کلمه جو
صفحه اصلی

botched

انگلیسی به فارسی

خراب شده، سرهم بندی کردن، سنبل کردن، خراب کردن، از شکل انداختن


پیشنهاد کاربران

سرهم بندی شده، سمبل شده، وصله پینه شده

نافرجام
a botched attempt = تلاش نافرجام


کلمات دیگر: