کلمه جو
صفحه اصلی

overlap


معنی : رویهم افت، روی هم افتادن، رویهم افتادن، اصطکاک داشتن، اشتراک داشتن
معانی دیگر : (لبه ی دو چیز) روی هم قرار گرفتن، هم سوار کردن یا شدن، هم پوش کردن یا شدن، (زمان یا قلمرو و غیره) تداخل کردن، همزمان بودن، هم پوشی، هم سواری، روی هم قرارگیری (لبه ی دو چیز)، تداخل، همزمانی، رویهم افتادن دولبه چیزی

انگلیسی به فارسی

هم‌پوشانی، روی‌هم افت، روی هم افتادن، اشتراک داشتن


رویهم افتادن (دولبه چیزی)، اصطکاک داشتن


همپوشانی، رویهم افت، روی هم افتادن، رویهم افتادن، اصطکاک داشتن، اشتراک داشتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: overlaps, overlapping, overlapped
(1) تعریف: to cover or extend over part of.
مشابه: lap

- The shingles on the roof overlap each other.
[ترجمه ترگمان] The روی سقف با هم تداخل پیدا می کنند
[ترجمه گوگل] لبه های روی پشت بام یکدیگر را هموار می کنند

(2) تعریف: to coincide partially with; have something in common with.

- We shouldn't schedule the projects so that they overlap each other.
[ترجمه علی جادری] ما باید پروژه ها را طوری برنامه ریزی کنیم تا با همدیگر تداخل نداشته باشند .
[ترجمه ترگمان] ما نباید پروژه ها را برنامه ریزی کنیم تا یکدیگر با هم همپوشانی داشته باشند
[ترجمه گوگل] ما نباید پروژه ها را برنامه ریزی کنیم تا آنها یکدیگر را همپوشانی کنند
- Her ideas and mine overlap each other in some ways but differ in many others.
[ترجمه ترگمان] عقاید او و من به طریقی با هم همپوشانی دارند، اما در بسیاری از موارد دیگر متفاوت هستند
[ترجمه گوگل] ایده های او و من به نوعی یکدیگر را در هم می آمیزند، اما در بسیاری دیگر متفاوتند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to cover or extend over part of something else or over a part of a thing itself.
مشابه: lap

- This wraparound skirt overlaps at the front.
[ترجمه ترگمان] این دامن wraparound در جلو همپوشانی دارد
[ترجمه گوگل] این سجاف در پشت جلد همپوشانی دارد
اسم ( noun )
مشتقات: overlapping (adj.)
(1) تعریف: the process or an instance of overlapping.

(2) تعریف: the amount of overlapping.
مشابه: lap

- There is a lot of overlap between what we're studying in English and what we're learning in history class.
[ترجمه ترگمان] مقدار زیادی وجود دارد که بین آنچه در زبان انگلیسی مطالعه می کنیم و آنچه که در کلاس تاریخ یاد می گیریم وجود دارد
[ترجمه گوگل] آنچه که ما در زبان انگلیسی می آموزیم و آنچه در کلاس درس می آموزیم، همپوشانی زیادی وجود دارد

(3) تعریف: that which overlaps.
مشابه: lap

• something that is superimposed
extend over, cover a part of; have something in common
if one thing overlaps another or if two things overlap, one part of one thing covers a part of the other thing.
if two ideas or activities overlap, they involve some of the same subjects, people, or periods of time. verb here but can also be used as an uncount or a count noun. e.g. there is no overlap between our material and that of lipset.

دیکشنری تخصصی

[شیمی] همپوشانی
[سینما] شکل دیگری از برش تدریجی - تکنیک تداخل
[عمران و معماری] پوشش - رویهم افتادگی - مجاورت - همپوشانی
[کامپیوتر] اشتراک داشت، روی هم افتادن .
[برق و الکترونیک] هم پوشی
[صنایع غذایی] همپوشی درز : انطباق کامل لبه سر و لبه بدنه قوطی های فلزی کنسرو پس از پرس کردن یا گذراندن مرحله دوم درزبندی
[فوتبال] اورلوپ
[نساجی] اورلپ ( وضعیتی در تریکوبافی) - هم پوشانی - تداخل رنگها در چاپ
[ریاضیات] تداخل کردن
[پلیمر] همپوشانی
[آمار] متداخل
[سینما] روی هم انداختن - تداخل - انداختن - لغزاندن
[نساجی] حرکت افقی شانه در جلو قلاب سوزن در بافندگی حلقوی

مترادف و متضاد

روی هم افت (اسم)
overlap

روی هم افتادن (فعل)
overlap

روی هم افتادن (فعل)
overlap

اصطکاک داشتن (فعل)
overlap

اشتراک داشتن (فعل)
participate, overlap, take part

lie over something else


Synonyms: extend along, flap, fold over, go beyond, imbricate, lap over, overhang, overlay, overlie, overrun, project, protrude, ride, run over, shingle


Antonyms: divide, separate


جملات نمونه

1. the tiles on the roof overlap one another
سفال های بام روی هم قرار می گیرند.

2. the edges of the two carpets overlap
لبه های دو قالی روی هم می افتند.

