کلمه جو
صفحه اصلی

painter


معنی : مصور، نقاش، نگارگر، پیکر نگار
معانی دیگر : نقاش (کسی که تصویر می کشد یا کسی که در و دیوار را رنگ می زند)، صورتگر، چهره پرداز، خامه زن، نقشگر، رنگ پرداز، (طنابی که با آن قایق را مهار می کنند یا یدک می کشند) افسار قایق، مهار قایق، طناب یدک کشی، (امریکا) رجوع شود به: cougar

انگلیسی به فارسی

نقاش، نگارگر، مصور، پیکر نگار


نگارگر، نقاش، پیکرنگار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who practices the art of painting.

(2) تعریف: a worker who covers the surfaces of buildings with paint.
اسم ( noun )
• : تعریف: a rope or line used to secure a boat to a mooring or to another boat.
مشابه: line

• artist who paints; one who covers surfaces with paint (especially professionally); mooring rope (nautical)
a painter is an artist who paints pictures.
a painter is also someone whose job is painting parts of buildings.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] نقاش - رنگزن

مترادف و متضاد

مصور (اسم)
artist, painter

نقاش (اسم)
painter, drawer, colorist

نگارگر (اسم)
painter

پیکر نگار (اسم)
painter, portraitist, portrayer

جملات نمونه

1. a painter by birth
نقاش مادرزاد

2. a painter is under constant pressure to produce more wares
نقاش دایما تحت فشار است که آثار بیشتری تولید کند.

3. a copious painter
نقاش دارای آثار زیاد

4. a court painter
نقاش درباری

5. a good painter with an eye for detail
نقاش خوب که ریزه کاری ها را خوب مجسم می کند

6. a self-taught painter
یک نقاش خودآموخته

7. a skillful painter
نقاش چیره دست

8. an accomplished painter
نقاش چیره دست

9. an impoverished painter
نقاش مستمند

10. as a painter he is really in a class of his own
در نقاشی واقعا همتا ندارد.

11. as a painter he is second to none
از نظر نقاشی رودست ندارد.

12. a once famous painter
نقاشی که روزی معروف بود

13. he was accounted a good painter
او نقاش خوبی به شمار می آمد.

14. The painter brushed over the canvas to bring out a more vivid effect.
[ترجمه ترگمان]نقاش از روی بوم خم شد تا اثر واضحی از آن بیرون بیاورد
[ترجمه گوگل]نقاش بر روی بوم فشرد و جلوی یک اثر واضح تر را برداشت

15. The painter drew the scene from memory.
[ترجمه ترگمان]نقاش صحنه را از یاد برد
[ترجمه گوگل]نقاش صحنه را از حافظه گرفت

16. He works as a painter and decorator.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان نقاش و decorator کار می کند
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک نقاش و دکوراتور کار می کند

17. She trained as a painter and sculptor.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک نقاش و مجسمه ساز آموزش دید
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک نقاش و مجسمه ساز آموزش دیده است

18. As a painter, he is in a league of his own .
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک نقاش او به یک لیگ تعلق دارد
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نقاش، او در لیگ خود است

19. As a young painter, he studied under Picasso.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک نقاش جوان، تحت نظر پیکاسو مورد مطالعه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک نقاش جوان، تحت پیکاسو تحصیل کرد

20. The painter tried to catch the beauty of his model.
[ترجمه ترگمان]نقاش سعی کرد زیبایی مدل او را بگیرد
[ترجمه گوگل]نقاش تلاش کرد زیبایی مدل خود را بگیرد

پیشنهاد کاربران

نقاش ساختمان

نقاش

painter ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: طناب قایق
تعریف: قطعه طنابی که به قایق می بندند و از آن برای مهار یا کشیدن قایق استفاده می کنند


کلمات دیگر: