کلمه جو
صفحه اصلی

unbelievably

انگلیسی به فارسی

به طور باور نکردنی، به طرز باور ناپذری


باور نکردنی


انگلیسی به انگلیسی

• in a manner beyond belief, unimaginably, incredibly, remarkably
you use unbelievably to indicate that the event or situation you are describing is very surprising.
you also use unbelievably to emphasize that something is extremely good, large, or surprising.

جملات نمونه

1. It's so unbelievably good that there has to be something wrong.
[ترجمه ترگمان]خیلی خوبه که باید یه چیزی اشتباه باشه
[ترجمه گوگل]این خیلی باورنکردنی خوب است که باید چیزی اشتباه باشد

2. Our car was still going unbelievably well.
[ترجمه ترگمان]ماشین ما هنوز خیلی خوب پیش می رفت
[ترجمه گوگل]ماشین ما هنوز به خوبی باور نکردنی بود

3. It was still an unbelievably stupid thing to do.
[ترجمه ترگمان]هنوز کار احمقانه ای برای انجام دادن بود
[ترجمه گوگل]هنوز یک چیز باورنکردنی احمقانه بود

4. What you did was unbelievably stupid.
[ترجمه ترگمان]کاری که کردی خیلی احمقانه بود
[ترجمه گوگل]چه کاری انجام دادید باور نکردنی احمقانه بود

5. Unbelievably, our Government are now planning to close this magnificent institution.
[ترجمه ترگمان]اکنون دولت ما در حال برنامه ریزی برای بستن این موسسه عالی است
[ترجمه گوگل]باور نکردنی، دولت ما اکنون قصد دارد این نهاد باشکوه را از بین ببرد

6. Many of his clients are unbelievably nervous, usually because of a bad experience in the past.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مشتریان او به طور باورنکردنی عصبی هستند، معمولا به خاطر یک تجربه بد در گذشته
[ترجمه گوگل]بسیاری از مشتریانش به طرز باور نکردنی عصبی هستند، معمولا به دلیل تجربه بدی در گذشته

7. They are unbelievably ignorant.
[ترجمه ترگمان]به طور باورنکردنی نادان هستند
[ترجمه گوگل]آنها باور نکردنی نادان هستند

8. The band loan rate is unbelievably high.
[ترجمه ترگمان]نرخ وام گروه به طور باورنکردنی زیاد است
[ترجمه گوگل]نرخ باند باند باور نکردنی بالا است

9. Her makeup so unbelievably dramatic, so abnormal, she looked mentally ill.
[ترجمه ترگمان]آرایش او چنان هیجان انگیز و غیر عادی بود که به نظر می رسید بیمار است
[ترجمه گوگل]آرایش او به طرز باور نکردنی چشمگیر، بنابراین غیر طبیعی، او به نظر روانی بیمار بود

10. The nest egg grew and grew; improbably, unbelievably, it grew.
[ترجمه ترگمان]تخم طلا رشد کرد و بزرگ شد؛ improbably، به طور باورنکردنی، بزرگ شد
[ترجمه گوگل]تخم مرغ تخم گذار رشد کرد و رشد کرد باور نکردنی، باور نکردنی، رشد کرد

11. Since the publication of Miss Mitford's book, unbelievably, more than twenty-five years ago, some things have greatly changed.
[ترجمه ترگمان]از زمان انتشار کتاب دوشیزه Mitford، به طور باورنکردنی، بیش از بیست و پنج سال پیش، برخی چیزها به شدت تغییر کرده اند
[ترجمه گوگل]از زمان انتشار کتاب خانم میتفورد، باور نکردنی، بیش از بیست و پنج سال پیش، برخی چیزها تغییر زیادی کرده است

12. Lainey was, unbelievably, pregnant again.
[ترجمه ترگمان]دوباره حامله شد و دوباره حامله شد
[ترجمه گوگل]Lainey، باور نکردنی، دوباره باردار بود

13. "That was unbelievably irresponsible," huffed one teacher.
[ترجمه ترگمان]یک معلم با حیرت گفت: \" این واقعا غیر مسئولانه بود \"
[ترجمه گوگل]یکی از معلم ها، 'این باور نکردنی غیر مسئولانه بود '

14. Unbelievably it actually works.
[ترجمه ترگمان]این کار واقعا جواب می دهد
[ترجمه گوگل]باور نکردنی آن واقعا کار می کند

15. The book's descriptions of the killings were unbelievably gory.
[ترجمه ترگمان]شرح کتاب کشتار به طرزی باور نکردنی خون آلود بود
[ترجمه گوگل]توصیف کتاب این قتلها غیر قابل باور بود

پیشنهاد کاربران

باورکردنی نیست

۱ ) به طور باور نکردنی، به طرز باور ناپذری، به طور غیر قابل باوری
۲ ) خیلی، شدیدا، به طور غیر متعارفی

به طرز باورنکردنی ای

ناباورانه

بی نهایت

به طرز باور نکردنی ای , خیلی
مثالDon't watch this movie . It's unbelievably bad .
این فیلم رو تماشا نکن به طرز باور نکردنی ای بده .

That is unbelievably beautiful : به طور باور نکردی زیباست


کلمات دیگر: