کلمه جو
صفحه اصلی

come upon


معنی : سرامدن
معانی دیگر : 1- حمله کردن به، یورش بردن 2- (اتفاقا) برخورد کردن با

انگلیسی به فارسی

روبه‌رو شدن، مواجه شدن، به‌طور اتفاقی پیدا کردن


رخ دادن، اتفاق افتادن، اثر کردن


بیا بریم، سرامدن


انگلیسی به انگلیسی

• find, discover; happen upon, bump into, find by chance

مترادف و متضاد

سرامدن (فعل)
pass, expire, surprise, come to an end, come upon

happen upon


Synonyms: bump into, chance, come across, encounter, meet


Befall, to affect, to happen to


جملات نمونه

1. Amid all the dust and the commerce we come upon a guy stationed at a cardboard carton desk.
[ترجمه ترگمان]در میان همه این گرد و غبار و تجارت، مردی را که پشت میز کارتن قرار داشت، پیدا کردیم
[ترجمه گوگل]در میان تمام گرد و غبار و تجارت ما بر روی یک پسر در یک میز کارتن مقوایی ایستاده است

2. It could be that following this flow you come upon a more suitable career than you had expected.
[ترجمه ترگمان]این می تواند این باشد که بعد از این جریان شغلی بسیار مناسب تر از آنچه تصورش را داشتید به دست می آورید
[ترجمه گوگل]این می تواند این باشد که پس از این جریان شما بر روی یک حرفه ای مناسب تر از آن چیزی که انتظار می رفت برآورده می شوید

3. Especially if you come upon one at night, all lit up, eating away under banks of lights miles from anywhere.
[ترجمه ترگمان]به خصوص اگر در شب یکی از این چیزها را روشن کنی، همه چیز روشن می شود و زیر نور چراغ های خیابان که مایل ها دورتر از هر جایی است غذا می خورد
[ترجمه گوگل]به خصوص اگر شما بر روی یکی از شب ها برود، همه روشن می شوند، غذا می زنند و در زیر کوه های فلزی از هر کجا می روند

4. I had simply come upon them after they drew in one breath and before they took another.
[ترجمه ترگمان]من به سادگی به آن ها نزدیک شده بودم، بعد از اینکه یک نفس تازه کشیدند و پیش از آن که به هم برسند
[ترجمه گوگل]پس از آنکه یک نفس کشیدند و پیش از آنکه دیگران را بگیرند، به سادگی به آنها رسیدم

5. Indeed, not for many years yet do we come upon any positive evidence of revival.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، هنوز چند سال است که ما شاهد هیچ گونه شاهد مثبتی از احیا نیستیم
[ترجمه گوگل]در واقع، نه چندان ساله، ما بر اساس شواهدی مثبت از احیای استقبال می کنیم

6. Beauty and poverty make Mary come upon the town.
[ترجمه ترگمان]زیبایی و فقر سبب می شود مری به شهر بیاید
[ترجمه گوگل]زیبایی و فقر باعث می شود ماری بر شهر برود

7. The age of myth and miracle had come upon the world again.
[ترجمه ترگمان]عصر افسانه و معجزه دوباره به دنیا آمده بود
[ترجمه گوگل]سن اسطوره و معجزه دوباره به جهان آمده است

8. They decided to come upon the enemy stronghold by night.
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند شب به دژ دشمن حمله کنند
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند شب را به دژبان دشمن برسانند

9. I've come upon this word several times.
[ترجمه ترگمان]چندین بار این کلمه را به زبان آورده ام
[ترجمه گوگل]من چندین بار بر این کلمه آمده ام

10. I may come upon something that'll throw some extra light on this.
[ترجمه ترگمان]ممکنه یه چیزی رو روشن کنم که یه مقدار نور اضافی روی این قضیه بذاره
[ترجمه گوگل]من ممکن است بر روی چیزی بیاورم که برخی از نورهای اضافی را بر روی آن پرتاب کند

11. Among the ranges of snowy peaks you suddenly come upon a marvellous, vast pastureland.
[ترجمه ترگمان]میان قله های پوشیده از برف، ناگهان روی یک دشت های وسیع و عظیم پدیدار می شود
[ترجمه گوگل]در میان محدوده ای از قله های برفی شما به طور ناگهانی به یک شگفت انگیز، مراتع گسترده ای می آیند

12. Eventually you come upon a doorway with a white air-lock portal, which opens onto another corridor that splits off in two directions.
[ترجمه ترگمان]سرانجام به دری با یک دروازه سفید که در دو طرف باز می شود، وارد می شود
[ترجمه گوگل]در نهایت، شما با یک پورتال قفل هوایی سفید، در یک در ورودی قرار می گیرید، که به یک راهرو دیگر متصل می شود که در دو جهت جدا می شود

13. All these curses will come upon you.
[ترجمه ترگمان] همه این نفرین روی تو خواهد بود
[ترجمه گوگل]همه این لعنتها بر شما خواهد آمد

14. I tell you the truth, all this will come upon this generation.
[ترجمه ترگمان]من حقیقت را به شما می گویم، همه این ها به این نسل خواهد رسید
[ترجمه گوگل]من به شما حقیقت را می گویم، این همه بر این نسل خواهد بود

پیشنهاد کاربران

روبرو شدن

به صورت تصادفی چیزی را پیدا کردن

بطور ناگهانی چیزی را احساس کردن

با چیزی مواجه شدن

کام اوپن= تصادفی برخورد کردن

مواجه شدن


کلمات دیگر: