کلمه جو
صفحه اصلی

unbiased


معنی : بی غرض، بدون تبعیض، عاری از تعصب، بی پیشقدر، تحت تاثیر واقع نشده
معانی دیگر : unbias(s)ed
بیغر­، عاری ازتعصب
بیغر­، بدون تبعی­

انگلیسی به فارسی

بی پیشقدر


بیغرض، عاری از تعصب، بدون تبعیض، تحت تاثیر واقع نشده


بی طرفانه، بی غرض، بدون تبعیض، عاری از تعصب، بی پیشقدر، تحت تاثیر واقع نشده


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: unbiasedly (adv.)
• : تعریف: without bias, prejudice, or partiality.
مترادف: fair, impartial, unprejudiced
متضاد: biased, prejudiced
مشابه: broad-minded, candid, color-blind, disinterested, dispassionate, equitable, even, evenhanded, fair-minded, just, neutral, objective, tolerant

- The newspaper has a reputation for unbiased reporting.
[ترجمه ترگمان] این روزنامه مشهور به گزارش بی طرفانه است
[ترجمه گوگل] این روزنامه دارای گزارشی بی طرفانه است
- The trial was moved to another city in the hopes of getting an unbiased jury.
[ترجمه ترگمان] این محاکمه به امید به دست آوردن یک هیات منصفه بدون تعصب به شهر دیگری منتقل شد
[ترجمه گوگل] محاکمه به امید گرفتن هیئت داوری بی طرفانه به یک شهر دیگر منتقل شد
- Do you think your opinion is truly unbiased?
[ترجمه ترگمان] تو فکر می کنی که نظر تو واقعا بی unbiased؟
[ترجمه گوگل] فکر می کنید نظر شما واقعا بی طرفانه است؟

• not biased, impartial, unprejudiced, equitable
someone or something that is unbiased is fair and does not show prejudice or favouritism.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] غیر اریب
[زمین شناسی] نااریب
[ریاضیات] نااریبی، بی نظرانه، بی پیشقدر، نااریب، درست، بی اریب
[آمار] نااریب

مترادف و متضاد

بی غرض (صفت)
neuter, impartial, dispassionate, disinterested, unbiased

بدون تبعیض (صفت)
unbiased

عاری از تعصب (صفت)
unbiased

بی پیش قدر (صفت)
unbiased

تحت تاثیر واقع نشده (صفت)
unbiased

not prejudiced


Synonyms: aloof, cold, disinterested, dispassionate, equal, equitable, even-handed, fair, honest, impartial, just, neutral, nondiscriminatory, nonpartisan, objective, on the fence, open-minded, straight, unbigoted, uncolored, uninterested, unprejudiced


Antonyms: biased, fair, just, prejudiced, subjective


جملات نمونه

1. There is no clear and unbiased information available for consumers.
[ترجمه ترگمان]هیچ اطلاعات روشن و بی طرفانه ای برای مصرف کنندگان وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ اطلاعات روشن و بی طرف برای مصرف کنندگان وجود ندارد

2. The researchers were expected to be unbiased.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رفت که پژوهشگران بی طرف باشند
[ترجمه گوگل]انتظار میرود محققان بی طرف باشند

3. The company tries to provide unbiased information rather than marketing pieces that advertise various companies.
[ترجمه ترگمان]این شرکت می کوشد تا اطلاعات بی طرفانه ای را به جای قطعات بازاریابی که شرکت های مختلف را تبلیغ می کنند، فراهم کند
[ترجمه گوگل]این شرکت تلاش می کند تا اطلاعات بی طرفانه را به جای قطعات بازاریابی که شرکت های مختلف را تبلیغ می کنند، ارائه دهد

4. While your commentary should naturally be unbiased, it is reasonable that it should include possible reasons for any patterns revealed.
[ترجمه ترگمان]در حالی که گزارش شما باید به طور طبیعی بی طرفانه باشد، منطقی است که دلایل ممکن برای هر الگویی وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]در حالی که تفسیر شما به طور طبیعی باید بی طرفانه باشد، منطقی است که این باید دلایل احتمالی هر الگو را نشان دهد

5. Discussion Unbiased estimates of dependency levels in the different sectors can be achieved only by high enumeration and response rates.
[ترجمه ترگمان]بحث و بررسی Unbiased سطوح وابستگی در بخش های مختلف را می توان تنها با نرخ بالای شمارش و پاسخ به دست آورد
[ترجمه گوگل]بحث: برآورد های وابسته به میزان وابستگی در بخش های مختلف، تنها با مقادیر بالا و پاسخ دهی قابل دستیابی است

6. Women need accurate, unbiased information about their options when they become pregnant.
[ترجمه ترگمان]زنان به اطلاعات دقیق و بی طرفانه در مورد گزینه های خود زمانی که باردار می شوند، نیاز دارند
[ترجمه گوگل]زنان در هنگام بارداری نیاز به اطلاعات دقیق و بی طرفانه درباره گزینه های خود دارند

7. Every effort is made to obtain an unbiased opinion.
[ترجمه ترگمان]هر تلاشی برای به دست آوردن یک نظر بی طرفانه انجام می شود
[ترجمه گوگل]هر تلاش برای به دست آوردن نظر بی طرفانه انجام می شود

8. There's loads of unbiased tips on how to ensure your child gets the most out of the computer and the software.
[ترجمه ترگمان]نکات بی طرفانه ای در مورد این که کودک شما از کامپیوتر و نرم افزار خارج شود، وجود دارد
[ترجمه گوگل]تعداد زیادی از نکات بی طرفانه در مورد چگونگی اطمینان از اینکه فرزند شما بیشتر از کامپیوتر و نرم افزار استفاده می کند وجود دارد

9. Television news was pervasive, undifferentiated, and relatively unbiased.
[ترجمه ترگمان]اخبار تلویزیون گسترده، تمایز نیافته و نسبتا بی طرفانه بود
[ترجمه گوگل]اخبار تلویزیون فراگیر، تقسیم نشده و نسبتا بی طرفانه بود

10. Theory testified: The estimator is unbiased, and with the smallest variance, thus the estimator is effective.
[ترجمه ترگمان]نظریه شهادت داد که برآورد کننده بدون تعصب و با کم ترین واریانس است، بنابراین برآورد کننده موثر است
[ترجمه گوگل]تئوری شهادت داده است برآوردگر بی طرفانه است و با کوچکترین واریانس، برآوردگر موثر است

11. The statistical method, adjusted unbiased prediction ( AUP ), was used to predict the random effect vectors.
[ترجمه ترگمان]روش آماری، پیش بینی بدون تعصب (AUP)، برای پیش بینی بردارهای اثر تصادفی مورد استفاده قرار گرفت
[ترجمه گوگل]برای پیش بینی بردارهای اثرات تصادفی، روش آماری، پیش بینی غیرعادی (AUP) تنظیم شده است

12. Based on linear unbiased minimum variance estimation theory, a fusion algorithm which fused the state vector of nonlinear systems with dissimilar sensors with arbitrary correlated noises is developed.
[ترجمه ترگمان]براساس نظریه تخمین واریانس حداقل مربعات خطی، الگوریتمی ترکیبی که بردار وضعیت سیستم های غیرخطی با سنسورهای dissimilar با نویز همبستگی دل خواه را ترکیب می کند توسعه داده می شود
[ترجمه گوگل]بر اساس تئوری برآورد حداقل واریانس خطی غیرمنطقی، یک الگوریتم تلفیقی که با بردار حالت سیستم های غیر خطی با سنسورهای غیرمستقیم با صداهای همبسته دلخواه ترکیب می شود، توسعه یافته است

13. A unbiased evaluation of irregularly distributed data is obtained by the mathematical method of trend analysis.
[ترجمه ترگمان]یک ارزیابی بی طرفانه از داده های توزیع نامنظم با روش ریاضی تجزیه و تحلیل گرایش بدست می آید
[ترجمه گوگل]ارزیابی بی نظیر داده های نامنظم توزیع شده توسط روش ریاضی تحلیل روند به دست می آید

14. It was scarcely such as to promise an unbiased or even legal opinion.
[ترجمه ترگمان]درست مثل این بود که حتی نظر قانونی و حتی قانونی هم نداشته باشد
[ترجمه گوگل]به ندرت چنین به نظر می رسد که بی اعتقاد و یا حتی قانونی است

15. It was an objective and unbiased opinion and surely had nothing to do with the fact that he had hurt feelings from a personal falling-out with Einstein.
[ترجمه ترگمان]این یک ایده بی طرف و بی طرفانه بود و مطمئنا هیچ ارتباطی با این واقعیت نداشت که او از یک سقوط شخصی با انیشتین رنج می برد
[ترجمه گوگل]این یک نظر عینی و بی طرفانه بود و مطمئنا هیچ ارتباطی با این واقعیت نداشت که او احساسات خود را از انقراض شخصی با اینشتین صدمه دیده بود

پیشنهاد کاربران

بدون انحراف

بدون پیش داوری
بدون قضاوت

بدون جانبداری

بیطرفانه

1 - بی طرف
2 - بیطرفانه

بدون سوء گیری

unbiased ( adj ) = بی طرف، بی غرض، منصف، بی طرفانه، منصفانه، بی غرضانه ، عاری از تعصب

Definition = قادر به قضاوت عادلانه هستید زیرا تحت تأثیر نظرات خود قرار ندارید/تحت تأثیر عقاید یا نظر کسی قرار نگرفته باشید/

مترادف با کلمه : objective ( adj )

examples:
1 - Her unbiased analysis of the problem allowed her to find the solution more rapidly.
تحلیل منصفانه او از این مسئله به او اجازه داد تا با سرعت بیشتری راه حل را پیدا کند.
2 - Here is unbiased proof that nitrogen exists in this compound.
این هم مدرکی عاری از تعصب که نشان می دهد نیتروژن در این ترکیب وجود دارد.
3 - We try to remain as unbiased as we can, but it is difficult.
ما سعی می کنیم تا جایی که می توانیم بی طرف باقی بمانیم ، اما این کار دشوار است.
4 - I need some unbiased advice.
من به برخی از توصیه های بی غرضانه نیاز دارم.
5 - You're asking for an unbiased opinion from someone who is very biased.
شما از شخصی که بسیار مغرض است نظر عقاید بی طرفانه را می خواهید.
6 - The commission's staff is supposed to investigate and study regulations based on unbiased research.
کارمندان کمیسیون قرار است مقررات را بر اساس تحقیقات بی طرف بررسی و مطالعه کنند.


در مورد داده ها یا اطلاعات معنای دقیق می دهد

unbiased ( آمار )
واژه مصوب: نااریب
تعریف: ویژگی یک برآوردگر که امید ریاضی آن برابر با مقدار پارامتر مورد برآورد باشد


کلمات دیگر: