کلمه جو
صفحه اصلی

muslim


معنی : مسلمان
معانی دیگر : وابسته به اسلام و مسلمانان، اسلامی، پیرو اسلام

انگلیسی به فارسی

مسلمان، (مربوط به) مسلمانان، اسلامی


انگلیسی به انگلیسی

• adherent of islam (also moslem)
of or pertaining to islam; associated with the islamic culture or religion
a muslim is a person who believes in islam and lives according to its rules. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. ...the medieval muslim philosophers.

مترادف و متضاد

مسلمان (اسم)
saracen, mohammedan, muslim, moslem, mussulman

جملات نمونه

1. In many Muslim countries, the women wear veils.
[ترجمه ترگمان]در بسیاری از کشورهای مسلمان، زنان حجاب می پوشند
[ترجمه گوگل]در بسیاری از کشورهای مسلمان، زنان پوشیدن حجاب دارند

2. According to Muslim theology there is only one God.
[ترجمه ترگمان]با توجه به الهیات اسلامی فقط یک خدا وجود دارد
[ترجمه گوگل]بر طبق نظریه مسلمان، تنها یک خدا وجود دارد

3. The Muslim religion was founded by Mohammed.
[ترجمه ترگمان]دین اسلام توسط محمد بنیان نهاده شد
[ترجمه گوگل]دین مسلمان توسط محمد تاسیس شد

4. His grandfather was a Muslim cleric.
[ترجمه ترگمان]پدربزرگش یک روحانی مسلمان بود
[ترجمه گوگل]پدربزرگش یک روحانی مسلمان بود

5. Friday is a holiday in Muslim countries.
[ترجمه ترگمان]جمعه یک تعطیلی در کشورهای مسلمان است
[ترجمه گوگل]جمعه تعطیلات در کشورهای مسلمان است

6. Stevens became a Muslim and adopted the name Yusuf Islam.
[ترجمه ترگمان]استیونز یک مسلمان شد و نام یوسف Islam را پذیرفت
[ترجمه گوگل]استیونس مسلمان شد و نام یوسف اسلام را به دست آورد

7. Why not widen the discussion to include the Muslim and Jewish points of view?
[ترجمه ترگمان]چرا این بحث را که شامل دیدگاه های مسلمانان و یهودیان می شود، گسترش ندهیم؟
[ترجمه گوگل]چرا بحث را گسترش نمی دهیم که دیدگاه های مسلمان و یهودی را شامل شود؟

8. The Muslim RDR is demanding a rerun of last week's presidential poll.
[ترجمه ترگمان]حزب مسلم لیگ پاکستان خواستار برگزاری مجدد رای گیری ریاست جمهوری هفته گذشته شده است
[ترجمه گوگل]مسلمان RDR خواستار بازنگری در انتخابات ریاست جمهوری هفته گذشته است

9. He embraced the Muslim religion.
[ترجمه ترگمان]او دین اسلام را در آغوش کشید
[ترجمه گوگل]او مذهب مسلمان را در آغوش گرفت

10. She holds traditionalist Muslim views.
[ترجمه ترگمان]او دیدگاه سنتی مسلمان را دارد
[ترجمه گوگل]او دیدگاه های سنتی مسلمان را می طلبد

11. Harri was the only practising Muslim in the class.
[ترجمه ترگمان]Harri تنها مسلمان در کلاس بود
[ترجمه گوگل]هری تنها مسلمان مسلط در کلاس بود

12. You can't be a Muslim and a Catholic at the same time - it's just not possible.
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید در یک زمان یک مسلمان و کاتولیک باشید - ممکن نیست
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید همزمان یک مسلمان و یک کاتولیک باشید - فقط امکان پذیر نیست

13. The regime regards all three predominantly Sunni Muslim towns as hostile and continues to claim that foreign-backed extremists inside them are driving ever-escalating violence.
[ترجمه ترگمان]این رژیم هر سه شهر عمدتا سنی را خصمانه می داند و همچنان ادعا می کند که افراط گرایان تحت حمایت خارجی در درون آن ها در حال افزایش خشونت در حال افزایش هستند
[ترجمه گوگل]رژیم هر سه شهر مسلمانان اهل سنت را به عنوان خصمانه در نظر می گیرد و همچنان ادعا می کند که افراط گرایان تحت حمایت خارجی در داخل آنها خشونت را افزایش می دهند

14. The Islamists liked his reference to Turkey's Muslim identity.
[ترجمه ترگمان]اسلام گرایان از اشاره او به هویت مسلمانان ترکیه خوششان آمد
[ترجمه گوگل]اسلام گرایان مرجعیت خود را به هویت مسلمانان ترکیه دوست داشتند

Muslim countries

کشورهای اسلامی


Muslim rituals

مراسم مذهبی مسلمانان


پیشنهاد کاربران

مسلمان


a person who believe islamic religion


کلمات دیگر: