کلمه جو
صفحه اصلی

rake


معنی : شیار، خط سیر، فاجر، شیب، جای پا، شن کش، هرزه، شکاف، چنگال، چنگک، جمع اوری کردن، با چنگک جمع کردن، با سرعت جلو رفتن
معانی دیگر : هر اسباب افشون مانند: چهارشاخ، با افشون جمع کردن، (به دقت) بررسی کردن، وارسی کردن، (ارتش) از دو سو به آتش بستن، زیر آتش شدید گرفتن، سراسر زیر نظر داشتن، برگ جمع کن، افشون، انگشته، هسک، خیش دستی، (زمین را) با خیش دستی نرم یا صاف کردن، (آتش را) با خاکستر پوشاندن، خراشاندن، تراشاندن، (مرد) عیاش، زن باز، (کف سالن سینما و تالار سخنرانی و غیره) کمی شیب داشتن، شیب کم، کجی خفیف، کمی کج بودن (مانند دکل یا دودکش کشتی که کمی به عقب خمیدگی دارد)، دارای خمیدگی (خفیف ) کردن، کمی کج کردن، (قوش شکاری) دنبال شکار پرواز کردن، اثر، جاده باریک، خمیدگی، بداخلاق، فاسد، رگه، سفر

انگلیسی به فارسی

شیار، اثر، شن کش، چنگک، چنگال، خط سیر، جای پا،جاده باریک، شکاف، خمیدگی، شیب، هرزه، فاجر، بداخلاق، فاسد، رگه، سفر، با سرعت جلو رفتن، با چنگکجمع کردن، جمع اوری کردن


شن کش، چنگک، شیار، شیب، فاجر، چنگال، خط سیر، جای پا، شکاف، هرزه، با چنگک جمع کردن، با سرعت جلو رفتن، جمع اوری کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a tool consisting of a long handle and a row of tines extending perpendicular to it, used for gathering up debris or cultivating the ground.

(2) تعریف: any of a variety of tools that have a similar form or use.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: rakes, raking, raked
(1) تعریف: to collect, move, or clear away using a rake.

- She raked the fallen leaves.
[ترجمه ترگمان] او برگ ها را زیر و رو کرد
[ترجمه گوگل] او برگ های افتاده را ریشه کرد

(2) تعریف: to clear of debris, spread smoothly, or cultivate with a rake.

- He raked the flower beds.
[ترجمه ترگمان] گل ها را جمع کرد
[ترجمه گوگل] او تخت گل را گذاشت

(3) تعریف: to stir up or spread (coals of a fire or the like).

(4) تعریف: to gather or attract copious amounts of (often fol. by in).

- The business is raking in profits.
[ترجمه ترگمان] کسب وکار در حال جمع کردن سود است
[ترجمه گوگل] کسب و کار به سود است

(5) تعریف: to search completely through.
مشابه: hunt, rummage

- She raked the office looking for the book.
[ترجمه ترگمان] دفتر را زیر و رو کرد و کتاب را جستجو کرد
[ترجمه گوگل] او دفتر را به دنبال کتاب خواند

(6) تعریف: to scratch or scrape.

(7) تعریف: to shoot or look along the whole length of.

- The guns raked the barricade.
[ترجمه ترگمان] اسلحه ها سنگر را جمع کردند
[ترجمه گوگل] این اسلحه ها مانع از انفجار شدند
- His eyes raked the column of recruits.
[ترجمه ترگمان] نگاهش به ستون نوآموز خیره مانده بود
[ترجمه گوگل] چشمان او ستون کارکنان را ربوده است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: raker (n.)
(1) تعریف: to use a rake or similar tool.

(2) تعریف: to carry on a search.

