1. Or rediscover the drama of the big screen at one of Brighton's luxury cinemas.
[ترجمه ترگمان]یا کشف دوباره نمایش صفحه بزرگ در یکی از سینماهای لوکس برای تن
[ترجمه گوگل]درام یک صفحه نمایش بزرگ را در یکی از سینماهای لوکس برایتون کشف کنید
2. I had to rediscover and assert my Jamaicanness but qualify it with references to my London upbringing.
[ترجمه ترگمان]من مجبور بودم دوباره امتحان کنم و Jamaicanness را پیدا کنم، اما آن را با اشاره به پرورش و پرورش در لندن حفظ کنم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم مجددا کشف کنم و ادعای Jamaicanness خود را داشته باشم اما با ارجاع به تحصیل من در لندن واجد شرایط هستم
3. Exercising your creativity and imagination will help you rediscover your science sparkle without losing sight of your learning objectives.
[ترجمه ترگمان]ورزش کردن خلاقیت و تخیل شما به شما کمک می کند که درخشش دانش خود را بدون از دست دادن اهداف یادگیری خود دوباره کشف کنید
[ترجمه گوگل]تمرین خلاقیت و تخیل شما به شما کمک می کند تا زلزله علم خود را بدون افت زدن از اهداف یادگیری خود کشف کنید
4. To reconstruct his thought and rediscover its movement is as difficult as investigating his secretive life.
[ترجمه ترگمان]بازسازی اندیشه و کشف دوباره حرکت آن به همان اندازه که درباره زندگی secretive خود تحقیق می کند دشوار است
[ترجمه گوگل]برای بازسازی اندیشه خود و کشف جنبش او همانطور که در بررسی زندگی مخفی او دشوار است
5. The key is whether Richardson can rediscover his form after averaging only 18 in the World Cup.
[ترجمه ترگمان]کلید این است که آیا ریچاردسون می تواند شکل خود را پس از میانگین گیری تنها ۱۸ در جام جهانی دوباره کشف کند
[ترجمه گوگل]کلید این است که آیا ریچاردسون می تواند فرم خود را دوباره کشف کند، در حالیکه تنها 18 بازی در جام جهانی به طور میانگین انجام شده است
6. They might rediscover the space between words and the gulf between them and those with whom they live.
[ترجمه ترگمان]آن ها ممکن است فاصله بین کلمات و جدایی بین آن ها و آن هایی که با آن ها زندگی می کنند را دوباره کشف کنند
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است فضای بین کلمات و خلیج بین آنها و کسانی که با آنها زندگی می کنند، دوباره کشف کنند
7. Scientists are now trying to rediscover if this is possible.
[ترجمه ترگمان]دانشمندان در حال حاضر تلاش می کنند که آیا این کار ممکن است
[ترجمه گوگل]دانشمندان اکنون در تلاشند تا کشف کنند که این امکان وجود دارد
8. Run command cfgmgr to rediscover disks.
[ترجمه ترگمان]اجرای فرمان cfgmgr برای کشف مجدد دیسک ها
[ترجمه گوگل]اجرای دستور cfgmgr برای کشف مجدد دیسکها
9. Your love has helped me to rediscover myself. Your love is an effective antidote to despair.
[ترجمه ترگمان]عشق تو به من کمک کرد که خودم رو دوباره پیدا کنم عشق تو یه پادزهر موثر برای ناامیدی - ه
[ترجمه گوگل]عشق تو به من کمک کرد تا خودم را کشف کنم عشق تو یک پادزهر موثر برای ناامیدی است
10. Or get playful. Tickle, laugh, be silly. Rediscover the playmate in your partner.
[ترجمه ترگمان] یا اینکه سرحال بیاد قلقلک، بخند، احمق باش همبازی تو، همبازی - ت - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]یا بازیگوشه تلنگر، خنده، احمقانه باشد کشف شوخی در شریک زندگی خود را دوباره کشف کنید
11. And now we may stop, look inward and rediscover the amber warmth of family and conversation.
[ترجمه ترگمان]و حالا می توانیم بایستیم و به داخل نگاه کنیم و گرمای کهربایی رنگ خانواده را پیدا کنیم
[ترجمه گوگل]و اکنون ما ممکن است متوقف شویم، به داخل نگاه کنیم و گرمای درونی خانواده و گفتگو را کشف کنیم
12. Let's rediscover life in the slow lane.
[ترجمه ترگمان]بیایید زندگی را در مسیر کند دوباره کشف کنیم
[ترجمه گوگل]بیایید دوباره زندگی را در مسیر آهسته کشف کنیم
13. He has to rediscover that quality.
[ترجمه ترگمان]او باید آن کیفیت را دوباره کشف کند
[ترجمه گوگل]او باید این کیفیت را کشف کند
14. Rediscover a part of yourself that has lain dormant for years or decades.
[ترجمه ترگمان]بخشی از خود را که برای سال ها و یا دهه ها به خواب رفته است، بازسازی کنید
[ترجمه گوگل]کشف بخشی از خودتان که چندین دهه یا سالیان سال باقی مانده است
15. May you rediscover each other, listen carefully and always have open minds and hearts.
[ترجمه ترگمان]می توانید یکدیگر را کشف کنید، به دقت گوش دهید و همیشه ذهن و قلب باز داشته باشید
[ترجمه گوگل]شاید همدیگر را کشف کنید، با دقت گوش کنید و همیشه ذهن و قلب باز داشته باشید