کلمه جو
صفحه اصلی

make do


با آنچه که در دسترس است کاری را انجام دادن، با کم ساختن، چاره موقتی، وسیله، تدبیر

انگلیسی به فارسی

چاره موقتی، وسیله، تدبیر


انجام دهید، چاره موقتی، وسیله


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
• : تعریف: to manage, despite insufficiencies or adversity.
مترادف: cope, get along, manage
مشابه: carry on, muddle through, scratch, shift

- We made do with one small meal per day.
[ترجمه میلاد] ما با یک میان وعده کوچک در روز سر میکنیم
[ترجمه ترگمان] ما هر روز با یک وعده غذا کوچک انجام می دادیم
[ترجمه گوگل] ما با یک وعده غذایی در روز انجام دادیم

• be satisfied with what there is, get along, get by, manage

جملات نمونه

1. For many people, make do and mend was a harsh reality.
[ترجمه ترگمان]برای بسیاری از مردم، ایجاد و اصلاح یک واقعیت سخت بود
[ترجمه گوگل]برای بسیاری از مردم، انجام و تعمیر یک واقعیت خشن بود

2. I usually make do with a cup of coffee for breakfast.
[ترجمه ترگمان]معمولا برای صبحانه یک فنجان قهوه درست می کنم
[ترجمه گوگل]من معمولا با یک فنجان قهوه برای صبحانه می نوشم

3. Viewers will have to make do with tired re-runs and second-rate movies.
[ترجمه ترگمان]بینندگان مجبور خواهند بود که کاره ای خسته و دوم را انجام دهند
[ترجمه گوگل]تماشاگران باید با کارهای خسته و مجدد و فیلم های درجه دوم کار کنند

4. Those inside are left to make do as best they can in a community isolated from the rest of the world.
[ترجمه ترگمان]آن هایی که در داخل هستند تنها کاری که می توانند بکنند این است که در یک جامعه منزوی از بقیه دنیا انجام دهند
[ترجمه گوگل]کسانی که در داخل هستند، باید به بهترین نحو در یک جامعه جدا از سایر نقاط جهان عمل کنند

5. But we had had to make do with black crepe paper, which was the next best thing.
[ترجمه ترگمان]اما مجبور بودیم از کاغذ کرپ سیاه استفاده کنیم که بهترین چیز بود
[ترجمه گوگل]اما ما مجبور بودیم با کاغذ کرم سیاهپوست کار کنیم که بهترین چیز بعدی بود

6. Since this is simply not possible, most must make do with short stints before being sent elsewhere.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که این کار به سادگی امکان پذیر نیست، اغلب باید قبل از اینکه به جای دیگری فرستاده شوند، این کار را با محدودیت های کوتاه مدت انجام دهید
[ترجمه گوگل]از آنجا که این به سادگی امکان پذیر نیست، اغلب باید قبل از فرستادن به جاهای دیگر، با توقف کوتاهی انجام شود

7. Students must make do with two exercise books for the entire year.
[ترجمه ترگمان]دانش آموزان باید برای کل سال با دو کتاب تمرین کنند
[ترجمه گوگل]دانش آموزان باید با دو کتاب ورزشی برای کل سال کار کنند

8. Make do with the absolute minimum.
[ترجمه ترگمان]با حداقل مطلق کار کنید
[ترجمه گوگل]انجام حداقل حداقل

9. I had to make do with stewing the old tea leaves.
[ترجمه ترگمان]مجبور بودم با آن برگ های چای کهنه درست کنم
[ترجمه گوگل]مجبور شدم با برگ های چای قدیمی بخورم

10. For several years, the family was forced to make do with just the bare necessities.
[ترجمه ترگمان]برای چند سال، خانواده مجبور شدند فقط با نیازهای ابتدایی کار کنند
[ترجمه گوگل]برای چندین سال، خانواده مجبور بودند فقط با نیازهای گناه کار کنند

11. Leiser had to make do with Helsinki, where other record companies also sent representatives.
[ترجمه ترگمان]Leiser باید این کار را با هلسینکی انجام دهد، در حالی که شرکت های ضبط دیگر نیز نمایندگانی را به هلسینکی فرستاده بودند
[ترجمه گوگل]لیزر مجبور شد با هلسینکی کار کند، جایی که شرکت های ضبط دیگر نیز نمایندگان را فرستادند

12. I'd just as soon make do with a packed lunch.
[ترجمه ترگمان]به زودی ناهار را با یک ناهار پر می کنم
[ترجمه گوگل]من به زودی با ناهار بسته بندی می کنم

13. In Darcy's Utopia we will make do with listening to the radio.
[ترجمه ترگمان]در نظام تصوری دار سی با گوش دادن به رادیو این کار را خواهیم کرد
[ترجمه گوگل]در Utopia Darcy ما با گوش دادن به رادیو انجام خواهد شد

14. He is requested to make do with a sum of money.
[ترجمه ترگمان]از او خواسته شده است که با مبلغی پول این کار را انجام دهد
[ترجمه گوگل]او درخواست می شود با مجموع پول انجام شود

15. Others will have to make do with deliveries in the tens or hundreds depending on who they are.
[ترجمه ترگمان]افراد دیگر باید بسته به این که چه کسی هستند، در حدود ده یا صدها نفر را تحویل دهند
[ترجمه گوگل]دیگران باید با تحویل ده ها یا صدها نفر بسته به اینکه چه کسی هستند، انجام شود

پیشنهاد کاربران

با پیزی گذروندن و ساختن

we have to make do with evaluating contrasting positions= باید به اندک ارزیابی دیدگاه های متضاد بسازیم

خود را با شرایط وفق دادن، با شرایط ساختن
example:honey stop complaining, we just have to make do here.
عزیزم، نق نزن، ما فقط باید با شرایط اینجا بسازیم

زندگی را با چیزی سر کردن یا گذراندن

گذاره کردن ( با حداقل‎ها )


کلمات دیگر: