کلمه جو
صفحه اصلی

skim


معنی : کف، ریم، کف گیری، شیر خامه گرفته، تماس اندک، تماس مختصر حاصل کردن، کف گرفتن از، سرشیر گرفتن از، بطور سطحی خواندن، بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
معانی دیگر : (آبگونه ها به ویژه شیر) رو گرفتن از، سرشیر گرفتن، چربی گرفتن، صافی کردن، سرباره را گرفتن، رویه پیدا کردن، با لایه ی نازک پوشاندن، سرباره پیدا کردن، (کتاب و غیره) به سرعت خواندن، برانداز کردن، نگاه اجمالی انداختن، ورق زدن، سرسری خواندن، مرورکردن، (سنگ و غیره را بر سطح آب و غیره پراندن به طوری که بلغزد یا جهش کند) سراندن، لغزاندن، (روی آب یا سطح یا در هوا) لغزیدن، سریدن، در ارتفاع کم پرواز کردن، رویه گرفتن، رویه بستن، چربی گرفته، سرشیر گرفته، بی چربی، وابسته به لایه ی آخر رنگ (در رنگ زنی مبل و غیره)، (امریکا - خودمانی) در پرداخت مالیات تقلب کردن، (بخشی از مبالغ قابل مالیات را) از قلم انداختن

انگلیسی به فارسی

کف، ریم، کف گیری، تماس اندک، شیر خامه گرفته، کف گرفتن از، سرشیر گرفتن از، تماس مختصر حاصل کردن،بطور سطحی مورد توجه قرار دادن، بطور سطحی خواندن


نوشیدنی، شیر خامه گرفته، کف، ریم، کف گیری، تماس اندک، تماس مختصر حاصل کردن، کف گرفتن از، سرشیر گرفتن از، بطور سطحی خواندن، بطور سطحی مورد توجه قرار دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: skims, skimming, skimmed
(1) تعریف: to remove (something) from the surface of a liquid, or to clear the surface of (a liquid) by removing fat or other floating matter.

- She skimmed fat from the soup.
[ترجمه عمید کریمی] او چربی سوپ را گرفت.
[ترجمه ایدا محمدی] او چربی را از سوپ گرفت
[ترجمه ترگمان] از سوپ چاق بود
[ترجمه گوگل] او از چربی سوپ چربی دارد
- He skimmed the soup.
[ترجمه Mahsa] او سوپ رو دزدید
[ترجمه ترگمان] اون سوپ رو کش رفت
[ترجمه گوگل] او سوپ را نابود کرد

(2) تعریف: to fly or glide lightly over.

- Birds skimmed the waves.
[ترجمه ترگمان] پرندگان به امواج نزدیک می شدند
[ترجمه گوگل] پرندگان امواج را خنثی می کنند

(3) تعریف: to glance through (a magazine, book, or the like) quickly or inattentively.
مشابه: leaf, run down, scan

(4) تعریف: to throw (something) so that (it) touches a liquid or ice surface in a skipping, bouncing, or sliding manner.
مشابه: skip

(5) تعریف: to avoid reporting (part of one's income) in order to avoid taxes.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to glide or pass lightly over or just above a surface.
مشابه: slide
اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or an instance of skimming.
مشابه: skip

- The producer made a quick skim of the play.
[ترجمه ترگمان] تولید کننده نگاهی سریع به نمایش انداخت
[ترجمه گوگل] تولید کننده یک بازی سریع را انجام داد

(2) تعریف: floating matter that has been removed from a liquid.

• act of removing matter floating on the surface of a liquid; act of removing from the top; film, thin layer
remove matter floating on the surface of a liquid; glide on or just above a surface; glance through quickly; cause an object to skip across the surface of a liquid
if you skim something from the surface of a liquid, you remove it.
if something skims a surface, it moves quickly along just above it.
if you skim a piece of writing, you read through it quickly.

دیکشنری تخصصی

[صنایع غذایی] گرفتن از، سرشیر گرفتن از، تماس مختصر حاصل کردن ،
[مهندسی گاز] رویه گرفتن، سرباره گرفتن
[نساجی] کف - کف مایعات در حال جوش

مترادف و متضاد

کف (اسم)
bottom, froth, bed, apron, floor, foam, slag, scum, blubber, deck, silt, offal, spume, insole, skim, scoria

ریم (اسم)
purulence, pus, skim

کف گیری (اسم)
skim, scorification

شیر خامه گرفته (اسم)
skim, skimmed milk

تماس اندک (اسم)
skim

تماس مختصر حاصل کردن (فعل)
skim

کف گرفتن از (فعل)
skim

سرشیر گرفتن از (فعل)
skim

بطور سطحی خواندن (فعل)
skim

بطور سطحی مورد توجه قرار دادن (فعل)
skim

remove the top part


Synonyms: brush, cream, dip, get the cream, glance, graze, ladle, ream, scoop, separate, shave, top


Antonyms: pour


glide over quickly, lightly


Synonyms: brush, carom, coast, dart, float, fly, graze, kiss, ricochet, sail, scud, shoot, skate, skip, skirr, skitter, smooth along, soar, trip


look through cursorily


Synonyms: browse, brush over, dip, examine, flip through, get the cream, give the once-over, glance, glance over, go once over lightly, hit the high spots, leaf through, read, read swiftly, riff, riffle, run eye over, scan, skip, thumb through, turn the pages


جملات نمونه

1. This soup will be more nourishing if you skim off the fat.
اگر چربی سوپ را بگیری، بسیار مغذی خواهد بود

2. I caught a glimpse of Mark and Marge skimming over the ice.
من نگاهی به "مارک" و "مارج" که در حال سُر خوردن روی یخ بودند، انداختم

3. Detective Corby, assigned to the homicide, was skimming through the victim's book of addresses.
کاراگاه "کوربی"، که مسئول بررسی قتل بود، نگاهی به دفترچه تلفن قربانی انداخت

4. skim coat
لایه ی آخر رنگ

5. skim milk
شیر بی چربی

6. to skim a flat stone on the surface of a pond
سنگ مسطحی را بر روی استخر لغزاندن

7. to skim milk
چربی شیر را گرفتن

8. to skim the froth from the top of a pot
کف روی دیگ را گرفتن

9. to skim the oil off the soup
روغن روی آبگوشت را گرفتن

10. It took me an hour to skim the book.
[ترجمه اعظم نیت مقدم] یک ساعتی وقت برد کتاب را مرور کردم.
[ترجمه ترگمان]یک ساعت طول کشید تا کتاب را بگیرم
[ترجمه گوگل]یک ساعت طول کشید تا کتاب را بیاموزم

11. Skim the jam and let it cool.
[ترجمه ترگمان]مربا را بردار و ولش کن
[ترجمه گوگل]مربا را بشویید و آن را سرد کنید

12. Remember to skim off the fat from the soup before you give it to our guests.
[ترجمه ترگمان]یادت باشد که قبل از اینکه آن را به مهمان ها بدهی، چربی را از روی سوپ برداری
[ترجمه گوگل]به یاد داشته باشید قبل از دادن آن به مهمانان، چربی را از سوپ بریزید

13. Skim the scum off the jam and let it cool.
[ترجمه ترگمان]آشغال ها را جمع کن و ولش کن
[ترجمه گوگل]از بین بردن مربا خشک کن و خنک کن

14. I only had time to skim through the script before I flew over here.
[ترجمه ترگمان]من فقط وقت داشتم تا قبل از اینکه از اینجا پرواز کنم، متن را مرور کنم
[ترجمه گوگل]قبل از پرواز در اینجا، من فقط زمان داشتم از طریق اسکریپت استفاده کنم

15. Just skim through the second section to save time.
[ترجمه ترگمان]فقط به بخش دوم نگاه کنید تا زمان صرفه جویی کنید
[ترجمه گوگل]فقط از بخش دوم برای صرفه جویی در وقت صرف نظر کنید

16. He tried to skim off the best players from the local school teams.
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد از بهترین بازیکنان تیم های محلی مدرسه خارج شود
[ترجمه گوگل]او سعی کرد بهترین بازیکنان تیم های مدرسه محلی را از بین ببرد

17. It's important for you to skim through the text.
[ترجمه هیرو] برای شما مهم است که نگاهی اجمالی به متن بیندازید.
[ترجمه اعظم نیت مقدم] مهم است که متن را سطحی مرور کنید.
[ترجمه ترگمان]برای شما مهم است که متن را با دقت نگاه کنید
[ترجمه گوگل]برای شما مهم است که از متن متنفر باشید

18. Skim the book in order to establish its relevance to your needs.
[ترجمه اعظم نیت مقدم] ابتدا مرور اجمالی از کتاب داشته باشید تا ببینید موضوعات مورد نیازتان در آن هست.
[ترجمه ترگمان]این کتاب را به منظور برقراری ارتباط با نیازهای خود انتخاب کنید
[ترجمه گوگل]کتاب را به منظور تعیین ارتباط آن با نیازهایتان از بین ببرید

19. Skim off any scum.
[ترجمه ترگمان]Skim را از بین ببر
[ترجمه گوگل]از بین بردن هر کج خلقی

20. Strain the cooking liquid and skim off the fat.
[ترجمه ترگمان]از مایع پخت استفاده کنید و چربی را کاهش دهید
[ترجمه گوگل]مایع پخت و پز را خیس کنید و چربی را از بین ببرید

21. Private companies should not be allowed to skim off profitable sectors of the postal service.
[ترجمه ترگمان]شرکت های خصوصی نباید مجاز به حذف بخش های سودآور خدمات پستی باشند
[ترجمه گوگل]شرکت های خصوصی نباید اجازه دهند که بخش های سودآور خدمات پستی را از بین ببرند

22. I always skim the financial section of the newspaper.
[ترجمه اعظم نیت مقدم] بخش مالی روزنامه را همیشه مرور می کنم.
[ترجمه ترگمان]من همیشه بخش مالی روزنامه را نگاه می کنم
[ترجمه گوگل]من همیشه بخش مالی روزنامه را از بین می برم

to skim the oil off the soup

روغن روی آبگوشت را گرفتن


to skim milk

چربی شیر را گرفتن


to skim the froth from the top of a pot

کف روی دیگ را گرفتن


a lake skimmed with ice

دریاچه‌ای که روی آن یخ بسته است


He skimmed over the list looking for his own name.

در جستجوی نام خود فهرست را برانداز کرد.


He skimmed through the book in half an hour.

او نیم ساعته کتاب را سرسری خواند.


to skim a flat stone on the surface of a pond

سنگ مسطحی را بر روی استخر لغزاندن


aircraft skimming the roof-tops

هواپیماهایی که نزدیک به بام‌ها پرواز می‌کردند


Hot milk skims as it cools.

شیر داغ هنگام سرد شدن رویه می‌بندد.


skim milk

شیر بی‌چربی


skim coat

لایه‌ی آخر رنگ


پیشنهاد کاربران

سطحی خواندن


Julie skimmed the sports page
نگاه گذرا انداختن، شتابزده خواندن

یک نگاه انداختن

مرور اجمالی

چربی شیر را گرفتن

گرفتن خامه از سطح شیر

بخشی از پول را کف رفتن یا برای خود برداشتن

نگاه اجمالی انداختن , تورق کردن, ورقی زدن, ,

to remove the best or most easily obtainable contents from
برداشتن بهترین/بدترین/آسون ترینِ محتوا/چیزی از . . .

He skimmed the worst ones in history to face them.
Star Trek TOS
بدترین های تاریخ را هم برداشته آورده و رو در روی اون ها کرده!


پرسه زدن
Pegasus skimmed through the air
https://worldfolklore. net/index. php/2020/09/24/pegasus - and - the - chimaera/

scan و skim با هم فرق دارند.
�Scan� کردن به معنی حرکت سریع چشم ها بر روی یه متن برای پیدا کردن یه نکته ی مهم مثل یه کلمه یا عدده ولی�Skim� کردن به معنی خوندن سریع یه متن برای گرفتن یک ایده ی کلی از اون متن هستش.

ورق زدن ( درمورد خواندن یک کتاب )
سرسری رد شدن

تند و سطحی خواندن


کلمات دیگر: