کلمه جو
صفحه اصلی

make fun of


مسخره کردن، دست انداختن، مچل کردن، منتر کردن

انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to make (a person or thing) the object of ridicule.
مترادف: deride, mock, ridicule, taunt
مشابه: caricature, fleer, gibe, jeer, kid, needle, tease

- The kids made fun of him because he spoke with a different accent.
[ترجمه Donya] بچه ها او را دست می انداختند زیرا او با لهجه ی متفاوتی صحبت می کرد.
[ترجمه ترگمان] بچه ها او را مسخره می کردند چون با لهجه دیگری حرف می زد
[ترجمه گوگل] بچه ها از او لذت برده بودند چون با لهجه مختلف صحبت می کرد

• jeer at, mock, joke at the expense of

جملات نمونه

1. Never make fun of people who speak broken English. It means that they know another language.
[ترجمه ترگمان]هرگز افرادی را که انگلیسی شکسته صحبت می کنند، مسخره نکنید این به این معنی است که آن ها زبان دیگری می دانند
[ترجمه گوگل]هرگز از افرادی که انگلیسی صحبت می کنند ناراحت نباشید به این معنی است که آنها زبان دیگری را می دانند

2. He used to make fun of what he called her 'plebeian origins'.
[ترجمه ترگمان]او عادت داشت آنچه را که او origins her می نامید مسخره کند
[ترجمه گوگل]او مورد استفاده قرار می گیرد از آن چیزی که او 'ریشه های ملموس' خوانده است

3. It is wrong to make fun of a cripple.
[ترجمه هلیا] کار درستی نیست که فلج را مسخره کنیم
[ترجمه ترگمان]این اشتباه است که آدم را مسخره کند
[ترجمه گوگل]اشتباه است که از فلج کردن لذت ببرید

4. I'd make fun of her dress and imitate her speech.
[ترجمه ترگمان]من از لباسش لذت می بردم و از گفتار او تقلید می کردم
[ترجمه گوگل]من می خواهم از لباس او لذت ببرم و تقلید از سخنان او

5. Don't make fun of me.
[ترجمه ترگمان]مسخره ام نکنید
[ترجمه گوگل]از من ناراحت نباش

6. It's cruel to make fun of people who stammer.
[ترجمه ترگمان]این ظالمانه است که آدمی را که به لکنت می افتد مسخره کند
[ترجمه گوگل]این بی رحمانه است که از افرادی که مزه می کنند، سرگرم بشوند

7. It was miserable of you to make fun of him.
[ترجمه ترگمان]خیلی بد شد که او را سرگرم کنی
[ترجمه گوگل]از شما ناراحت بودم که او را سرگرم کنید

8. He thinks it's clever to make fun of people.
[ترجمه هدیه] او فکر می کند باهوش است که مردم را مسخره می کند
[ترجمه ترگمان]فکر می کند عاقلانه است که مردم را مسخره کند
[ترجمه گوگل]او فکر می کند که باهوش است تا مردم را سرگرم کند

9. How dare you make fun of me like that!
[ترجمه ترگمان]! چطور جرات می کنی اینجوری منو مسخره کنی
[ترجمه گوگل]چطور جرات کنم که از این موضوع لذت ببرم؟

10. The boys at school used to make fun of me because I have a crooked spine.
[ترجمه ترگمان]بچه های مدرسه عادت دارن منو مسخره کنن چون من یه ستون فقرات کج دارم
[ترجمه گوگل]پسران در مدرسه برای من سرگرم کننده بودند زیرا من یک ستون فقرات کشیده ام

11. They may feel very angry at peo-ple who make fun of them.
[ترجمه ترگمان]آن ها ممکن است نسبت به مردم که از آن ها لذت می برند بسیار عصبانی باشند
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است احساس کنند که بسیار ناراحت کننده هستند که از آنها سرگرم می شوند

12. People sometimes make fun of my name.
[ترجمه ترگمان]بعضی وقتا مردم اسم منو مسخره میکنن
[ترجمه گوگل]گاهی مردم از نام من ناراحت می شوند

13. Did they make fun of him for speaking up for the underdog in school?
[ترجمه ترگمان]آیا آن ها او را به خاطر حرف زدن در مدرسه مورد تمسخر قرار می دادند؟
[ترجمه گوگل]آیا آنها از او برای صحبت کردن در مورد ناکامی در مدرسه می ترسند؟

پیشنهاد کاربران

My boss make fun of me in front of my co - worker

خندیدن بی مورد به کسی

مسخره کردن

مسخره کردن، دست انداختن

ridicule{دست انداختن کسی}

پشت سر کسی حرف زدن

سرگرم کردن

مسخره کردن کسی به خاطر اینکه آن فرد توی موقعیت مناسبی نیست و یا طوری رفتار می کند که از نظر برخی خنده دار است و. . .

Laugh at sb/sth in an unkind way

The older kids are alwase making fun of him because of his accet

He looks like he makes fun of people who can read
به نظر می رسد او افرادی را که می توانند بخوانند مسخره می کند


کلمات دیگر: