کلمه جو
صفحه اصلی

kindling


(خاشاک و تراشه و غیره که با آن آتش را روشن می کنند) آتشگیره، فروزینه، آتشزنه، پرهازه، پده، پازند، گیرانه، چوب سفید، بته، گون، اتش افروزنه، ات ش گیرانک

انگلیسی به فارسی

چوب سفید،بته،گون،اتش زنه،اتش افروزنه،اتش گیرانک


چطوری، روشن شدن، بر افروختن، گرفتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: material that burns easily and is used to start a fire, esp. small dry pieces of wood.

(2) تعریف: the act of using such material.

• small sticks of wood or other flammable materials that are used for starting fires
kindling is small pieces of dry wood that you use to start a fire.

مترادف و متضاد

material for starting a fire


Synonyms: firewood, tinder, coals, twigs, wood, lightwood, fatwood


جملات نمونه

1. his eyes were kindling with joy
چشمانش از خوشی برق می زد.

2. crumpled paper makes good kindling for the fireplace
کاغذ مچاله شده آتشزنه ی خوبی برای بخاری است.

3. The log has slivered into kindling.
[ترجمه ترگمان] کنده چوب داره تو kindling فرو می ره
[ترجمه گوگل]ورود به سیستم در حال شل شدن است

4. The girl touched a lighted match to the kindling.
[ترجمه ترگمان]دخترک کبریت روشنی به the زد
[ترجمه گوگل]دختر به یک بازی نورانی به لگد زدن ضربه زد

5. There were neat piles of kindling wood against the wall.
[ترجمه ترگمان]انبوهی چوب بر روی دیوار دیده می شد
[ترجمه گوگل]شمع های شسته و ریز چوب لخت در برابر دیوار وجود داشت

6. Overhanging balconies, neat piles of kindling wood against every wall.
[ترجمه ترگمان]پنجره های overhanging، کپه های بزرگ هیزم در برابر هر دیوار
[ترجمه گوگل]بالکن های overhanging، شمع های شسته و رفته چوب لارو در برابر هر دیوار

7. To heat it, they chopped kindling to fire their wood stoves.
[ترجمه ترگمان]برای گرم کردن آن، they را تکه تکه می کردند تا stoves را آتش بزنند
[ترجمه گوگل]برای گرم کردن، آنها chilling به آتش کوره های چوبی خود را به آتش

8. Candles and tarred kindling, and spices, Carrie thought, wrinkling her nose.
[ترجمه ترگمان]کری فکر کرد: شمع و روشن کردن tarred و ادویه و ادویه، بینی اش را چین داده بود
[ترجمه گوگل]کری فریاد زد: چشمانش را باز کرد

9. I had to gather kindling too, for storing in a dry place.
[ترجمه ترگمان]من هم باید برای ذخیره کردن جای خشک هیزم جمع می کردم
[ترجمه گوگل]من نیز مجبور بودم برای نگهداری در یک محل خشک، برایم تهیه کنم

10. The old literary journal on the kindling pile is as satisfying as the newest ones creating a stir back in the city.
[ترجمه ترگمان]مجله ادبی قدیمی روی دسته kindling به همان اندازه رضایت بخش است که جدیدترین آن ها در حال ایجاد حرکتی در شهر هستند
[ترجمه گوگل]مجله ادبی قدیمی در شمع شستشو همانند رضایت بخش است، زیرا تازه ترین ها باعث ایجاد هماهنگی در شهر می شوند

11. The aristocrats would be the kindling for a roaring fire fueled by the fats of social exploitation.
[ترجمه ترگمان]اشرافی که در آتش خشم و fats اجتماعی شعله ور بودند آتش خشم اجتماعی را شعله ور می ساختند
[ترجمه گوگل]اریستوکرات ها برای آتش سوزاندن چربی های استثمار اجتماعی می باشند

12. Education is the kindling of a flame, not the filling of a vessel. Socrates
[ترجمه ترگمان]تعلیم و تربیت آتش یک شعله است، نه پر کردن یک کشتی سقراط
[ترجمه گوگل]آموزش و پرورش شعله ور شدن است، نه پر کردن یک کشتی سقراط

13. Wang Ping: It was said that the kindling be from Olympia.
[ترجمه ترگمان]وانگ Ping: گفته می شد که the از المپیا می آید
[ترجمه گوگل]وانگ پینگ: گفته شده است که پرونده از المپیا تشکیل شده است

14. " I'll split kindling tomorrow, " he said over his thin ragged shoulder.
[ترجمه ترگمان]از روی شانه ragged به او گفت: من فردا تو رو از هم جدا می کنم
[ترجمه گوگل]او گفت: 'فردا فردا تقسیم خواهد شد،' او بیش از شانه نازک خود را پاره کرد

15. The man burst into the kitchen carrying a great mound of kindling which he dumped in a pile by the door.
[ترجمه ترگمان]مرد به آشپزخانه رفت و یک پشته بزرگی از kindling را که در کنار در کنار در گذاشته بود حمل کرد
[ترجمه گوگل]این مرد به آشپزخانه میرود که یک تپه ای بزرگ از چمن زنی دارد که در داخل آن شمع ها ریخته است

Crumpled paper makes good kindling for the fireplace.

کاغذ مچاله‌شده آتش‌زنه‌ی خوبی برای بخاری است.


پیشنهاد کاربران

کُپه ی آتش


کلمات دیگر: