کلمه جو
صفحه اصلی

playtime


معنی : هنگام بازی، موقع شروع نمایش
معانی دیگر : وقت بازی، وقت تفریح

انگلیسی به فارسی

هنگام بازی، موقع شروع نمایش


زمان پخش، هنگام بازی، موقع شروع نمایش


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: time set aside for play or recreation, esp. for children.

• specific time for recreation or play; break, recess
playtime is a period of time between lessons at school when children can play outside.

مترادف و متضاد

هنگام بازی (اسم)
playtime

موقع شروع نمایش (اسم)
playtime

جملات نمونه

1. The children are outside during playtime.
[ترجمه ترگمان]بچه ها در طول زنگ تفریح بیرون هستند
[ترجمه گوگل]بچه ها در طول زمان بازی بیرون می روند

2. With so much homework to do, her playtime is now very limited.
[ترجمه ترگمان]با انجام تکالیف زیادی که باید انجام دهید، زنگ تفریح او اکنون بسیار محدود است
[ترجمه گوگل]با انجام تکالیف زیاد، زمان پخشش بسیار محدود است

3. The children always go outside at playtime.
[ترجمه ترگمان]بچه ها همیشه در زنگ تفریح بیرون می روند
[ترجمه گوگل]بچه ها همیشه در زمان بازی خارج می شوند

4. You'll have to stay in at playtime today, because it's raining.
[ترجمه ترگمان]امروز باید در بازی شروع کنی، چون داره بارون میاد
[ترجمه گوگل]امروز باید در زمان بازی باقی بمانید، زیرا باران است

5. Even playtime breaks and lunch time seemed to be lost in a day of intense and purposeful activity.
[ترجمه ترگمان]حتی زنگ تفریح و زمان ناهار به نظر می رسید در یک روز از فعالیت شدید و هدفمند گم شده باشد
[ترجمه گوگل]حتی در یک روز فعالیت شدید و هدفمند، حتی بازهم زمان های بازی و زمان ناهار نیز گم شد

6. They chant their tables before playtime with tops, skipping ropes and hoops.
[ترجمه ترگمان]قبل از شروع بازی، میزه ای خود را با نوک می زنند و طناب و حلقه ها را برمی دارند
[ترجمه گوگل]آنها قبل از بازی با توپ ها، تپانچه ها و حلقه ها را می خوانند

7. At playtime she opened the tin and let the cockroach fly into my blouse.
[ترجمه ترگمان]در زنگ تفریح، قوطی حلبی را باز کرد و اجازه داد سوسک به درون بلوز من پرواز کند
[ترجمه گوگل]در زمان بازی او قلع را باز کرد و اجازه داد که سوسن به پیراهن من پرواز کند

8. Missing some playtime was punishment enough for the hitting.
[ترجمه ترگمان]کم کردن زنگ تفریح به اندازه کافی برای کتک زدن کافی بود
[ترجمه گوگل]گمشدهی برخی از زمان پخش مجازات برای ضربه زدن بود

9. Right . And your favorite playtime activities?
[ترجمه ترگمان]درس ته و در مورد فعالیت های مربوط به بازی - ت لذت می بری؟
[ترجمه گوگل]درست و فعالیت های مورد علاقه خود را در زمان پخش؟

10. We go to playtime and we all have to hold hands when we walk there.
[ترجمه ترگمان]وقتی راه میریم باید دست نگه داریم
[ترجمه گوگل]ما به زمان بازی برویم و همه ما باید دست ها را در آنجا نگه داریم

11. She sat through lessons aching for playtime to come.
[ترجمه ترگمان]او برای شروع بازی در کلاس نشسته بود و از درد رنج می برد
[ترجمه گوگل]او از طریق درس هایی که برای زمان پخش برای دیدن آمده اند نشسته است

12. I know my playtime took precedence over your rest time.
[ترجمه ترگمان]می دانم که وقت استراحت من بیشتر از وقت شما گذشته بود
[ترجمه گوگل]من می دانم که زمان پخش من بیشتر از زمان استراحت شما است

13. Don't let TV take up too much of your child's playtime.
[ترجمه ترگمان]به تلویزیون اجازه نده بیش از این وقتت رو تلف کنی
[ترجمه گوگل]اجازه ندهید تلویزیون بیش از حد زمان پخش کودک خود را بپوشاند

14. Any child who is caught will be kept in at playtime.
[ترجمه ترگمان]هر بچه ای که دستگیر می شود در زنگ تفریح نگهداری می شود
[ترجمه گوگل]هر کودکی که گرفتار خواهد شد در زمان بازی نگه دارید

15. We go round in this sort of threesome at playtime.
[ترجمه ترگمان]ما در بازی با این سه نفری که در بازی هستیم به سر می بریم
[ترجمه گوگل]ما در این نوع سه نفره در زمان بازی دور می شویم

پیشنهاد کاربران

وقت بازی، زمان بازی

زنگ تفریح

زمان بازی
Play میشه. بازی
Time میشه. زمان تایم

سلام
میشه زمان بازی
Play "بازی
Time " زمان" تایم

تمام وقت


کلمات دیگر: