کلمه جو
صفحه اصلی

unemployment


معنی : بی کاری، عدم اشتغال
معانی دیگر : بی شغلی

انگلیسی به فارسی

بیکاری، عدم اشتغال


بیکاری، بی کاری، عدم اشتغال


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the condition of not having a job.
متضاد: work

(2) تعریف: the number or percentage of workers that do not have jobs.

- People are leaving the city because unemployment is so high.
[ترجمه محمد ناصرخانی] مردم در حال ترک کردن شهر هستن زیرا بیکاری بسیار بالاست
[ترجمه ترگمان] مردم شهر را ترک می کنند زیرا بیکاری بسیار بالاست
[ترجمه گوگل] مردم از این شهر بیرون می روند، زیرا بیکاری بسیار زیاد است

• state of not being employed; rate of unemployment (in a region, population, etc.)
you say that there is unemployment in a place when many people there cannot get jobs.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] بیکاری
[ریاضیات] بیکاری، عدم اشتغال

مترادف و متضاد

بی کاری (اسم)
vacation, inaction, sloth, unemployment

عدم اشتغال (اسم)
unemployment

جملات نمونه

1. unemployment and the lowering of incomes will depress the markets
بیکاری و کم شدن درآمدها بازارها را کساد خواهد کرد.

2. unemployment has increased
بیکاری زیاد شده است.

3. unemployment has mounted considerably
بیکاری به طور قابل ملاحظه ای زیاد شده است.

4. unemployment hurt the president's image
بیکاری به محبوبیت رییس جمهور آسیب رساند.

5. unemployment was threatening the whole fabric of the society
بیکاری همه ی تاروپود اجتماعی کشور را تهدید می کرد.

6. unemployment insurance
بیمه ی بیکاری

7. technological unemployment
بیکاری در اثر روش های پر بازده فنی

8. inflation and unemployment have been ailing the country's economy
تورم و بیکاری به اقتصاد کشور آسیب رسانده است.

9. pockets of unemployment
انباشتگاه هایی از بیکاری

10. problems attributed to unemployment
مسایل وابسته به بیکاری

11. their main concern is unemployment
نگرانی عمده ی آنها بیکاری است.

12. unless sufficient countermeasures are taken, unemployment will continue to rise
اگر تدابیر کافی اتخاذ نشود بیکاری بیشتر خواهد شد.

13. against a background of poverty and unemployment
در مقابل دورنمایی از فقر و بیکاری

14. The level of unemployment is rising.
[ترجمه ترگمان]سطح بیکاری در حال افزایش است
[ترجمه گوگل]سطح بیکاری در حال افزایش است

15. The government must make new policies to reduce unemployment.
[ترجمه ترگمان]دولت باید سیاست های جدیدی برای کاهش بیکاری انجام دهد
[ترجمه گوگل]دولت باید سیاست های جدیدی را برای کاهش بیکاری ایجاد کند

16. Unemployment is a very real problem for graduates now.
[ترجمه ترگمان]بیکاری یک مشکل بسیار جدی برای فارغ التحصیلان است
[ترجمه گوگل]بیکاری یک مشکل بسیار واقعی برای فارغ التحصیلان است

17. Unemployment has hit unskilled workers in particular.
[ترجمه ترگمان]بیکاری به طور خاص به کارگران غیر ماهر آسیب رسانده است
[ترجمه گوگل]بیکاری به طور خاص کارگران غیر متخصص را تحت تاثیر قرار داده است

18. Unemployment will be a dominant issue at the next election.
[ترجمه ترگمان]نرخ بیکاری در انتخابات بعدی یک مساله مهم خواهد بود
[ترجمه گوگل]بیکاری در انتخابات بعدی یک مسئله غالب خواهد بود

19. The rise in unemployment is seen as indicative of a new economic recession.
[ترجمه ترگمان]افزایش بیکاری حاکی از رکود اقتصادی جدید است
[ترجمه گوگل]افزایش بیکاری به عنوان نشانگر رکود اقتصادی جدید است

20. She was doomed to unemployment by her ill health.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر سلامتی بیمار محکوم به بیکاری بود
[ترجمه گوگل]او از بدو سلامت خود به بیکاری محکوم شده بود

پیشنهاد کاربران

بیـکاری، نبود کار و شغل ــــــــــــــــــ>noun

کم بود مشاقل

بیکاری

بیکاری علافی

unemployment has been rising for months
ماه هاست که بیکاری افزایش می یابد 🚣🏻‍♂️🚣🏻‍♂️🚣🏻‍♂️

۱. بیکاری
۲. بیمه بیکاری

بیکار

Unemployment is a very real problem

the number of people in a country who don't have a job بیکاری

Noun - uncountable - AmE :
بیمه بیکاری ( حقوق ماهیانه ای که دولت به افراد بیکار، تا زمانی که شغلی پیدا کنند، پرداخت می کند. )
Unemployment benefit
Unemployment compensation


کلمات دیگر: