1. huff and puff
1- نفس نفس زدن،هوف هوف کردن،هف هفو شدن 2- خشم نمایی کردن
2. in a huff
سخت عصبانی،برزخ،آتشی،از جا در رفته
3. he is in a huff now, wait until he calms down
او حالا آتشی است،صبر کن تا آرام شود.
4. he plumped out of the house in a huff
با آزردگی از خانه زد بیرون.
5. She went off in a huff after losing the game.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه بازی را از دست داد بیرون رفت
[ترجمه گوگل]پس از از دست دادن بازی، او پس از یک هاف بازی کرد
6. She flounced out of my room in a huff.
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی از اتاقم بیرون رفت
[ترجمه گوگل]او از خانه من خارج شد
7. She's in a real huff because I forgot her birthday.
[ترجمه p.j] او واقعا عصبانی بود چون روز تولدش رو فراموش کردم
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی گفت: چون تولدش رو یادم رفته بود
[ترجمه گوگل]او در حقیقت عاشقانه است، زیرا روز تولد او را فراموش کرده ام
8. He's gone back to London in a huff and good riddance.
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی به لندن برگشته و از شرش خلاص شده
[ترجمه گوگل]او به خوبی و به خوبی در لندن رفته است
9. He's in a huff because he wasn't invited.
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی می گوید چون دعوت نشده
[ترجمه گوگل]او به دلیل اینکه او دعوت نشده بود، در حال خندیدن است
10. She bounced out of the room in a huff.
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی از اتاق بیرون پرید
[ترجمه گوگل]او از اتاق خارج شد
11. I don't huff easily, you can do anything what you want.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم به این راحتی برم، تو می تونی هر کاری که دلت خواست انجام بدی
[ترجمه گوگل]من به راحتی نمی فهمم، شما می توانید هر چیزی را که می خواهید انجام دهید
12. She got in a huff at being doubted.
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او در حالی که شک و تردید شده بود
13. She went off in a huff.
[ترجمه ترگمان]با اوقات تلخی از خانه خارج شد
[ترجمه گوگل]او رفت و رفت
14. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
15. Alison's in a huff over the joke they played on her.
[ترجمه فاطمه عبدی] آلیسون از شوخی ای که باهاش کرده بودن عصبانی شد.
[ترجمه ترگمان]آلیسون با اوقات تلخی این شوخی را که روی او بازی می کردند، بیرون آورد
[ترجمه گوگل]آلیسون در مورد شوخی که بر روی او بازی می کردند، به خوبی شناخته شده بود