کلمه جو
صفحه اصلی

popularize


معنی : عمومی کردن، عمومیت دادن، تعمیم دادن، مورد پسند عامه کردن، معروف ومشهور کردن
معانی دیگر : محبوب کردن، همه پسند کردن، پسندیده کردن، رایج کردن، متداول کردن، شناساندن، باب کردن، رواج دادن، همه فهم کردن، غیر تخصصی کردن، قابل فهم عوام کردن

انگلیسی به فارسی

مورد پسند عامه کردن، معروف ومشهور کردن


محبوب کردن، عمومی کردن، مورد پسند عامه کردن، معروف ومشهور کردن، عمومیت دادن، تعمیم دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: popularizes, popularizing, popularized
مشتقات: popularization (n.), popularizer (n.)
• : تعریف: to make generally known, liked, or understandable.

• make popular; simplify, remove unnecessary details; explain in a manner suited to the general public (also popularise)
to popularize something means to make a lot of people interested in it and able to enjoy it.
to popularize an academic subject or idea means to make it more easily understandable to ordinary people; a formal use.

مترادف و متضاد

عمومی کردن (فعل)
communalize, generalize, popularize, make public, render public, secularize

عمومیت دادن (فعل)
communalize, generalize, popularize, make public, render public

تعمیم دادن (فعل)
distribute, generalize, popularize

مورد پسند عامه کردن (فعل)
popularize

معروف ومشهور کردن (فعل)
popularize

make widely popular, accessible


Synonyms: catch on, disseminate, familiarize, generalize, give currency, make available, promote, restore, resurrect, revive, simplify, spread, universalize


Antonyms: discredit, shun


جملات نمونه

1. in order to popularize literacy in latin america
به منظور رواج دادن سواد آموزی در امریکای لاتین

2. the media tried to popularize him
رسانه ها کوشیدند او را محبوب کنند.

3. The programme did much to popularize little-known writers.
[ترجمه ترگمان]این برنامه کار زیادی برای مشهور کردن نویسندگان مشهور انجام داد
[ترجمه گوگل]این برنامه برای تبلیغ نویسنده های شناخته شده خیلی اهمیت داشت

4. The company is trying to popularize its new products.
[ترجمه ترگمان]این شرکت می کوشد تا محصولات جدیدش را ترویج دهد
[ترجمه گوگل]این شرکت در حال تلاش برای فروش محصولات جدید خود است

5. They went on to popularize bluegrass, becoming favorites on the college circuit.
[ترجمه ترگمان]آن ها به ترویج bluegrass ادامه دادند و در مدار کالج مورد علاقه خود قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]آنها رفت و آمد به popularize bluegrass، تبدیل شدن به علاقه مندی ها در مدارس کالج

6. To help popularize them, he was sending specimens to a few lucky customers for showroom display.
[ترجمه ترگمان]برای کمک به مشهور شدن آن ها، او نمونه ها را به تعداد کمی از مشتریان خوش شانس برای نمایشگاه نمایشگاه ارسال کرد
[ترجمه گوگل]برای کمک به محبوب کردن آنها، او نمونه هایی را برای چند مشتری خوش شانس برای نمایش نمایشگاه ارسال کرد

7. What Watergate did do, though, was to popularize investigative reporting and bring it into the mainstream.
[ترجمه ترگمان]با این حال، کاری که واترگیت انجام داد این بود که گزارش های تحقیقی را ترویج داده و آن را به جریان اصلی بکشاند
[ترجمه گوگل]با این حال، واترگیت چه چیزی را انجام داد، انتشار گزارش تحقیقی و تبلیغ آن در جریان اصلی بود

8. Objective To popularize the use of perfluorocarbon liquids in vitrectomy and increase the cure rate of complicated retinal detachment.
[ترجمه ترگمان]هدف برای ترویج استفاده از مایعات perfluorocarbon در vitrectomy و افزایش میزان درمان جداسازی شبکیه پیچیده
[ترجمه گوگل]هدف: برای به روز رسانی استفاده از مایعات پرفروفیکروم در ویترکتومی و افزایش میزان بهبودی جداسازی شبکیه پیچیده

9. Pop culture icons, such as the Beatles(sentence dictionary), helped popularize yoga by showing interest in yogic meditation.
[ترجمه ترگمان]شمایل فرهنگ پاپ، از جمله گروه بیتلز (فرهنگ لغت)، به ترویج یوگا از طریق نشان دادن علاقه به مراقبه yogic کمک کرد
[ترجمه گوگل]آیکون های فرهنگ پاپ، مانند بیتلز (فرهنگ لغت جمله)، کمک می کند تا یوگا را با نمایش علاقه به مدیتیشن یوگا کمک کند

10. The industry should popularize function to make the same score a window goodly energetically, reduce the use amount of push-pull window stage by stage.
[ترجمه ترگمان]این صنعت باید عملکرد خوبی داشته باشد تا همان نمره را با شدت روی پنجره باز کند، و میزان استفاده از پنجره کرکره ای را با مرحله کاهش دهد
[ترجمه گوگل]صنعت باید عملکرد را به نفع خود انجام دهد تا یک پنجره را به خوبی با انرژی بالا ببرد و مقدار استفاده از مرحله کشش را به صورت مرحله ای کاهش دهد

11. When we popularize the petty loan on credit for the farming household, we should pay close attention to our country's policy as well as hold on to our own principle.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که ما این وام کوچک را برای خانواده کشاورز ترویج می کنیم، باید به سیاست کشورمان و نیز به اصول خودمان توجه کنیم
[ترجمه گوگل]هنگامی که ما وام های کوچکی را برای اعتبار خانواده های کشاورز تبلیغ می کنیم، باید توجه بیشتری به سیاست کشورمان داشته باشیم و به اصل خودمان ادامه دهیم

12. This paper introduced why and how to popularize the checker cocooning frames to improve cocoon quality in Zhejiang Province.
[ترجمه ترگمان]این مقاله به این مساله معرفی شد که چرا و چگونه the های checker را برای بهبود کیفیت پیله در استان Zhejiang ترویج دهیم
[ترجمه گوگل]این مقاله به معرفی چگونگی و چگونگی به کارگیری چارچوب های چسبان چاک دهنده برای بهبود کیفیت کاج در استان ژجیانگ اشاره کرد

13. That original study helped popularize such group therapy, but subsequent research produced mixed results.
[ترجمه ترگمان]این مطالعه اصلی به مشهور شدن این گروه درمانی کمک کرد، اما تحقیقات بعدی نتایج مختلفی تولید کردند
[ترجمه گوگل]این مطالعه اصلی کمک کرد که چنین درمان گروهی را تبلیغ کند، اما تحقیقات بعدی نتایج متفاوتی را به وجود آورد

14. The Theater was built to popularize fine art among the Chinese people.
[ترجمه ترگمان]تئاتر برای ترویج هنر زیبا در میان مردم چین ساخته شده است
[ترجمه گوگل]تئاتر برای تبلیغ عالم هنر در میان مردم چین ساخته شد

15. These three indicators help popularize the brands and make the advertising discourse coherent and goal-oriented.
[ترجمه ترگمان]این سه شاخص به ترویج مارک های تجاری کمک می کنند و گفتمان تبلیغاتی را منسجم و هدف محور می سازند
[ترجمه گوگل]این سه شاخص به تبلیغ علامت های تجاری و ایجاد گفتمان تبلیغاتی منسجم و هدفمند کمک می کند

The media tried to popularize him.

رسانه‌ها کوشیدند او را محبوب کنند.


in order to popularize literacy in Latin America

به منظور رواج‌دادن سواد‌آموزی در امریکای لاتین


popularized science which everyone can understand

علوم ساده‌شده که قابل‌فهم همه است


پیشنهاد کاربران

افزایش مقبولیت
The American psychologist B. F. Skinner refined and popularized behaviorism.


کلمات دیگر: