کلمه جو
صفحه اصلی

cordial


معنی : خوشرو، خون گرم، خوش روی، صمیمی، چیز قلبی
معانی دیگر : دوستانه، مهرآمیز، قلبی، مودت آمیز، همدل، گرم، از ته دل، ژرف، لیکور (مشروب الکلی غلیظ و خوشبو)، مقوی

انگلیسی به فارسی

قلبی، صمیمی، مقوی


صمیمانه، صمیمی، خون گرم، چیز قلبی، خوش روی، خوشرو


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: warm and gracious; courteous.
مترادف: friendly, warm
مشابه: affable, amiable, congenial, courteous, genial, gracious, kindly, mannerly

- Our hosts were very cordial while we visited the city.
[ترجمه ترگمان] هنگامی که ما از شهر بازدید کردیم، hosts خیلی صمیمی بودند
[ترجمه گوگل] میزبان ما بسیار خوشحال بود در حالی که ما از شهر بازدید کرد
- The two candidates gave each other a cordial greeting before the debate began.
[ترجمه ترگمان] دو نامزد قبل از شروع بحث به یکدیگر سلام و تعارف دوستانه ای دادند
[ترجمه گوگل] دو کاندیدای قبل از شروع بحث، یک تبریک صمیمانه داشتند
- I know you're angry, but I hope you can be cordial toward your brother when he comes.
[ترجمه ترگمان] می دانم که تو عصبانی هستی، اما امیدوارم وقتی می آید با برادرت صمیمی باشی
[ترجمه گوگل] من می دانم که تو عصبانی هستی، اما امیدوارم که وقتی می آید می توانی به سمت برادرت مهربان باش

(2) تعریف: invigorating, esp. for the heart.
مترادف: invigorating, tonic
مشابه: bracing, stimulating
اسم ( noun )
مشتقات: cordially (adv.), cordialness (n.)
(1) تعریف: a sweet, strong alcoholic liquor; liqueur.
مترادف: liqueur

- They had some cordials after dinner.
[ترجمه ترگمان] بعد از شام چند تا آبجو خورده بودند
[ترجمه گوگل] بعد از شام، بعضی از نوشیدنی ها را می خورند

(2) تعریف: a sweet, concentrated, often fruit-based drink, usually diluted with water before drinking.

• warm, friendly
sweet alcoholic liquor; medicinal drink
cordial behaviour is warm and friendly; a formal use.
cordial is a sweet drink made from fruit juice.

مترادف و متضاد

خوشرو (صفت)
affable, smiling, handsome, beautiful, cordial, genial, good-looking

خون گرم (صفت)
cordial, genial, affectionate, temperamental, haematothermal, hot-blooded, warm-blooded

خوش روی (صفت)
handsome, beautiful, cordial

صمیمی (صفت)
near, frank, real, cordial, sincere, loving, warm, privy, candid, big-hearted, intimate, heartfelt, unaffected, hearty, chummy, heart-to-heart, whole-hearted, true-hearted

چیز قلبی (صفت)
cordial

friendly, sociable


Synonyms: affable, affectionate, agreeable, amicable, buddy-buddy, cheerful, clubby, companionable, congenial, convivial, cozy, earnest, genial, glowing, gracious, happy, heartfelt, heart-to-heart, hearty, invigorating, jovial, mellow, neighborly, palsy-walsy, polite, red-carpet, responsive, sincere, social, sympathetic, tender, warm, warmhearted, welcoming, wholehearted


Antonyms: aloof, cool, disagreeable, hostile, indifferent, inhospitable, uncordial, unfriendly, unpleasant, unsociable


جملات نمونه

1. to have a cordial dislike for something
از ته دل از چیزی بیزار بودن

2. he greeted us with a cordial tone
با لحنی دوستانه به ما خوشامد گفت.

3. Let him be cordial in his ways and refined in conduct ; thereby full of joy he will make an end of ill.
[ترجمه ترگمان]بگذارید در رفتارش با ادب و نزاکت رفتار کند، و از این جهت سرشار از شادی و شادی خواهد بود
[ترجمه گوگل]اجازه دهید او را در راه خود مهربان باشیم و در عمل رفتار کنیم؛ در نتیجه پر از شادی او پایان بیمار است

4. The conversation was carried on in a cordial and friendly atmosphere.
[ترجمه ترگمان]گفتگو با محیط صمیمانه و دوستانه ای ادامه داشت
[ترجمه گوگل]مکالمه در فضای دوستانه و دوستانه انجام شد

5. He was cordial in all his letters.
[ترجمه ترگمان]در تمام نامه هایش صمیمانه بود
[ترجمه گوگل]او در تمام نامه هایش صمیمانه بود

6. The hall was circumfused with a cordial and friendly atmosphere.
[ترجمه ترگمان]تالار با محیط صمیمی و دوستانه ای سرگرم شد
[ترجمه گوگل]سالن با فضای خنثی و دوستانه روبرو شد

7. The talks were conducted in a cordial atmosphere.
[ترجمه ترگمان]گفتگوها در فضایی صمیمانه انجام شد
[ترجمه گوگل]مذاکرات در یک فضای صمیمانه انجام شد

8. Relations between the two governments remained quite cordial.
[ترجمه ترگمان]روابط بین دو دولت کاملا صمیمانه بود
[ترجمه گوگل]روابط بین دو حکومت کاملا صمیمانه باقی مانده است

9. The two statesmen are known to have a cordial dislike for each other.
[ترجمه ترگمان]دو سیاست مدار می دانند که از همدیگر بدشان می آید
[ترجمه گوگل]دو دولتمردان همگی دوست نداشتن دوستانه دارند

10. Ian Cordial, 6 takes over from retiring chairman John Tholen at the beginning of April.
[ترجمه ترگمان]یان Cordial ۶ ساله در اوایل آوریل از رئیس بازنشسته \"جان Tholen\" استعفا داد
[ترجمه گوگل]ایان Cordial، 6 از جان Tholen رئیس بازنشسته در آغاز ماه آوریل است

11. The White House gave Begin a cordial reception when he made his first visit in July.
[ترجمه ترگمان]کاخ سفید هنگامی که اولین بازدید خود را از ماه ژوئیه آغاز کرد، یک مهمانی صمیمانه را آغاز کرد
[ترجمه گوگل]کاخ سفید اولین دریافت خود را در ماه ژوئیه آغاز کرد

12. Two glasses of green cordial were brought.
[ترجمه ترگمان]دو گیلاس سبز رنگ آوردند
[ترجمه گوگل]دو لیوان صبحانه سبز آورده شد

13. Race relations, cordial when blacks and whites had earlier shared a sense of purpose, grew increasingly tense.
[ترجمه ترگمان]روابط نژادی، صمیمی وقتی که سیاه پوستان و سفید پوستان به طور فزاینده ای یک حس هدف را به اشتراک گذاشته بودند، به طور فزاینده ای پرتنش شد
[ترجمه گوگل]روابط مسالمت آمیز، زمانی که سیاهپوستان و سفیدپوستان قبلا یک حس هدف را به اشتراک گذاشته بودند، به طور فزاینده ای افزایش یافت

14. I received a cordial note from Mrs. Thomas thanking me for the present.
[ترجمه ترگمان]یک نامه صمیمانه از خانم توماس دریافت کردم که از من برای هدیه تشکر کرد
[ترجمه گوگل]من یک یادداشت صمیمانه از خانم توماس دریافت کردم که از حال من سپاسگزارم

He greeted us with a cordial tone.

با لحنی دوستانه به ما خوشامد گفت.


Akbar shook my hand cordially.

اکبر صمیمانه دست مرا فشرد.


to have a cordial dislike for something

از ته دل از چیزی بیزار بودن


پیشنهاد کاربران

دوستانه، گرم و صمیمی
a greeting or relationship that is friendly and sincere.
The atmosphere was cordial and friendly.
A cordial handshaking/greeting

متشخص

خوش اخلاق و صمیمی

آبمیوه


کلمات دیگر: