کلمه جو
صفحه اصلی

efface


معنی : پاک کردن، محو کردن، زدودن، ستردن، خود را تحت الشعاع قرار دادن
معانی دیگر : (تصویر یا خاطره و غیره) محو کردن، ازبین بردن، خود را کنار کشیدن، (خود را) ناچشمگیر کردن، (خود را) کم پیدا کردن

انگلیسی به فارسی

پاک کردن، محو کردن، ستردن، زدودن


خفه شدن، زدودن، پاک کردن، محو کردن، ستردن، خود را تحت الشعاع قرار دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: effaces, effacing, effaced
مشتقات: effaceable (adj.), effacement (n.), effacer (n.)
(1) تعریف: to cause to disappear; destroy.
مترادف: blot out, eliminate, eradicate, expunge, extirpate, obliterate, wipe out
مشابه: abolish, annihilate, destroy, do away with, exterminate, extinguish, raze, remove, stamp out

- The earthquake effaced all traces of the ancient city.
[ترجمه ترگمان] زمین لرزه همه نشانه های شهر باستانی را محو کرد
[ترجمه گوگل] زمین لرزه تمام عوارض شهر باستانی را از بین برد
- The police arrived before he could efface the evidence.
[ترجمه ترگمان] پلیس قبل از آنکه بتواند مدارک را زایل کند وارد شد
[ترجمه گوگل] پلیس قبل از اینکه بتواند شواهد را از بین ببرد، وارد شد

(2) تعریف: to erase by or as if by rubbing out.
مترادف: erase, expunge, obliterate, rub
مشابه: cross out, delete, remove

- The artist's signature had been effaced.
[ترجمه ترگمان] امضای هنرمند محو شده بود
[ترجمه گوگل] امضا هنرمند خالی شده است

(3) تعریف: to withdraw (oneself) from others' notice.
مشابه: shy, withdraw

• erase, wipe out; destroy
to efface something means to remove it completely; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] زدودن - پاک کردن

مترادف و متضاد

پاک کردن (فعل)
wash, wipe, abrade, erase, clean, purify, cleanse, rub, scrape, absolve, absterge, purge, assoil, obliterate, expiate, mop, furbish, lustrate, deterge, efface, sublimate, willow, winnow, wipe up

محو کردن (فعل)
erase, eliminate, annihilate, expunge, obliterate, blur, wipe out, deface, blot out, disfeature, cause to disappear, raze, efface, rase

زدودن (فعل)
remove, wipe, clean, scrape, clear, purge, eliminate, obliterate, wipe out, scour, blot out, sweep, swab, scurf, deterge, efface, shuck

ستردن (فعل)
erase, scrape, scrub, obliterate, shave, raze, efface, rase

خود را تحت الشعاع قرار دادن (فعل)
efface

erase


Synonyms: blot out, blue-pencil, cancel, cross out, delete, destroy, edit, eliminate, expunge, fade, obliterate, rub out, scratch out, white out, wipe out


جملات نمونه

1. peace shall efface the memory of this terrible war
صلح خاطره ی این جنگ وحشت زا را خواهد سترد.

2. The lapse of year will never efface that scene of ruins from my memory.
[ترجمه ترگمان]خطای سال هرگز آن صحنه ویرانی را از خاطرم زدوده نخواهد شد
[ترجمه گوگل]گذشت سال هرگز صحنه ویرانه های حافظه من را از بین نبرد

3. Shriley did her best to efface herself at parties.
[ترجمه ترگمان]Shriley نهایت تلاشش را کرد که خود را در مهمانی ها سربه نیست کند
[ترجمه گوگل]Shriley بهترین کار خود را برای از بین بردن خود را در احزاب انجام داد

4. She would have to efface herself before her visitor.
[ترجمه ترگمان]باید خود را در مقابل مهمان efface
[ترجمه گوگل]او مجبور است قبل از بازدید کننده خود خود را از بین ببرد

5. Nothing can efface the last picture I have of them from my mind.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی تواند آخرین تصویری که از ذهنم دارم را بزداید
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند آخرین تصویر من از آنها را از ذهن من می کند

6. Time alone will efface those unpleasant memories.
[ترجمه ترگمان]گذشت زمان، خاطرات ناخوشایند را محو خواهد کرد
[ترجمه گوگل]به تنهایی این خاطرات ناخوشایند را از بین می برد

7. The lapse of year will never efface that scene of ruin from my memory.
[ترجمه ترگمان]خطای سال هرگز آن صحنه ویرانی را از خاطرم زدوده نخواهد شد
[ترجمه گوگل]گذشت سال هرگز صحنه ای از خراب شدن حافظه من را از بین نمی برد

8. Communist historians tried to efface whole segments of their nation's past.
[ترجمه ترگمان]مورخان کمونیست سعی کردند که تمامی بخش های گذشته ملت خود را از بین ببرند
[ترجمه گوگل]مورخان کمونیست سعی کردند که تمام بخش های گذشته کشورشان را از بین ببرند

9. Carbon dioxide and moisture threaten to efface the Lascaux cave drawings.
[ترجمه ترگمان]دی اکسید کربن و رطوبت تهدید می کنند که نقشه های غار نشین را محو می کنند
[ترجمه گوگل]دی اکسید کربن و رطوبت موجب تخریب نقاشی های غار Lascaux می شوند

10. He could not efface the impression from his mind.
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست این تاثیر را از ذهن او محو کند
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست تصوری از ذهنش را از بین ببرد

11. Time alone efface those unpleasant memories.
[ترجمه ترگمان] زمان تنهایی اون خاطرات ناخوشایند رو محو می کنه
[ترجمه گوگل]به تنهایی خاطرات ناخوشایند را از بین می برد

12. He would have to efface himself before his visitors.
[ترجمه ترگمان]ناچار بود خود را در مقابل مهمان هایش ناراحت کند
[ترجمه گوگل]او مجبور است قبل از بازدیدکنندگان خود از بین برود

13. Time and weather have long ago efface the inscription on the monument.
[ترجمه ترگمان]زمان و هوا مدت ها پیش روی آن نوشته بود
[ترجمه گوگل]زمان و آب و هوا، مدتها قبل کتیبه بر روی بنای یادبود ریختند

14. Its efface small rat people right among them the memory of a toy.
[ترجمه ترگمان]بوی موش کوچک در میان آن ها خاطره یک اسباب بازی را از بین می برد
[ترجمه گوگل]موش های کوچکش موش صحرایی در میان آنها حافظه اسباب بازی است

The murals have been effaced by the touch of too many hands and bodies.

نقاشی‌های روی دیوار به‌دلیل تماس دست‌ها و بدن مردم محو شده‌اند.


Peace shall efface the memory of this terrible war.

صلح خاطره‌ی این جنگ وحشت‌زا را خواهد سترد.


After the husband's scandal, the wife effaced herself to a large extent.

پس از رسوایی شوهر، همسرش بسیار کم‌پیدا شد.


پیشنهاد کاربران

فروپاشی


کلمات دیگر: