کلمه جو
صفحه اصلی

unspeakably

انگلیسی به فارسی

بی نظیری


انگلیسی به انگلیسی

• inexpressibly; unbelievably; horribly, terribly

جملات نمونه

1. It's unspeakably commonplace to follow one's instincts.
[ترجمه ترگمان]برای پیروی از غرایز یک انسان خیلی عادی است
[ترجمه گوگل]این به طور غیرمعمول عادی است، به دنبال غرایز خود

2. The novel was unspeakably boring.
[ترجمه ترگمان]این رمان بی اندازه خسته کننده بود
[ترجمه گوگل]این رمان بی نظیر خسته کننده بود

3. He is unspeakably cruel.
[ترجمه ترگمان]بی اندازه ظالم است
[ترجمه گوگل]او به ظاهر بی رحمانه است

4. This god, Yahweh, was an unspeakably mighty inventor who built his universe merely by thinking aloud.
[ترجمه ترگمان]این خدای من، Yahweh، یک مخترع فوق العاده قدرتمندی بود که کائنات را تنها با اندیشیدن به صدای بلند ساخته بود
[ترجمه گوگل]این خدای یحیی، مخترع بی حد و حصر توانا بود که جهان را تنها با فکر کردن با صدای بلند ساخت

5. They were unspeakably holy, and worked miracles, and everybody stood in awe of them.
[ترجمه ترگمان]unspeakably مقدس بودند و معجزه می کردند، و همه در وحشت از آنان ایستاده بودند
[ترجمه گوگل]آنها بی وقفه مقدس بودند و کارهای معجزه ای انجام دادند و همه از آنها هراس بودند

6. Now I feel my life unspeakably empty.
[ترجمه ترگمان]حالا احساس می کنم که زندگی من کاملا خالی است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر احساس می کنم که زندگی من بی نظیر خالی است

7. God is an artist, and His creation is unspeakably magnificent.
[ترجمه ترگمان]خدا یک هنرمند است و آفرینش او بی اندازه باشکوه است
[ترجمه گوگل]خدا یک هنرمند است و خلقت او بی نظیرانه با شکوه است

8. It'seemed to Val unspeakably disgusting to have one's name called out like this in public!
[ترجمه ترگمان]چنین به نظر می رسید که وال در ملا عام بسیار منزجر کننده است که اسم آن را در ملا عام صدا زد!
[ترجمه گوگل]به نظر میرسید که ون به طور غیرمعمول انزجار داشته باشد تا نام خود را به صورت عمومی در این مورد بشنود!

9. He was unspeakably impolite.
[ترجمه ترگمان]سخت بی نزاکت بود
[ترجمه گوگل]او غیر قابل بیان بود

10. Besides, the invariable squabble for money on Saturday nights had begun to weary her unspeakably.
[ترجمه ترگمان]از آن گذشته، جدال دائمی برای پول در شب های شنبه، او را سخت خسته کرده بود
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، همجنسگرای غیرقابل پیش بینی برای پول در شبهای شنبه شروع به خستگی او کرد بی سر و صدا

11. She held my gift for a moment as though it was something unspeakably precious.
[ترجمه ترگمان]برای یک لحظه موهبتم را نگه داشت، انگار که چیزی بی اندازه گران بها بود
[ترجمه گوگل]او برای لحظه ای هدیه من را برگزید، همانطور که چیزی غیر قابل توصیف گرانبها بود

12. The second day, training, reason why still being the upper part of the body unspeakably.
[ترجمه ترگمان]روز دوم، آموزش، و دلیل اینکه چرا هنوز قسمت بالایی بدن را به طور کامل توصیف می کند
[ترجمه گوگل]روز دوم، تمرین، دلیل اینکه هنوز قسمت بالای بدن بی نظیر است

13. You must agree with me that perhaps he might have some bordello-oriented thoughts, there is no way in hell that this unspeakably self-controlled young man would actually find himself in a whorehouse.
[ترجمه ترگمان]تو باید با من موافقت کنی که شاید اون یه سری افکار کاملا گرا داشته باشه، هیچ راهی نداره که این مرد جوان بی unspeakably خودش رو در یک فاحشه خانه پیدا کنه
[ترجمه گوگل]شما باید با من موافقت کنید که شاید او ممکن است برخی از اندیشه های بوردلو گرا داشته باشد، هیچ راهی در جهنم وجود دارد که این مرد جوان که به طور غیرقابل تصور خود کنترل می شود، در واقع در یک کلبه خانه می یابد

14. The glycuresis patient uses medicine sometimes all self's life, this lets them suffer unspeakably.
[ترجمه ترگمان]بیمار glycuresis گاهی از پزشکی استفاده می کند که گاهی اوقات خود را سخت رنج می دهد
[ترجمه گوگل]بیمار مبتلا به گلیوکروز، بعضی اوقات تمام زندگی خود را از دارو استفاده می کند، این به آنها اجازه می دهد تا به طور غیر قابل توصیف رنج ببرند

پیشنهاد کاربران

به طور وصف ناپذیر
ناگفتنی
غیر قابل بیان
غیر قابل توصیف


کلمات دیگر: