لکه دار، سیاه شدن، لک کردن
smudged
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• smeared, dirtied, stained; blurred
جملات نمونه
1. the smudged faces of the coal miners
چهره های چرکین کارگران معدن زغال سنگ
پیشنهاد کاربران
لکه دار ، کثیف شده ، تار
کلمات دیگر:
لکه دار، سیاه شدن، لک کردن