3. The fence is made of panels which overlap .
[ترجمه ترگمان]حصار از panels تشکیل شده است که با هم همپوشانی دارند
[ترجمه گوگل]حصار از پانل هایی است که همپوشانی دارند

4. The tiles on the roof overlap one another.
[ترجمه ترگمان]کاشی های سقف هم با هم تداخل پیدا می کنند
[ترجمه گوگل]کاشی های روی سقف یکدیگر را هموار می کنند

5. The two categories overlap to some extent.
[ترجمه ترگمان]این دو مقوله تا حدودی با هم همپوشانی دارند
[ترجمه گوگل]دو دسته تا حدی همپوشانی دارند

6. The upper layer of felt should overlap the lower.
[ترجمه ترگمان]لایه بالایی احساس باید در قسمت پایین هم پوشانی داشته باشد
[ترجمه گوگل]لایه بالایی احساس باید با پایینتر همپوشانی داشته باشد

7. Use vinyl seam adhesive where vinyls overlap.
[ترجمه ترگمان]از چسب نواری vinyl در جایی که vinyls با هم همپوشانی دارند استفاده کنید
[ترجمه گوگل]استفاده از چسب وینیل که در آن وینیل ها با هم همپوشانی دارند

8. The ends of cloth overlap the bed.
[ترجمه ترگمان]انتهای پارچه روی تخت خواب قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]انتهای پارچه روی تخت همپوشانی دارد

9. You will need to overlap the pieces of wood slightly.
[ترجمه ترگمان]شما نیاز خواهید داشت که تکه های چوب را کمی همپوشانی کنید
[ترجمه گوگل]شما نیاز به کمی تکه تکه چوب را هموار کنید

10. Overlap the slices carefully so there are no gaps.
[ترجمه ترگمان]slices را به دقت تقسیم کنید تا هیچ فاصله ای نداشته باشد
[ترجمه گوگل]تقسیم برش ها به طوری که هیچ شکاف وجود دارد

11. The edges must overlap each other or weeds will push through the gaps.
[ترجمه ترگمان]لبه ها باید با هم پوشانی داشته باشند یا علف های هرز از میان شکاف ها عبور کنند
[ترجمه گوگل]لبه ها باید یکدیگر را همپوشانی و یا علف های هرز را از طریق شکاف ها تحریک کنند

12. Social structures are not discrete objects; they overlap and interweave.
[ترجمه ترگمان]ساختارهای اجتماعی اشیا مجزا نیستند؛ آن ها هم پوشانی دارند و هم پوشانی دارند
[ترجمه گوگل]سازه های اجتماعی اجسام گسسته نیستند؛ آنها با یکدیگر همپوشانی دارند

13. Our jobs overlap slightly, which sometimes causes difficulties.
[ترجمه ترگمان]مشاغل ما کمی هم پوشانی دارند که گاهی مشکلاتی ایجاد می کنند
[ترجمه گوگل]مشاغل ما کمی با هم همپوشانی دارند، که بعضی اوقات باعث مشکلات می شود

14. There is considerable overlap between the two subjects.
[ترجمه ترگمان]بین این دو موضوع همپوشانی قابل توجهی وجود دارد
[ترجمه گوگل]همپوشانی قابل توجهی بین دو موضوع وجود دارد

The tiles on the roof overlap one another.

سفال‌های بام روی هم قرار می‌گیرند.


The edges of the two carpets overlap.

لبه‌های دو قالی روی هم می‌افتند.


Sa'di and Rumi's lifetimes overlapped.

بخشی از دوران عمر سعدی با دوران عمر رومی هم‌زمان بود.


Overlapping responsibilities cause conflict.

تداخل مسئولیت‌ها، تعارض به وجود می‌آورد.


پیشنهاد کاربران

اشتراک نظر

روی هم قرار گرفتن , همپوشانی کردن ؛ روی هم قرار گیری , همپوشانی

# The tiles on the roof overlap each other
# Terms which overlap slightly in meaning
# an overlap of 5 cm on each roof tile
# There is considerable overlap between the two subjects

overlap ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: هم‏پوشانی 1
تعریف: انطباق دو یا چند عکس هوایی که با عکس های مجاور خود دارای منطقۀ مشترک باشند؛ مقدار منطقۀ مشترک طولی در عکس هوایی معمولاً 60 درصد است|||متـ . هم‏پوشی

تداخل داشتن، همزمان بودن، اشتراک داشتن، همپوشانی کردن

همپوشانی داشتن، همپوشانی کردن

برهم افتادگی

هم ارزی ( هم ارزشی دو یا چند چیز )

مقارن شدن ، هم پوشانی

مشترک شدن

هم پوشان بودن

همپوشانی
۱ ) برهم نهادن؛ ۲ ) برهم نشستن؛ ۳ ) برهم نهاد؛ برهم نشست

نام نظریه کشف شده توسط دکتر جواد ترحمی در خصوص علوم تحلیلی در بازارهای مالی و ازبین رفتن اشکالات تحلیلی در سطح بسیار عمیق و کاربردی در سطح جهانی

صنایع غدایی
درصد گیری ( در ارزیابی درب بندی قوطی کنسرو )


کلمات دیگر: