگل] آژانس ما مفتخر است که این ویژگی های زیبا را ارائه دهد
- This week the grocery store is offering steak at very tempting prices.
[ترجمه ترگمان] این هفته مغازه خواربار فروشی با قیمت بسیار وسوسه انگیز گوشت را عرضه می کند
[ترجمه گوگل] در این هفته، فروشگاه مواد غذایی در قیمت بسیار وسوسه انگیز استیک است
• (7) تعریف: to perform; present.
• مترادف: give, present
• مشابه: exhibit, perform, provide, put on, stage
- The theater is offering a new play.
[ترجمه ترگمان] تئاتر بازی جدیدی را عرضه می کند
[ترجمه گوگل] تئاتر یک بازی جدید ارائه می دهد
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to make a proposal.
• مشابه: propose
- I am only offering; you don't have to accept.
[ترجمه ترگمان] من فقط پیشنهاد می کنم؛ مجبور نیستی قبول کنی
[ترجمه گوگل] من فقط ارائه می دهم شما مجبور نیستید قبول کنید
• (2) تعریف: to present itself; appear.
• مترادف: appear, arise, come up
• مشابه: materialize, occur
- He will take a trip as soon as the opportunity offers.
[ترجمه ترگمان] او به محض عرضه این فرصت، سفر خواهد کرد
[ترجمه گوگل] او به محض ارائه فرصتی به سفر می رود
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the process or an instance of offering.
• مترادف: offering, presentation, submission, suggestion, tender
• مشابه: approach, bid, invitation
- I accepted her offer to help with the cleaning.
[ترجمه ترگمان] من پیشنهادش رو قبول کردم تا به خشکشویی کمک کنه
[ترجمه گوگل] من پیشنهاد او را برای تمیز کردن کمک کردم
• (2) تعریف: the condition of being offered.
- The property has been on offer for months.
[ترجمه ترگمان] این ملک چندین ماه است که عرضه شده است
[ترجمه گوگل] اموال برای چند ماه ارائه شده است
• (3) تعریف: that which is offered, such as a suggestion, recommendation, proposal, or wage.
• مترادف: bid, offering, proposal, proposition, submission, suggestion, tender
• مشابه: motion, presentation
- The union leaders considered a six percent pay raise to be a good offer from the management.
[ترجمه ترگمان] رهبران این اتحادیه یک افزایش شش درصدی را برای ارائه پیشنهاد خوبی از سوی مدیریت مطرح کرده اند
[ترجمه گوگل] رهبران اتحادیه، افزایش شش درصد افزایش پرداخت را به عنوان پیشنهاد خوب از سوی مدیریت انتخاب کردند
• (4) تعریف: a marriage proposal.
• مترادف: proposal
• مشابه: proposition
- She confided to her sister that the duke had made an offer of marriage to her.
[ترجمه ترگمان] به خواهرش گفت که دوک خواستگاری کرده
[ترجمه گوگل] او به خواهرش اطمینان داد که دوک پیشنهاد ازدواج با او را ارائه کرده است
• (5) تعریف: a demonstration of intent.
• مترادف: bid, proposition
• مشابه: estimate, proposal
- She decided to present the business owners with a purchase offer.
[ترجمه ترگمان] او تصمیم گرفت که صاحبان کسب وکار را با پیشنهاد خرید حاضر کند
[ترجمه گوگل] او تصمیم گرفت تا صاحبان کسب و کار را با پیشنهاد خرید ارائه دهد