- He raked through the desk looking for the letter.
[ترجمه ترگمان] از پشت میز به دنبال نامه گشت
[ترجمه گوگل] او از طریق میز به دنبال حرف زد

(3) تعریف: to scrape or scratch as if with a rake.
اسم ( noun )
• : تعریف: one who shamelessly carries on improper or immoral behavior; profligate; libertine.
مشابه: casanova, libertine, profligate
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: rakes, raking, raked
• : تعریف: to slant away from a vertical or horizontal line; incline.
مشابه: tilt, tip
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to cause to slant away from a vertical or horizontal line.
مشابه: tip
اسم ( noun )
(1) تعریف: an inclination away from a vertical or horizontal line; slope; slant.
مشابه: inclination, tilt

- the rake of a roof
[ترجمه ترگمان] چنگک یک سقف
[ترجمه گوگل] غلاف سقف
- the rake of his hat
[ترجمه ترگمان] چنگک کلاهش را برداشت،
[ترجمه گوگل] کلاه کلاه خود را

(2) تعریف: the angle at which a cutting or inscribing tool inclines from the perpendicular when applied to a surface.

• gardening tool with a comb-like end; slope, slant, incline
collect, gather together; cause to slant, cause to slope
a rake is a garden tool consisting of a row of metal teeth attached to a long handle.
to rake leaves or soil means to use a rake to gather the leaves or make the soil smooth.
see also raked.
if someone is raking in money, they are earning a lot of it fairly easily; an informal expression.
if you rake up something unpleasant or embarrassing from the past, you talk about it and remind people of it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] شنکش - زاویه شیب
[زمین شناسی] زاویه ریک یا پیچ - زاویه بین خطی که اثر حرکت گسل را در روی صفحه آن نشان می دهد با خط افقی که در صفحه گسل قرار دارد.
[نساجی] صفحه کنترل
[] 1ـ پله دیواره ای , 2ـ (غ) کلوخه

مترادف و متضاد

شیار (اسم)
groove, track, corrugation, list, valley, thread, furrow, rake, ruck, flute, stria

خط سیر (اسم)
direction, route, course, duct, pathway, rake, trajectory, itinerary

فاجر (اسم)
debauchee, rake

شیب (اسم)
dip, inclination, incline, pendant, slant, slope, tilt, declivity, rake, gradient, glacis, talus, shelving

جای پا (اسم)
trace, foothold, footing, toe, rake, footstep, footprint, vestige, toehold, footmark

شن کش (اسم)
rake

هرزه (اسم)
filth, rake

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

چنگال (اسم)
paw, grain, fork, claw, clutch, prong, pitchfork, nail, talon, cleft, rake, nipper

چنگک (اسم)
drag, grapnel, peg, hook, gaff, tach, tache, prong, climbing irons, rake, quotation marks, inverted commas, crampon, hayfork

جمع اوری کردن (فعل)
levy, collect, mass, muster, reap, rake, cull

با چنگک جمع کردن (فعل)
rake

با سرعت جلو رفتن (فعل)
rake

scrape up, hoe


Synonyms: break up, clean up, clear, clear up, collect, comb, enfilade, examine, fine-comb, fine-tooth-comb, gather, grade, graze, grub, harrow, hunt, ransack, rasp, remove, rummage, scan, scour, scrape, scratch, scrutinize, search, smooth, sweep, weed


جملات نمونه

1. rake around (or about) for something
به دقت جستجو کردن،دنبال چیزی گشتن

2. rake in
به سرعت مقدار زیادی از چیزی را گرد آوری کردن یا به دست آوردن

3. rake up
(درباره ی سر یا رسوایی و غیره) اطلاعات به دست آوردن،کاشف به عمل آوردن

4. oyster rake
چهار شاخ (برای گردآوری) صدف خوراکی

5. the rake of the mast
کجی دکل

6. the rake of the stage
شیب صحنه ی تئاتر

7. from his pulpit the preacher could rake the crowd from end to end
از روی منبر واعظ می توانست جماعت را از یک سو تاسوی دیگر زیر نظر داشته باشد.

8. In the autumn I rake the dead leaves.
[ترجمه ترگمان]در پاییز، برگ های مرده را جمع کردم
[ترجمه گوگل]در پاییز، برگ های مرده را میچرخانم

9. Rake out the cinders before you start a new fire.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه آتیش روشن کنی خاکستر رو آتیش بزنیم
[ترجمه گوگل]قبل از اینکه یک آتش جدید شروع کنید، سیندرر را از بین ببرید

10. She helped her father to rake up the dried grass into piles.
[ترجمه ترگمان]به پدرش کمک کرد تا علف های خشک را با خاک یک سان کند
[ترجمه گوگل]او به پدرش کمک کرد تا چمن خشک را به شمعها بچسبانید

11. Scarify the lawn vigorously with a rake.
[ترجمه ترگمان]چمن را به شدت با چنگک تیز می کرد
[ترجمه گوگل]چمن را به شدت با چنگک زدن خراب کن

12. I watched the men rake leaves into heaps.
[ترجمه ترگمان]نگاه می کردم که مرد چنگک را به روی توده های زباله فرو می برد
[ترجمه گوگل]من برگ های خاکستری را به چشمه ها تماشا کردم

13. The privatisation allowed companies to rake in huge profits.
[ترجمه ترگمان]خصوصی سازی به شرکت ها اجازه می دهد تا سوده ای کلانی به دست آورند
[ترجمه گوگل]خصوصی سازی به شرکت ها اجازه می دهد که سود زیادی به دست آورند

14. We need to rake up two more players to form a team.
[ترجمه ترگمان]ما باید دو بازیکن دیگر را جمع کنیم تا یک تیم تشکیل دهیم
[ترجمه گوگل]ما نیاز به تشکیل دو تیم دیگر برای تشکیل تیم داریم

15. In the autumn I rake up the dead leaves.
[ترجمه ترگمان]در پاییز برگ های مرده را جمع کردم
[ترجمه گوگل]در پاییز من برگ های مرده را جمع کردم

16. I couldn't rake together enough money for a new bike.
[ترجمه ترگمان]نمی توانستم به اندازه یک دوچرخه جدید پول جمع کنم
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم به اندازه کافی پول برای دوچرخه جدید بچرخانم

I raked about in the files but couldn't find the photograph.

پرونده‌ها را زیر و رو کردم؛ ولی نتوانستم آن عکس را پیدا کنم.


oyster rake

چهار شاخ (برای گردآوری) صدف خوراکی


I raked up the leaves and burned them.

برگها را با برگ جمع کن انباشته کردم و سوزاندم.


They raked the gravel smooth.

آن‌ها با شن‌کش ریگ‌ها را صاف کردند.


We raked each wave of advancing troops with bullets.

ما یک یک موجهای سربازان مهاجم را به گلوله بستیم.


He was raking the sky with his binoculars.

او با دوربین خود آسمان را جارو می‌کرد.


From his pulpit the preacher could rake the crowd from end to end.

از روی منبر واعظ می‌توانست جماعت را از یک‌سو تا سوی دیگر زیر نظر داشته باشد.


the rake of the stage

شیب صحنه‌ی تئاتر


the rake of the mast

کجی دکل


اصطلاحات

rake around (or about) for something

به‌دقت جستجو کردن، دنبال چیزی گشتن


rake in

به‌سرعت مقدار زیادی از چیزی را گرد‌آوری کردن یا به دست‌آوردن


rake up

(درباره‌ی سر یا رسوایی و غیره) اطلاعات به دست آوردن، کاشف به عمل آوردن


پیشنهاد کاربران

شیب دادن و خم کردن

جارو زدن

بررسی کردن

به جمع کردن یا جارو زدن چیزی مثل برگ با وسیله ای به اسم ریک

شن کش ، چنگک

اسم برگ جمع کن هستش که شبیه به چنگک بزرگه

سه شاخ یا چنگال کشاورزی.

طبق لانگمن:
اسم:
1 - شن کش - چنگک
2 - ( مرد ) عیاش و هرزه
3 - شیار - شکاف - زاویه
فعل:
1 - جمع آوری کردن - با شن کش جمع آوری کردن ( برگ ) - خاک را نرم کردن ( با شن کش )
2 - با دقت بررسی کردن - وارسی کردن
3 - کامل زیر نظر داشتن - کامل پوشش دادن - اسکن کردن
4 - آتش را با خاکستر پوشاندن
rake your fingers: انگشت را مثل چنگک کردن و خاراندن یا کشیدن روی سطحی


وقتی انگشت هاتونو لای موهاتون میبرین از این کلمه میتونید استفاده کنید:
he raked his fingers through his hair.


کلمات دیگر: