کلمه جو
صفحه اصلی

exclaim


معنی : اعلام کردن، بانگ زدن، بعموم اگهی دادن، از روی تعجب فریاد زدن
معانی دیگر : (ناگهان و با شور و حرارت گفتن) بانگ زدن، ندا دردادن، دادزدن، پرخاش کردن، تشر زدن، عتاب کردن

انگلیسی به فارسی

از روی تعجب فریاد زدن، اعلام کردن، به عموم آگهی دادن، بانگ زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: exclaims, exclaiming, exclaimed
• : تعریف: to speak suddenly and vehemently, with or as if with surprise or emotion.
مترادف: ejaculate, vociferate
مشابه: bawl, bellow, clamor, cry out, holler, shout, yell

- The audience exclaimed loudly when they heard the verdict.
[ترجمه ترگمان] وقتی رای دادگاه را شنیدند، حضار با صدای بلند گفتند:
[ترجمه گوگل] مخاطبان با صدای بلند می شنیدند وقتی صدای حکم را شنیدند
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: exclaimer (n.)
• : تعریف: to utter loudly and vehemently.
مترادف: bellow, clamor, ejaculate, vociferate
مشابه: bawl, call, cry, holler, shout, yell

- "My son would never do such a thing!" she exclaimed.
[ترجمه ترگمان] پسرم هیچ وقت همچین کاری نمیکنه او با تعجب گفت:
[ترجمه گوگل] پسر من هرگز چنین چیزی را انجام نخواهد داد! او گریه کرد
- The prisoner exclaimed repeatedly that he was innocent.
[ترجمه ترگمان] متهم تکرار کرد که بی گناه است
[ترجمه گوگل] زندانی بارها و بارها گریه می کرد که بی گناه است

• call, shout, cry out
when you exclaim, you say something suddenly because you are excited, shocked, or angry.

مترادف و متضاد

اعلام کردن (فعل)
acclaim, declare, promulgate, notify, blazon, enunciate, herald, exclaim

بانگ زدن (فعل)
cry, crow, exclaim

بعموم اگهی دادن (فعل)
exclaim

از روی تعجب فریاد زدن (فعل)
exclaim

shout out


Synonyms: assert, bellow, blurt, burst out, call, call aloud, call out, cry, cry out, declare, ejaculate, emit, figure, holler, proclaim, rend the air, roar, say loudly, shout, state, utter, vociferate, yawp, yell


Antonyms: be quiet


جملات نمونه

1. Barbaric, we might exclaim, how awful!
[ترجمه ترگمان]وحشیانه فریاد می زنم: وحشیانه است، چقدر وحشتناک!
[ترجمه گوگل]Barbaric، ما ممکن است گول زدن، چقدر افتضاح!

2. Nevertheless, dazzle in exclaim effect cruel, still many people pointed out all sorts of small flaws.
[ترجمه ترگمان]با این وجود بسیاری از مردم همه گونه نقص کوچک را نشان می دادند
[ترجمه گوگل]با این وجود، در اثر گزیدگی خیره کننده ظاهر بی رحمانه، هنوز بسیاری از مردم اشاره به انواع معایب کوچک است

3. Praised be the LORD, I exclaim ! I have been delivered from my enemies.
[ترجمه ترگمان]فریاد می زنم: درود بر لرد! من از دشمنان خودم تحویل داده شدم
[ترجمه گوگل]از خداوند متعال سپاسگزارم من از دشمنانم تحویل داده ام

4. I can not help but exclaim, how terrible figures!
[ترجمه ترگمان]نمی توانم جلو خودم را بگیرم و فریاد بزنم: چه قیافه های وحشتناکی!
[ترجمه گوگل]من نمیتوانم کمک کنم اما گریه میکنم، چقدر وحشتناک است!

5. He wanted to exclaim his innocence in front of the crowd.
[ترجمه ترگمان]می خواست معصومیت خود را در مقابل جمعیت نشان دهد
[ترجمه گوگل]او می خواست بی گناهی خود را در مقابل جمعیت بشنود

6. The superb culinary technique make people exclaim.
[ترجمه ترگمان]این روش عالی آشپزی مردم را وادار به فریاد زدن می کند
[ترجمه گوگل]تکنیک آشپزی فوق العاده باعث می شود مردم گریه کنند

7. Why exclaim for a piece of fallen flower?
[ترجمه ترگمان]چرا یک تکه گل از زمین افتاده؟
[ترجمه گوگل]چرا یک قطعه گل افتاده گریه می کنی؟

8. I can not help but exclaim that have such a beautiful Beijing place.
[ترجمه ترگمان]نمی توانم کمک کنم، اما فریاد می زنم که چنین مکان زیبایی در پکن دارد
[ترجمه گوگل]من نمی توانم کمک کنم اما می گویم که این مکان زیبا در پکن وجود دارد

9. The Munroe girls rushed up to exclaim over her dress.
[ترجمه ترگمان]دختران مو نرو شتابان از روی لباسش بالا دویدند
[ترجمه گوگل]دختران Munro عجله به گریه بر روی لباس او

10. The expression of exclaim and admire was shown on the face of children.
[ترجمه ترگمان]ابراز تعجب و تحسین در چهره بچه ها دیده می شد
[ترجمه گوگل]بیان غیبت و تحسین بر روی صورت کودکان نشان داده شد

11. You exclaim, as you cuddle, hug, and kiss.
[ترجمه ترگمان]وقتی بغل کردن، بغل کردن و بوس کردن
[ترجمه گوگل]شما می گویید، همانطور که شما مجذوب، آغوش، و بوسه

12. He can not help exclaim at how much his son have grow.
[ترجمه ترگمان]او نمی تواند به او کمک کند تا ببیند پسرش چقدر بزرگ شده است
[ترجمه گوگل]او نمیتواند گریه کند که چقدر پسر او رشد کرده است

13. Glory to you! We exclaim with a joyful soul.
[ترجمه ترگمان]درود بر شما! ما با یک روح شاد با هم حرف می زنیم
[ترجمه گوگل]افتخار به شما! ما با روح شادی می گوییم

"no!" he exclaimed, "you did not give me the key"

او با پرخاش گفت: «نه! کلید را به من ندادی!»


He exclaimed that he was completely innocent.

او بانگ زد که کاملاً بی‌گناه است.


پیشنهاد کاربران

گریه ناگهانی

از روی عصبانیت فریاد زدن

از روی هیجان یا عصبانیت حرفی را یهویی زدن

صدا زدن همراه با اهانت

: to cry out or speak in strong or sudden emotion

از روی ناراحتی، درد یا ترس فریاد کشیدن. =cry out


کلمات دیگر: