کلمه جو
صفحه اصلی

tissue


معنی : رشته، پارچه، بافت، بافته، منسوج، نسج، تنیده، پارچهء بافته
معانی دیگر : زنجیره، سلسله، همبافت، شبکه، بافتی، نسجی، (زیست شناسی) بافت، پارچه (به ویژه پارچه ی توری یا نازک)، تنزیب، دستمال کاغذی، حوله ی کاغذی، رجوع شود به: tissue paper، به هم بافتن، همبافت کردن، تنیدن، با بافت پوشاندن

انگلیسی به فارسی

بافته، بافت، نسج، رشته، پارچه بافته


بافت، پارچه، نسج، بافته، تنیده، رشته، منسوج، پارچهء بافته


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the mass of like cells in an animal or plant body, esp. as they form a specific organ.

- heart tissue
[ترجمه ترگمان] دستمال قلب
[ترجمه گوگل] بافت قلب

(2) تعریف: soft, thin, usu. absorbent paper, used as a handkerchief.

(3) تعریف: see tissue paper.

(4) تعریف: a fine, gauzy cloth.

(5) تعریف: a network; mesh; web.
مشابه: web

- a tissue of lies
[ترجمه Psyna] داستان دروغ یا حساب فیک و دروغ
[ترجمه ترگمان] یک بافت دروغ،
[ترجمه گوگل] بافت دروغ

• aggregate of cells of a particular kind; absorbent tissue paper for use as a handkerchief; fabric; fine lightweight paper
in animals and plants, tissue consists of cells that are similar in appearance and function.
tissue or tissue paper is thin paper used for wrapping things that are easily damaged.
a tissue is a small, square piece of soft paper that you use as a handkerchief.

دیکشنری تخصصی

[صنایع غذایی] بافت، نسج
[نساجی] رشته - لیف - بافت - پارچه بافته - بافته - پارچه شکیل - بافت ابریشمی گلدار

مترادف و متضاد

رشته (اسم)
tract, connection, field, sequence, string, sphere, chain, branch, suite, system, series, line, rank, clue, strand, thread, fiber, filament, catena, tissue, ligature

پارچه (اسم)
stuff, lot, piece, cloth, fabric, textile, tissue

بافت (اسم)
texture, weave, fiber, fibre, tissue, contexture

بافته (اسم)
texture, web, tissue, wale, mesh

منسوج (اسم)
textile, tissue

نسج (اسم)
tissue

تنیده (اسم)
web, tissue

پارچهء بافته (اسم)
tissue

جملات نمونه

1. tissue grafting
پیوند بافتنی

2. a tissue of lies
یک سلسله دروغ

3. interstitial tissue
بافت میان نهاده

4. adipose tissue
بافت چربی

5. scar tissue
بافت زخمگاه

6. his story was a tissue of lies
داستان او سرتا پا دروغ بود.

7. the skin is a living tissue
پوست بدن بافت زنده است.

8. Vitamin C helps maintain healthy connective tissue.
[ترجمه ترگمان]ویتامین C به حفظ بافت ارتباطی سالم کمک می کند
[ترجمه گوگل]ویتامین C به حفظ بافت همبند سالم کمک می کند

9. She handed me a tissue just as I sneezed.
[ترجمه ترگمان]همان طور که عطسه کردم دستمال به دستم داد
[ترجمه گوگل]همانطور که عطسه کردم، دستم را با دستانم گذاشت

10. Soft tissue, such as flesh, allows X-rays through.
[ترجمه ترگمان]بافت های نرم مانند گوشت اجازه عبور اشعه ایکس را می دهند
[ترجمه گوگل]بافت نرم، مانند گوشت، به اشعه ایکس اجازه می دهد

11. He wiped his nose on a tissue.
[ترجمه ترگمان]دماغش رو پاک کرد
[ترجمه گوگل]او بینی خود را بر روی بافت پاک کرد

12. He used a piece of tissue to clean his sunglasses.
[ترجمه ترگمان]او از یک تکه دستمال کاغذی برای تمیز کردن عینک آفتابی استفاده کرد
[ترجمه گوگل]او برای پاک کردن عینک آفتابی از یک بافت استفاده کرد

13. She dabbed at her mouth with a tissue.
[ترجمه ترگمان]او دهانش را با دستمال پاک کرد
[ترجمه گوگل]او با بافت با دهان او خورد

14. The blood feeds the body tissue.
[ترجمه ترگمان]خون بافت بدن را تغذیه می کند
[ترجمه گوگل]خون خون بدن را تغذیه می کند

15. The fish and crabs scavenge for decaying tissue.
[ترجمه ترگمان]ماهی ها و خرچنگ های تغذیه شده از بافت های فاسد را تغذیه می کنند
[ترجمه گوگل]ماهی و خرچنگ برای تخریب بافتها پراکنده هستند

16. The tissue is examined microscopically to rule out or confirm cancer.
[ترجمه ترگمان]بافت به صورت میکروسکوپی مورد بررسی قرار گرفته است تا سرطان را تایید یا تایید کند
[ترجمه گوگل]بافت میکروسکوپی برای رد یا تایید سرطان بررسی می شود

17. The drugs stimulate the damaged tissue into repairing itself.
[ترجمه ترگمان]این داروها بافت آسیب دیده را به تعمیر خود تحریک می کنند
[ترجمه گوگل]این داروها بافت آسیب دیده خود را به اصلاح خود تحریک می کنند

a tissue of lies

یک سلسله دروغ


tissue grafting

پیوند بافتنی


پیشنهاد کاربران

دستمال کاغذی

بافت ( قلب و . . . )

مترادفش handkerchief می باشد با این تفاوت که این کلمه بیشتر برای دستمال هایی با جنس پارچه ایی کاربرد دارد

کاغذ ترمیم
کاغذ مرمت ( آرشیو )

بافت

in clothes and in scarf

همبافت، تنیده، حوله کاغذی

She grabbed a tissue and loudly blew her nose
گرفتن بینی/فین کردن تو دستمال کاغذی

دستمال کاغذی و. . . ^ - ^

take off make up with tissueپاک کردن ارایش با پد


کلمات دیگر: