معنی : شیار، خط سیر، فاجر، شیب، جای پا، شن کش، هرزه، شکاف، چنگال، چنگک، جمع اوری کردن، با چنگک جمع کردن، با سرعت جلو رفتن
معانی دیگر : هر اسباب افشون مانند: چهارشاخ، با افشون جمع کردن، (به دقت) بررسی کردن، وارسی کردن، (ارتش) از دو سو به آتش بستن، زیر آتش شدید گرفتن، سراسر زیر نظر داشتن، برگ جمع کن، افشون، انگشته، هسک، خیش دستی، (زمین را) با خیش دستی نرم یا صاف کردن، (آتش را) با خاکستر پوشاندن، خراشاندن، تراشاندن، (مرد) عیاش، زن باز، (کف سالن سینما و تالار سخنرانی و غیره) کمی شیب داشتن، شیب کم، کجی خفیف، کمی کج بودن (مانند دکل یا دودکش کشتی که کمی به عقب خمیدگی دارد)، دارای خمیدگی (خفیف ) کردن، کمی کج کردن، (قوش شکاری) دنبال شکار پرواز کردن، اثر، جاده باریک، خمیدگی، بداخلاق، فاسد، رگه، سفر