کلمه جو
صفحه اصلی

balanced


معنی : متعادل
معانی دیگر : متوازن

انگلیسی به فارسی

متعادل، متوازن


متعادل کننده، متعادل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: not going too far in the direction of any extreme so that rationality, harmony, or stability is achieved; keeping to proper proportions.
متضاد: disproportionate, lopsided, unbalanced
مشابه: stable, straight

- The book gives a balanced account of the war, and the reader is left to decide whether the fight was worth it or not .
[ترجمه موسی] این کتاب شرح منصفانه ( عادلانه ) ای از جنگ را بیان می کند و خواننده می تواند تصمیم بگیرد که آیا این جنگ ارزش آن را داشت یا نه.
[ترجمه ترگمان] کتاب شرح متعادل از جنگ می دهد، و خواننده برای تصمیم گیری درباره اینکه آیا جنگ ارزش دارد یا نه، مانده است
[ترجمه گوگل] این کتاب یک گزارش متوازن از جنگ می دهد و خواننده مجبور است تصمیم بگیرد که آیا جنگ ارزشش را دارد یا خیر
- The panel provided a balanced commentary on the election.
[ترجمه موسی] این هیئت گزارشی منصفانه درباره انتخابات ارائه داد.
[ترجمه ترگمان] این هیات گزارش متوازن در مورد انتخابات ارائه کرده است
[ترجمه گوگل] این پانل یک نظرسنجی متعادل در مورد انتخابات ارائه کرد
- A balanced budget is not easy to achieve.
[ترجمه موسی] دستیابی به بودجه متعادل آسان نیست.
[ترجمه ترگمان] دستیابی به یک بودجه متعادل آسان نیست
[ترجمه گوگل] بودجه متعادل برای دستیابی به آن آسان نیست
- The newspaper tries to be balanced in its approach to the news.
[ترجمه موسی] روزنامه سعی می کند در برخورد با خبر بی طرف ( منصف ) باشد.
[ترجمه ترگمان] این روزنامه می کوشد تا در رویکرد خود نسبت به این خبر متعادل شود
[ترجمه گوگل] این روزنامه تلاش می کند در رویکرد خود به اخبار متعادل شود

• stable, having equal distribution of weight
a balanced account or report is a fair and reasonable one.
something that is balanced is effective because its parts have been used or arranged skilfully and in the correct proportions.
see also balance.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] متعادل - درتراز - همتراز
[نساجی] متعادل - میزان - موازنه شده - توزین شده
[ریاضیات] متوازن، متعادل، ترازمند، ترازیده
[آمار] متعادل

مترادف و متضاد

متعادل (صفت)
moderate, equal, even, equivalent, balanced

equalized


Synonyms: counterbalanced, equitable, equivalent, evened, fair, just, offset, proportional, stabilized, symmetrical, uniform


Antonyms: disproportioned, imbalanced, unequal, unsymmetrical


settled financially


Synonyms: certified, confirmed, validated


Antonyms: unbalanced


جملات نمونه

1. a balanced diet
رژیم غذایی متعادل

2. supply and demand should be balanced
عرضه و تقاضا باید متعادل باشند.

3. the country had a delicately balanced economy
اقتصاد کشور دارای موازنه ی حساسی بود.

4. The flamingoes balanced gracefully on one leg.
[ترجمه ترگمان]The با وقار روی یک پا تعادل خود را حفظ کرده بود
[ترجمه گوگل]فلامینگوها به آرامی روی یک پایه قرار می گیرند

5. It is important to have a balanced, healthy diet .
[ترجمه احمد کنعانی] داشتن یک رژیم متعادل و سالم مهم است
[ترجمه ترگمان]داشتن یک رژیم متعادل و متعادل مهم است
[ترجمه گوگل]مهم است که یک رژیم متعادل و سالم داشته باشید

6. Make sure you have a balanced intake of vitamins A, B, C and D.
[ترجمه موسی] از مصرف متعادل ویتامین های A ، B ، C و D اطمینان حاصل کنید.
[ترجمه ترگمان]دقت کنید که یک ورودی متعادل از ویتامین های آ، B، C و D داشته باشید
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که مصرف متعادل ویتامین A، B، C و D

7. A government's revenue and expenditure should be balanced.
[ترجمه ترگمان]درآمد و مخارج دولت باید متعادل شود
[ترجمه گوگل]درآمد و هزینه دولت باید متعادل باشد

8. The issues are finely balanced and there is no simple answer to the question.
[ترجمه ترگمان]این مسائل به خوبی متعادل شده اند و هیچ پاسخ ساده به این سوال وجود ندارد
[ترجمه گوگل]مسائل دقیقا متعادل هستند و پاسخ ساده ای به این سوال وجود ندارد

9. A balanced diet provides nutrition for your body.
[ترجمه ترگمان]یک رژیم متعادل مواد غذایی برای بدن شما فراهم می کند
[ترجمه گوگل]رژیم متعادل بدن شما را تغذیه می کند

10. His future in the job is balanced on a knife-edge .
[ترجمه ترگمان]آینده او در این شغل با لبه چاقو متعادل است
[ترجمه گوگل]آینده او در کار متعادل است بر روی چاقو لبه

11. Most of us need to lead more balanced lives to be healthy and happy.
[ترجمه ترگمان]اغلب ما نیاز داریم که زندگی متعادل تری داشته باشیم تا سالم و شاد باشیم
[ترجمه گوگل]اکثر ما باید زندگی متعادلتری داشته باشیم تا سالم و خوشحال باشیم

12. The team was not well balanced.
[ترجمه ترگمان]تیم به خوبی متعادل نبود
[ترجمه گوگل]تیم خوب تعادل نداشت

13. There are highly sensitive and delicately balanced ecosystems in the forest.
[ترجمه ترگمان]اکو سیستم های بسیار حساس و ظریف در جنگل وجود دارد
[ترجمه گوگل]در جنگل اکوسیستم بسیار حساس و ظریف و متعادل وجود دارد

14. The economy is balanced on a knife-edge.
[ترجمه ترگمان]اقتصاد بر روی لبه چاقو متعادل شده است
[ترجمه گوگل]اقتصاد یک چاقو لبه متعادل است

15. He balanced precariously on the narrow window - ledge.
[ترجمه ترگمان]او تعادل خود را روی لبه باریک پنجره متعادل کرد
[ترجمه گوگل]او متعصبانه روی پنجره باریک قرار دارد - لبه

پیشنهاد کاربران

سنجیده

متعادل


متعادل
A balanced diet is essential for rapid growth.
یک رژیم متعادل برای رشد سریع ضروری است. 🍴🍴

متوازن

balanced ( adj ) = متوازن، متعادل، منصفانه، میانه رو، بی طرفانه، عادلانه، هم تراز، تراز شده، متقارن

Definition = با در نظر گرفتن همه جوانب یا نظرات به طور مساوی/حاوی مقدار مساوی یا تعداد موارد مشابه یا افراد مشابه/

مترادف با کلمه های : equalized، equitable، fair، impartial

balanced line = خط متقارن

examples :
1 - The news programme prided itself on its balanced reporting.
این برنامه خبری به گزارش بی طرفانه خود افتخار می کند.
2 - The committee is evenly balanced, with six members from each party.
کمیته با شش عضو از هر حزب به طور عادلانه ای متوازن است.
3 - He made a balanced presentation of both points of view.
او ارائه ای متقارن از هر دو دیدگاه را بازگو کرد.


تعادل . متعادل


کلمات دیگر: