کلمه جو
صفحه اصلی

neutralize


معنی : خنثی نمودن، خنثی کردن، بطور شیمیایی خنثی کردن
معانی دیگر : نتار کردن، بی اثر کردن، از کار انداختن، پادکنش کردن، (شیمی - ویژگی های چیزی را از بین بردن) خنثی کردن، بی طرفی خود را اعلام کردن، بی طرف اعلام کردن، اعلام نادرگیری کردن

انگلیسی به فارسی

خنثی کردن، بطور شیمیایی خنثی کردن


خنثی کردن، خنثی نمودن، بطور شیمیایی خنثی کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: neutralizes, neutralizing, neutralized
(1) تعریف: to cause to be ineffective; counteract.
مترادف: annul, counterbalance, counterpoise, countervail, negate, nullify, undo, void
مشابه: cancel, counteract, negative, rescind, revoke

(2) تعریف: to cause to be neutral.
مترادف: cancel, offset
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: neutralization (n.), neutralizer (n.)
• : تعریف: to become neutral.
مترادف: balance, cancel, counterbalance, even
مشابه: countervail, normalize

• make neutral; counteract; take out of action; become neutral; (physics) render without charge; (chemistry) cause a solution to become neither acidic nor alkaline (also neutralise)
to neutralize something means to prevent it from having any effect or from working properly.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] خنثی کردن متوقف کردن بازسازی در طبقه تقویت کننده با خنثی سازی .
[صنایع غذایی] خنثی کردن، بط ور شیمیایی خنثی کردن

مترادف و متضاد

خنثی نمودن (فعل)
nullify, cancel, annihilate, thwart, neutralize, negate, frustrate

خنثی کردن (فعل)
negative, annul, nullify, cancel, undo, stultify, neuter, thwart, neutralize, negate, frustrate, counteract, foil, offset, counterbalance, countervail, discomfit

بطور شیمیایی خنثی کردن (فعل)
neutralize

counteract


Synonyms: abrogate, annul, balance, cancel, compensate for, conquer, counterbalance, countercheck, counterpoise, countervail, defeat, frustrate, invalidate, negate, negative, nullify, offset, overcome, override, overrule, redress, subdue, undo


جملات نمونه

1. The US is trying to neutralize the resolution in the UN Security Council.
[ترجمه ترگمان]ایالات متحده در تلاش است قطعنامه ای را در شورای امنیت سازمان ملل خنثی کند
[ترجمه گوگل]ایالات متحده در تلاش است تا این قطعنامه را در شورای امنیت سازمان ملل متحد خنثی کند

2. You will need a special chemical to neutralize the acid.
[ترجمه ترگمان]تو به یه ماده شیمیایی مخصوص برای خنثی کردن اسید نیاز داری
[ترجمه گوگل]برای خنثی کردن اسید نیاز به یک ماده شیمیایی ویژه دارید

3. Acids neutralize alkalis and vice versa.
[ترجمه ترگمان]و بالعکس، alkalis و vice را خنثی می کند
[ترجمه گوگل]اسیدها قلیایی را خنثی می کنند و بالعکس

4. The latest figures should neutralize the fears of inflation.
[ترجمه ترگمان]آخرین ارقام باید ترس از تورم را خنثی کنند
[ترجمه گوگل]آخرین ارقام باید هراس تورم را خنثی کنند

5. The increase in indirect taxation is intended to neutralize the reduction in income tax.
[ترجمه ترگمان]افزایش مالیات غیرمستقیم برای خنثی کردن کاهش مالیات بر درآمد در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل]افزایش مالیات غیر مستقیم در نظر گرفته شده است که کاهش مالیات بر درآمد را خنثی کند

6. Lime was used to neutralize the acidity of the soil.
[ترجمه ترگمان]برای خنثی کردن the خاک عادت شده بود
[ترجمه گوگل]آهک برای خنثی کردن اسیدیته خاک مورد استفاده قرار گرفت

7. Recent events have done much to neutralize the influence of the right-wing.
[ترجمه ترگمان]حوادث اخیر بسیار برای خنثی کردن تاثیر جناح راست انجام شده است
[ترجمه گوگل]رویدادهای اخیر برای خنثی کردن نفوذ راست راست انجام شده است

8. The priority was to neutralize the borderlands against the Whites and foreign intervention, to ensure the military security of the Republic.
[ترجمه ترگمان]اولویت، خنثی کردن the علیه سفیدها و مداخله خارجی بود تا امنیت نظامی جمهوری را تضمین کند
[ترجمه گوگل]اولویت این بود که مرزهای مرزی علیه سفیدپوستان و مداخله خارجی را خنثی کند تا امنیت نظامی جمهوری را تضمین کند

9. Congress can try to neutralize new legislation by modifying it or delaying it.
[ترجمه ترگمان]کنگره می تواند با اصلاح آن یا به تاخیر انداختن آن، قانون جدید را خنثی کند
[ترجمه گوگل]کنگره می تواند سعی کند قوانین جدید را با تغییر دادن آن یا تأخیر در آن، خنثی کند

10. The Oilers managed to neutralize the other team's defenses.
[ترجمه ترگمان]The موفق شدند سیستم دفاعی تیم دیگر را خنثی کنند
[ترجمه گوگل]Oilers موفق به خنثی کردن دفاع دیگر تیم شده است

11. It rested, inpart, on an ability to neutralize international pressures.
[ترجمه ترگمان]این دستگاه بر روی توانایی خنثی کردن فشارهای بین المللی استراحت می کرد
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، توانایی خنثی سازی فشارهای بین المللی را نیز داشت

12. You, then, should neutralize the Rita yourself -- with the most devastating weapon in your arsenal: pity.
[ترجمه ترگمان]پس تو باید ری تا ری تا رو از بین ببری - با قدرتمندترین اسلحه devastating
[ترجمه گوگل]پس از آن، شما باید خودتان را با ریتا خنثی کنید - با سلاح های ویرانگر ترین در زرادخانه خود: تاسف

13. The planes were on their way to neutralize any enemy submarines which might be lying in wait for us outside Bungo Strait.
[ترجمه ترگمان]هواپیماها در راه خود برای خنثی کردن هر submarines که ممکن بود در خارج از تنگه Bungo منتظر ما باشند از بین رفتند
[ترجمه گوگل]این هواپیما ها برای نابودی هر زیردریایی دشمن بودند که ممکن است در انتظار ما بیرون از بندر بنگو باشد

14. Rising prices neutralize increased wages.
[ترجمه ترگمان]افزایش قیمت ها، افزایش دستمزدها را خنثی می کند
[ترجمه گوگل]افزایش قیمت ها باعث کاهش دستمزدها می شود

15. In other words, the aim is to neutralize a troublesome feeling rather than to replace it with a positive feeling.
[ترجمه ترگمان]به عبارت دیگر، هدف خنثی کردن احساسات مزاحم به جای جایگزین کردن آن با احساس مثبت است
[ترجمه گوگل]به عبارت دیگر، هدف، خنثی کردن یک احساس ناراحت کننده است تا جای آن را با احساس مثبت جایگزین کند

We neutralized the effects of their propaganda with counter-propaganda.

ما اثر تبلیغات آنها را با تبلیغ متقابل خنثی کردیم.


His skillful reasoning neutralized his enemies' accusations.

استدلال ماهرانه‌ی او اتهامات دشمنانش را بی‌اثر کرد.


An alkali neutralizes an acid.

قلیا اسید را خنثی می‌کند.


پیشنهاد کاربران

خنثی کردن

از پا دراوردن

neutralize ( شیمی )
واژه مصوب: خنثی کردن
تعریف: [شیمی] فرایند خنثی سازی محلول با افزودن باز به محلول اسید یا افزودن اسید به‏ محلول باز برای رسیدن به PH هفت|||[علوم و فنّاوری غذا] عمل خنثی سازی اسیدهای چرب آزاد با قلیا، برای جدا کردن آنها از روغن


کلمات دیگر: