کلمه جو
صفحه اصلی

wakening

انگلیسی به فارسی

بیدار شدن، بیدار کردن، بیداری کشیدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the act of waking up or ceasing to sleep.

• awakening, act or process of waking up

جملات نمونه

1. No one knows the date of the wakening of the process.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس تاریخ این فرآیند را نمی داند
[ترجمه گوگل]هیچ کس تاریخ وقوع روند را نمی داند

2. Nurses spoke a low voice to avoid wakening the patient.
[ترجمه ترگمان]پرستاران با صدای آهسته ای حرف می زدند که از بیدار شدن به بالین بیمار خودداری کنند
[ترجمه گوگل]پرستاران صدای کمتری را برای جلوگیری از بیدار شدن از بیمار صحبت کردند

3. He was fearful of wakening his father.
[ترجمه ترگمان]از بیدار شدن به پدرش می ترسید
[ترجمه گوگل]او از بیدار شدن پدرش ترسید

4. He asks to be wakening at 7:00.
[ترجمه ترگمان]می خواهد از ساعت ۷ به خواب بیدار شود
[ترجمه گوگل]او می خواهد در 7:00 بیدار شود

5. She closed the door very quietly, as she was afraid of wakening her baby.
[ترجمه ترگمان]به آرامی در را بست، همان طور که می ترسید به بچه اش بیدار کند
[ترجمه گوگل]او درب را بسیار بی سر و صدا بسته بود، چون او از بیدار شدن کودکش می ترسید

6. She seemed calm enough but the fit she had thrown on first wakening was fresh in his mind.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که به اندازه کافی آرام به نظر می رسد، اما آن جا که اول بیدار کرده بود بیدار شده بود
[ترجمه گوگل]او به اندازه کافی آرام به نظر می رسید، اما مناسب بودن او در اولین بیداری پرتاب شد تازه در ذهن او بود

7. Experimental evidence shows that the incorporation of stimuli into dreaming is indeed associated with continued sleep, rather than wakening.
[ترجمه ترگمان]شواهد تجربی نشان می دهند که ترکیب محرک ها در خواب، به جای wakening، همراه با خواب مداوم همراه است
[ترجمه گوگل]شواهد تجربی نشان می دهد که پیوستن محرک به رویای واقعا در پی پیوستن به خواب است، نه بیداری

8. The soldier whose ugly face I had glimpsed on wakening punched me in the mouth.
[ترجمه ترگمان]سربازی که چهره زشت من در خواب دیده بود به من مشت زد
[ترجمه گوگل]سربازانی که چهره زشت من را در حال بیدار شدن به من نشان داد، من را در دهان گذاشت

9. Ingurgitation in a banquet in dream is very happy. Sudden wakening up from the dream makes you feel something lost and regretful.
[ترجمه ترگمان]Ingurgitation در یک ضیافت در خواب بسیار خوشحال است ناگهانی بودن ناگهانی از خواب باعث می شود که احساس پشیمانی و پشیمانی بکنید
[ترجمه گوگل]پیچ خوردگی در مهمانی در رویای بسیار خوشحال است بیدار ناگهانی از رویای باعث می شود که احساس گرسنگی و پشیمانی کنید

10. I looked neither to rising sun, nor smiling sky, nor wakening nature.
[ترجمه ترگمان]نه به آسمان نگاه می کردم و نه به طبیعت که بیدار می شد و نه به طبیعت که بیدار می شد
[ترجمه گوگل]من به خورشید در حال افزایش، آسمان خندان، و طبیعت بیدار نگاه نکردم

11. When he came back home from his night shift, Jason tried to avoid wakening his family.
[ترجمه ترگمان]وقتی که از شیفت شب برگشت خونه، جیسون سعی کرد که از این که به خانواده اش بیدار شه دوری کنه
[ترجمه گوگل]جیسون وقتی از خانه به خانه برگشت، سعی کرد از خانواده خود بیدار شود

12. How to make the sound: make the schwa with your jaws slightly open, your lips relaxed, and your tongue in the same position as when you wake up (everyone uses the schwa upon wakening!).
[ترجمه ترگمان]چگونه صدا را بسازید: دهان خود را کمی باز کنید، لبه ای شما شل می شوند و زبان شما در همان موقعیت زمانی که بیدار می شوید (همه از schwa بر روی wakening استفاده می کنند)!)
[ترجمه گوگل]چگونه صدای شوی را با فک های خود باز کنید، لب هایتان را آرام کنید و زبان خود را در همان موقعیت زمانی که از خواب بیدار شوید (همه از شوش استفاده می کنند)!

13. Ingurgitation in banquet in dream is very happy. Sudden wakening up from dream makes you feel something lost and regretful.
[ترجمه ترگمان]Ingurgitation در ضیافت در خواب بسیار خوشحال است ناگهانی بودن ناگهانی از خواب باعث می شود که احساس پشیمانی و پشیمانی بکنید
[ترجمه گوگل]انجماد در مهمانی در خواب بسیار خوشحال است بیدار شدن ناگهانی از رویای باعث می شود که احساس گرسنگی و گرسنگی کنید

14. She closed the door very quietly, as she was afraid of wakening the sleeper.
[ترجمه ترگمان]به آرامی در را بست، همان طور که می ترسید به خواب بیدار شود
[ترجمه گوگل]او درب را بسیار بی سر و صدا بسته بود، چون او از خواب بیدار شد


کلمات دیگر: