کلمه جو
صفحه اصلی

quota


معنی : سهم، سهمیه، بنیچه
معانی دیگر : دانگ، آورش، حصه

انگلیسی به فارسی

سهمیه، سهم، بنیچه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the part or share of something that is to be distributed to, that maximally can be distributed to, or that habitually is consumed by, an individual or group.
مترادف: allowance, portion, ration, share
مشابه: allotment, dose

- During the war, each family received a monthly quota of meat.
[ترجمه ترگمان] در طول جنگ، هر خانواده سهمیه ماهیانه گوشت دریافت کردند
[ترجمه گوگل] در طول جنگ، هر خانواده سهم ماهانه گوشت دریافت کرد
- No more wine, please; I've had my quota for this evening.
[ترجمه ملیکا] لطفا بیشتر شراب ندید ( کافیه ) ، سهمیه ام را برای شب گذاشتم
[ترجمه ترگمان] خواهش می کنم، شراب دیگر، لطفا؛ از سهمیه من برای امشب استفاده کردم
[ترجمه گوگل] بدون شراب بیشتری لطفا من سهمیه ام را برای این شب داشته ام

(2) تعریف: a quantity of something that is required or expected from an individual or group.
مترادف: share
مشابه: end

- The company sets production quotas for each quarter of the year.
[ترجمه ترگمان] این شرکت سهمیه تولید را برای هر یک چهارم سال تعیین می کند
[ترجمه گوگل] این شرکت برای هر سه ماهه سال، سهمیه تولید را تعیین می کند

(3) تعریف: an assigned number or percentage of people or things that can or must be used or admitted.
مترادف: limit

- Quotas were set in the 1920s that severely restricted the number of Asian immigrants to the U.S.
[ترجمه ترگمان] Quotas در دهه ۱۹۲۰ پایه گذاری شد که تعداد مهاجران آسیایی را به آمریکا محدود کرد
[ترجمه گوگل] کوئن ها در دهه 1920 تنظیم شد که تعداد مهاجران آسیایی را به شدت محدود به ایالات متحده کرد

• maximum quantity, upper limit; limited quantity, restricted amount
a quota is the required quantity of something, such as goods produced or imported.
a quota is also a fixed proportion of people from certain groups who are permitted to do something such as enter a university or work for the government.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] سهمیه
[برق و الکترونیک] سهم
[حقوق] سهمیه، سهم
[نساجی] سهمیه - سهم
[ریاضیات] سهمیه، سهمیه ای

مترادف و متضاد

سهم (اسم)
scare, stock, arrow, action, share, contribution, portion, allotment, lot, interest, dividend, quota, ration, blue-sky stock

سهمیه (اسم)
stock, share, quota

بنیچه (اسم)
quota

portion allotted to something


Synonyms: allocation, allotment, allowance, apportionment, assignment, bite, chunk, cut, division, divvy, end, lot, measure, meed, part, partage, percentage, piece, piece of action, proportion, quantum, ration, share, slice, split


جملات نمونه

1. The company revealed a quota of jobs reserved for college students.
شرکت سهمیه کاری رزرو شده برای دانشجویان کالج را اعلام نمود

2. There was a quota placed on the number of people who could migrate here from China.
سهمیه ای برای تعداد افرادی که می توانستند از چین به اینجا مهاجرت کنند، مقرر شده بود

3. Lieutenant Dugan doubted that a quota had been placed on the number of parking tickets each police officer was supposed to give out.
ستوان "دوگان" شک داشت که آیا سهمیه ای برای تعداد برگ های جریمه ای که یک افسر پلیس قرار است صادر کند، مقرر شده باشد

4. a proportional immigration quota
سهمیه ی نسبی مهاجرت

5. I'm going home now-I've done my quota of work for the day.
[ترجمه ترگمان]من الان می رم خونه - من به اندازه کافی کار کردن رو برای روز انجام دادم
[ترجمه گوگل]من الان به خانه می روم - سه ماهه کارم را برای روز انجام دادم

6. The quota of four tickets per person had been reduced to two.
[ترجمه ترگمان]سهمیه چهار بلیط در هر نفر به دو عدد کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]سهمیه چهار بلیط در هر نفر به دو نفر کاهش یافت

7. A restricted import quota was set for meat products.
[ترجمه ترگمان]سهمیه صادرات محدود برای محصولات گوشتی تعیین شد
[ترجمه گوگل]سهمیه محدود واردات برای محصولات گوشتی تعیین شد

8. He never takes his full quota of holidays.
[ترجمه ترگمان]او هرگز به تمام تعطیلات خود مرخصی نمی دهد
[ترجمه گوگل]او هرگز سهمیه کامل تعطیلات خود را از دست نمی دهد

9. Each has his quota of work for the day.
[ترجمه ترگمان]هر یک سهم خود را برای روز دارد
[ترجمه گوگل]هر کدام سهم خود را از کار برای روز است

10. Be sure you get your daily quota of calcium.
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که سهمیه روزانه خود را از کلسیم دریافت کنید
[ترجمه گوگل]مطمئن باشید سهمیه روزانه کلسیم را دریافت می کنید

11. Workers only get paid if they make their quota.
[ترجمه ترگمان]کارگران تنها در صورتی حقوق می گیرند که سهم خود را انجام دهند
[ترجمه گوگل]کارگران فقط پرداخت می کنند اگر سهمیه خود را بپردازند

12. He was 76 votes short of the quota.
[ترجمه ترگمان]او ۷۶ رای کم تر از سهمیه داشت
[ترجمه گوگل]او 76 رأی کمتر از سهمیه بود

13. The committee has had more than its quota of problems.
[ترجمه ترگمان]این کمیته بیش از سهم خود از مشکلات را داشته است
[ترجمه گوگل]این کمیته بیش از سهمیه مشکلات خود را دارد

14. The country now has a quota on immigration.
[ترجمه ترگمان]این کشور اکنون سهمیه مهاجرت دارد
[ترجمه گوگل]کشور در حال حاضر سهمیه ای برای مهاجرت دارد

15. The government set a quota on the annual number of immigrants from Italy.
[ترجمه ترگمان]دولت سهمیه سالانه مهاجران را از ایتالیا تعیین کرده است
[ترجمه گوگل]دولت سهمیه ای بر تعداد سالانه مهاجران از ایتالیا گذاشت

16. They have the usual quota of human weaknesses, no doubt.
[ترجمه ترگمان]آن ها سهمیه همیشگی ضعف های بشری را دارند، بدون شک
[ترجمه گوگل]آنها سهم معمول ضعف های انسانی دارند، بدون شک

17. In the 1990s the Navy couldn't fill its quota for new recruits.
[ترجمه ترگمان]در دهه ۱۹۹۰ نیروی دریایی نتوانست سهمیه خود را برای نیروهای تازه پر کند
[ترجمه گوگل]نیروهای دریایی در دهه 1990 نمیتوانست سهمیه خود را برای کارکنان جدید پر کند

18. The quota system was modelled on those operated in America and continental Europe.
[ترجمه ترگمان]این سیستم سهمیه بندی در کشورهایی که در آمریکا و قاره اروپا فعالیت می کنند، مدل سازی شده است
[ترجمه گوگل]سیستم سهمیه بندی بر اساس آنهایی که در آمریکا و اروپای قاره کار می کردند، مدل سازی شد

immigration quotas

سهمیه‌های مهاجرت


پیشنهاد کاربران

ظرفیت پذیرش ( مثلاً ورودی یک رشته در یک دانشگاه )

سهم، سهمیه

ظرفیت
سهمیه

To take/reach/fill/meat one's quota

حد نصاب

حد اکثر حق السهم مصرفی

آورد ، آورده


کلمات دیگر: