(آدم بانفوذی که اشخاص را به مقام های بالا می گمارد و یا در انتخابات پیروز می کند) تاج بخش، فربخش، شهساز، جاه بخش، سلطان ساز، کسی که درانتخاب پادشاه یا رئیس موثر است
kingmaker
(آدم بانفوذی که اشخاص را به مقام های بالا می گمارد و یا در انتخابات پیروز می کند) تاج بخش، فربخش، شهساز، جاه بخش، سلطان ساز، کسی که درانتخاب پادشاه یا رئیس موثر است
انگلیسی به فارسی
سلطان ساز، کسی که درانتخاب پادشاه یا رئیس موثر است
پادشاه، سلطان ساز
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: a person who is powerful enough to select, or influence the selection of, a political candidate or ruler.
- Media specialists have become kingmakers.
[ترجمه ترگمان] متخصصان رسانه تبدیل به kingmakers شده اند
[ترجمه گوگل] متخصصان رسانه ها تبدیل به پادشاهان شده اند
[ترجمه گوگل] متخصصان رسانه ها تبدیل به پادشاهان شده اند
• person who has great political power and is able to influence the selection of candidates for office
جملات نمونه
1. Her death thrust Newman into the position of kingmaker.
[ترجمه ترگمان]مرگ اون، Newman رو به سمت یه سلطان ساز منتقل کرد
[ترجمه گوگل]مرگ او نیومن را به موقعیت پادشاه تبدیل می کند
[ترجمه گوگل]مرگ او نیومن را به موقعیت پادشاه تبدیل می کند
2. The earl of Warwick was the first kingmaker.
[ترجمه ترگمان]ارل آو واریک اولین kingmaker بود که در kingmaker بود
[ترجمه گوگل]ارل وارویک اولین پادشاه بود
[ترجمه گوگل]ارل وارویک اولین پادشاه بود
3. " Perot as kingmaker, " he says tactfully, " is a more formidable proposition than as candate. "
[ترجمه ترگمان]او با کمال نزاکت گفت: \"پیروت به عنوان کسی که در kingmaker بود، یک پیشنهاد سخت تر از\" candate \" است
[ترجمه گوگل]او می گوید: 'پرت به عنوان پادشاه، به طرز وحشیانه ای گفتگو می کند'، گزافه تر از آن چیزی است که می گوید '
[ترجمه گوگل]او می گوید: 'پرت به عنوان پادشاه، به طرز وحشیانه ای گفتگو می کند'، گزافه تر از آن چیزی است که می گوید '
4. "Perot as kingmaker," he says tactfully, "is a more formidable proposition than Perot as candidate. "
[ترجمه ترگمان]او با کمال نزاکت گفت: \" پیروت به عنوان کسی که در kingmaker بود، یک پیشنهاد سخت تر از پیروت به عنوان نامزد است \"
[ترجمه گوگل]او می گوید: 'پرت به عنوان پادشاه، به طرز وحشیانه ای'، یک قضیه مهیاتر از پرتو به عنوان نامزد است '
[ترجمه گوگل]او می گوید: 'پرت به عنوان پادشاه، به طرز وحشیانه ای'، یک قضیه مهیاتر از پرتو به عنوان نامزد است '
5. Cardinal Danneels, too liberal for some conservatives, could be a kingmaker in the conclave.
[ترجمه ترگمان]کاردینال Danneels، که برای برخی محافظه کاران بسیار لیبرال بود، می توانست در انتخاب محرمانه شرکت داشته باشد
[ترجمه گوگل]کاردینال داننلز، که برای برخی از محافظهکاران نیز لیبرال است، می تواند یک قهرمان در کنفرانس باشد
[ترجمه گوگل]کاردینال داننلز، که برای برخی از محافظهکاران نیز لیبرال است، می تواند یک قهرمان در کنفرانس باشد
6. Sadr -- feared by some, reviled by others and revered by a broad swath of Iraq's urban poor -- is now a kingmaker in Iraqi politics.
[ترجمه ترگمان]صدر - - که برخی از آن ها مورد هجوم دیگران قرار گرفته و مورد احترام گروهی گسترده از مردم فقیر شهری عراق مورد احترام هستند - اکنون یکی از افراد تعیین کننده در سیاست عراق است
[ترجمه گوگل]صدر - که برخی از آن ها متأثر شده اند و توسط دیگران مورد انتقاد قرار گرفته اند و از طرف فقر شهری عراق احترام می گذارند اکنون یک سیاستمدار در سیاست های عراق است
[ترجمه گوگل]صدر - که برخی از آن ها متأثر شده اند و توسط دیگران مورد انتقاد قرار گرفته اند و از طرف فقر شهری عراق احترام می گذارند اکنون یک سیاستمدار در سیاست های عراق است
پیشنهاد کاربران
شاه نشان
کلمات دیگر: