کلمه جو
صفحه اصلی

moral obligation

انگلیسی به انگلیسی

• commitment to follow one's conscience

جملات نمونه

1. It's her moral obligation to tell the police what she knows.
[ترجمه ترگمان]وظیفه اخلاقی اونه که به پلیس بگه چی میدونه
[ترجمه گوگل]این الزام اخلاقی او است که پلیس را به او بگوید

2. We have a moral obligation to protect the environment.
[ترجمه ترگمان]ما یک تعهد اخلاقی برای حفاظت از محیط زیست داریم
[ترجمه گوگل]ما برای حفاظت از محیط زیست، یک تعهد اخلاقی داریم

3. Governments have at least a moral obligation to answer these questions.
[ترجمه ترگمان]دولت ها حداقل یک الزام اخلاقی برای پاسخ به این سوالات دارند
[ترجمه گوگل]دولتها حداقل یک تعهد اخلاقی برای پاسخ دادن به این سوالات دارند

4. We have a moral obligation to help.
[ترجمه ترگمان]ما یک تعهد اخلاقی برای کمک داریم
[ترجمه گوگل]ما یک تعهد اخلاقی برای کمک به ما داریم

5. I have an ethical and a moral obligation to my client.
[ترجمه ترگمان]من یک تعهد اخلاقی و اخلاقی به مشتری دارم
[ترجمه گوگل]من یک اخلاق و اخلاقی برای مشتری دارم

6. They have a moral obligation to build a path.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک الزام اخلاقی برای ایجاد یک مسیر دارند
[ترجمه گوگل]آنها یک الزام اخلاقی برای ساخت یک مسیر دارند

7. University officials have displayed no sense of moral obligation toward a female student cast aside in the rush to pander to Phillips.
[ترجمه ترگمان]مقامات دانشگاه هیچ حس تعهد اخلاقی نسبت به یک دانش آموز دختر که در هجوم برای دفاع از فیلیپس در نظر گرفته نشده است را به نمایش گذاشته اند
[ترجمه گوگل]مقامات دانشگاه هیچ حس تعهد اخلاقی نسبت به یک دانشجوی زن را ندیده اند که در عجله به فیلیپس رفته اند

8. Although there was no legal compulsion, the moral obligation to pay was strong.
[ترجمه ترگمان]با آن که هیچ نفوذ قانونی وجود نداشت، وظیفه اخلاقی این بود که پول خوبی بدهد
[ترجمه گوگل]گرچه هیچ اجباری قانونی وجود نداشت، تعهد اخلاقی پرداخت شد

9. You have a moral obligation to help your sister's children.
[ترجمه ترگمان]تو یک وظیفه اخلاقی داری که به بچه خواهرت کمک کنی
[ترجمه گوگل]شما باید یک تعهد اخلاقی برای کمک به فرزندان خواهر خود داشته باشید

10. International aid is a moral obligation for developed nations.
[ترجمه ترگمان]کمک های بین المللی یک تعهد اخلاقی برای کشورهای توسعه یافته است
[ترجمه گوگل]کمک های بین المللی یک ملزوم اخلاقی برای کشورهای توسعه یافته است

11. It's your moral obligation as a friend.
[ترجمه ترگمان]این وظیفه اخلاقی تو به عنوان یک دوست است
[ترجمه گوگل]این تعهد اخلاقی شما به عنوان یک دوست است

12. He did it out of a feeling of moral obligation.
[ترجمه ترگمان]او این کار را از یک احساس وظیفه اخلاقی انجام می داد
[ترجمه گوگل]او این را از احساس تعهد اخلاقی خارج کرد

13. Lumumba Stanislaus Di-Aping, the chief negotiator for the G7 a group of 130 developing nations including China, said the leaders of the rich world had a "moral obligation" to cut greenhouse gases.
[ترجمه ترگمان]Lumumba Di -، مذاکره کننده اصلی گروه G۷، گروهی از ۱۳۰ کشور در حال توسعه از جمله چین، گفت که رهبران جهان غنی \"تعهد اخلاقی\" برای کاهش گازهای گلخانه ای دارند
[ترجمه گوگل]لومومبا استانیسلاو دیپینگ، مذاکره کننده اصلی G7 گروهی از 130 کشور در حال توسعه از جمله چین، گفت که رهبران دنیای ثروتمند 'الزام اخلاقی' برای کاهش گازهای گلخانه ای دارند

14. The government bears moral obligation, she has to encash the contract with citizens.
[ترجمه ترگمان]دولت تعهد اخلاقی دارد و باید قرارداد را با شهروندان امضا کند
[ترجمه گوگل]دولت موظف به اخلاقی است، او باید قرارداد را با شهروندان تسویه کند

پیشنهاد کاربران

تعهد اخلاقی

تعهد اخلاقی
وظیفه اخلاقی

به نتیجه مطلوب رسیدن


کلمات دیگر: