کلمه جو
صفحه اصلی

solvent


معنی : محلل، مایع محلل، قابل پرداخت، حلال، قادر به پرداخت قروض
معانی دیگر : قادر به پرداخت بدهی ها (در برابر: ناقادر به پرداخت بدهی ها insolvent)، واگشا، پراکاو، حل کننده، واگشاگر، پراکاوگر، پژنگ، مفتاح، توضیح دهنده، برطرف کننده، چاره، قادر به پرداخت قرو­

انگلیسی به فارسی

حلال، مایع محلل، قادر به پرداخت قروض


حلال، محلل، مایع محلل، قادر به پرداخت قروض، قابل پرداخت


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having enough funds to meet obligations.
متضاد: bankrupt
مشابه: responsible

- The store had not taken in enough money to remain solvent and finally had to close its doors.
[ترجمه ترگمان] فروشگاه پول کافی برای باقی ماندن نداشت و بالاخره مجبور شد در را ببندد
[ترجمه گوگل] فروشگاه به اندازه کافی پول گرفته بود تا بتواند باقی بماند و در نهایت مجبور بود درب ها را ببندد

(2) تعریف: able to dissolve another substance.
اسم ( noun )
مشتقات: solvently (adv.)
• : تعریف: a substance that is able to dissolve certain other substances.

- Turpentine can be used as a solvent to remove oil paint.
[ترجمه ترگمان] turpentine می تواند به عنوان حلال برای پاک کردن رنگ روغن مورد استفاده قرار گیرد
[ترجمه گوگل] سقز می تواند به عنوان یک حلال برای حذف رنگ روغن استفاده شود

• substance that is capable of dissolving another substance
able to pay all debts; capable of dissolving
if a person or a company is solvent, they have enough money to pay all their debts; a formal use.
a solvent is a liquid that can dissolve other substances; a technical use.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] حلال
[عمران و معماری] حلال
[صنایع غذایی] حلال، مایع محلول، قادر به پرداخت قروض
[مهندسی گاز] حلال، حل کننده
[زمین شناسی] حل کننده حلال
[حقوق] مستطیع، قادر به پرداخت دیون، ملی
[نساجی] حلال - ماده حل کننده
[ریاضیات] حلال
[پلیمر] حلال

مترادف و متضاد

محلل (اسم)
resolvent, dissolvent, solvent

مایع محلل (اسم)
solvent

قابل پرداخت (صفت)
due, liable, solvable, solvent, payable, exigible

حلال (صفت)
lawful, kosher, resolvent, solvent, licit, legit

قادر به پرداخت قروض (صفت)
solvent

financially sound


Synonyms: able to pay, financially stable, firm, fit, in the pink, out of the red, solid, stable


جملات نمونه

1. solvent liquids
مایعات حلال

2. a solvent merchant
بازرگان قادر به پرداخت بدهی های خود

3. the solvent ability of water
خاصیت حل کنندگی آب

4. alcohol is a good solvent
الکل حلال خوبی است.

5. ridicule is the best solvent for bigotry
تمسخر بهترین برطرف کننده ی تعصب است.

6. Gasoline is a solvent liquid which removes grease spots.
[ترجمه ترگمان]گازوییل یک مایع حلال است که لکه های چربی را پاک می کند
[ترجمه گوگل]بنزین مایع حلال است که لکه های گریس را حذف می کند

7. A bankrupt firm is not solvent.
[ترجمه ترگمان]یک شرکت ورشکسته حلال نیست
[ترجمه گوگل]شرکت ورشکسته حلال نیست

8. Caution! This solvent is highly flammable.
[ترجمه ترگمان]توجه! این حلال به شدت قابل اشتعال است
[ترجمه گوگل]احتیاط! این حلال بسیار قابل اشتعال است

9. I don't know how we managed to remain solvent.
[ترجمه ترگمان]نمی دانم چطور تونستیم با مواد غذایی باقی بمونیم
[ترجمه گوگل]من نمی دانم چگونه ما موفق به حل و فصل باقی مانده است

10. The solvent passes through the permeable membrane to the solution.
[ترجمه ترگمان]حلال از غشا نفوذپذیر تا محلول عبور می کند
[ترجمه گوگل]حلال از طریق غشای نفوذپذیر به محلول منتقل می شود

11. Solvent abuse is especially prevalent among younger teenagers.
[ترجمه ترگمان]اعتیاد به مواد مخدر بویژه در میان نوجوانان کم سن و سال شایع است
[ترجمه گوگل]سوء استفاده از حلال به ویژه در میان نوجوانان جوان شایع است

12. Look out for smell of solvent on breath, nose-bleeds, sores around nose and mouth, weight loss.
[ترجمه ترگمان]به دنبال بوی حلال در تنفس، بینی - خونریزی، زخم در اطراف بینی و دهان، کاهش وزن نگاه کنید
[ترجمه گوگل]مراقب بوی حلال در تنفس، خونریزی بینی، زخم های اطراف بینی و دهان، کاهش وزن باشید

13. The expense of solvent decarbonisers usually rules them out when caustic cleaners can be used.
[ترجمه ترگمان]هزینه حلال solvent معمولا وقتی که استفاده از تمیز کننده ها می تواند مورد استفاده قرار گیرد، به آن ها اشاره می کند
[ترجمه گوگل]هزینه استفاده از decarbonisers حلال معمولا آنها را از زمانی که پاک کننده های سودا می تواند استفاده شود

14. Trichloroethylene is a toxic industrial solvent.
[ترجمه ترگمان]trichloroethylene یک حلال صنعتی سمی است
[ترجمه گوگل]تری کلریدیلن یک حلال سمی صنعتی است

15. The process of passing the solvent through the column is called elution.
[ترجمه ترگمان]فرآیند عبور حلال از طریق ستون، elution نامیده می شود
[ترجمه گوگل]فرایند عبور از حلال از طریق ستون به نام نفوذ می شود

16. The polymer solution is separated from the pure solvent by a membrane, permeable only to solvent molecules.
[ترجمه ترگمان]محلول پلیمری از حلال خالص توسط غشا جدا می شود، و فقط با مولکول های حلال نفوذپذیر است
[ترجمه گوگل]محلول پلیمری از حلال خالص از یک غشا جدا شده است، که تنها به مولکول های حلال نفوذ می کند

17. So-called solvent processing is more direct.
[ترجمه ترگمان]فرآیند حلال به اصطلاح حلال more است
[ترجمه گوگل]پردازش به اصطلاح حلال مستقیم است

18. Use solvent and a putty knife or large screwdriver.
[ترجمه ترگمان]از حلال و یک پیچ گوشتی یا پیچ گوشتی بزرگ استفاده کنید
[ترجمه گوگل]از حلال و یک چاقوی بتونه یا پیچ گوشتی بزرگ استفاده کنید

a solvent merchant

بازرگان قادر به پرداخت بدهی‌های خود


the solvent ability of water

خاصیت حل‌کنندگی آب


solvent liquids

مایعات حلال


Alcohol is a good solvent.

الکل حلال خوبی است.


Ridicule is the best solvent for bigotry.

تمسخر بهترین برطرف‌کننده‌ی تعصب است.


پیشنهاد کاربران

بدهکار


قادر به پرداخت بدهی

توانمند ( در پرداخت بدهی ها / به لحاظ مالی )

به معنی حلّال هم هست . مثلا بنزین نوعی حلّال است .


کلمات دیگر: