کلمه جو
صفحه اصلی

despairingly


بنومیدی

انگلیسی به فارسی

از روی نومیدی، ناامیدانه


انگلیسی به انگلیسی

• hopelessly, despondently

جملات نمونه

1. 'You promised me love!'he cried despairingly.
[ترجمه ترگمان]تو به من قول عشق دادی نومیدانه فریاد کشید:
[ترجمه گوگل]'تو به من قول دادی که دوستت داشته باشی' گریه کرد

2. She looked despairingly at the mess.
[ترجمه ترگمان]با ناامیدی به این شلوغی نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او ناخوشایند را در ظروف سرباز زد

3. He rubbed his hand despairingly over his face.
[ترجمه ترگمان]نومیدانه دستش را روی صورتش مالید
[ترجمه گوگل]او دست خود را روی صورتش مالش داد

4. Amelie looked despairingly around the crowded bus station at Arles.
[ترجمه ترگمان]او رلی با ناامیدی در اطراف ایستگاه اتوبوس در Arles به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]Amelie ناامید کننده در اطراف ایستگاه اتوبوس شلوغ در آرل بود

5. Despairingly she thumped the pillows into a more comfortable shape, as though she could vent her frustration on them.
[ترجمه ترگمان]او بالش را روی بالش گذاشت، طوری که انگار می توانست نا امیدی او را بر آن ها خالی کند
[ترجمه گوگل]به طرز ناخوشایندی او بالش را به شکل راحت تر تکان داد، انگار که او می تواند سرخوردگی خود را بر آنها تحمیل کند

6. Margrida had been half right, she thought despairingly.
[ترجمه ترگمان]اسکارلت با ناامیدی اندیشید: حق با Margrida بود
[ترجمه گوگل]مارگریا نیمی از حق را داشت، او به ناامیدی فکر کرد

7. The scrubbing was the nastiest, she thought despairingly, bad though blacking the grates, particularly the kitchen range, was.
[ترجمه ترگمان]فکر کرد که این نظافت چه پستی است، به هر حال بد به نظر می رسید، با این که در بخاری را واکس می زد، به خصوص از محوطه آشپزخانه
[ترجمه گوگل]اسکراب زدن نازترین بود، او به طرز ناامیدانه فکر کرد، هرچند گره سیاه، مخصوصا در محدوده آشپزخانه، مشکوک بود

8. He despairingly abandoned his search.
[ترجمه ترگمان]نومیدانه جست و جو خود را رها کرد
[ترجمه گوگل]او ناامیدانه جستوجوی خود را رها کرد

9. He gazed despairingly about the room.
[ترجمه ترگمان]با ناامیدی به اطراف اتاق می نگریست
[ترجمه گوگل]او در مورد اتاق بی احترامی کرد

10. And he despairingly on the sofa.
[ترجمه ترگمان]و با ناامیدی روی نیمکت نشست
[ترجمه گوگل]و او ناامیدانه بر روی مبل

11. Because you should despairingly want to believe in love.
[ترجمه ترگمان] چون تو باید ناامیدی رو به عشق اعتقاد داشته باشی
[ترجمه گوگل]از آنجا که شما ناامید می خواهید به عشق اعتقاد داشته باشید

12. Scarlett thought despairingly that a plague of locusts would be more welcome.
[ترجمه ترگمان]اسکارلت با ناامیدی فکر می کرد که a از ملخ بیشتر استقبال خواهد کرد
[ترجمه گوگل]اسکارلت به طرز ناامیدی گفت که طاعون ملخ ها بیشتر خوشایند است

13. Loess, he had thought despairingly.
[ترجمه ترگمان]با ناامیدی فکر کرده بود: Loess
[ترجمه گوگل]لس، او به حال تفکر ناامید شده بود

14. How could any red-blooded male ignore the message the actress was sending so blatantly? she wondered despairingly.
[ترجمه ترگمان]چطور هر مرد سرخ پوش این پیام را نادیده می گرفت؟ با ناامیدی از خود می پرسید:
[ترجمه گوگل]چگونه هر مرد قرمز خون می تواند پیامی را که هنرپیشه به طرز واضح ارسال کرده، نادیده بگیرد؟ او ناامیدانه تعجب کرد

پیشنهاد کاربران

مایوسانه
ناامیدانه
از روی ناامیدی


کلمات دیگر: