اعلام نشده
unannounced
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• : تعریف: combined form of announced.
• without prior mention, not announced
if an event is unannounced, it happens unexpectedly, without any warning.
if an event is unannounced, it happens unexpectedly, without any warning.
جملات نمونه
1. Having arrived unannounced for supper, we had to take potluck.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه بدون اطلاع قبلی به شام رسیدیم، غذای مختصری خوردیم
[ترجمه گوگل]برای شام بیاد پیش بیاید، ما مجبور بودیم به قتل برسیم
[ترجمه گوگل]برای شام بیاد پیش بیاید، ما مجبور بودیم به قتل برسیم
2. She appeared unannounced and took control of the meeting.
[ترجمه ترگمان]او بدون خبر قبلی ظاهر شد و کنترل جلسه را به دست گرفت
[ترجمه گوگل]او ظاهرا ناخواسته ظاهر شد و کنترل این جلسه را گرفت
[ترجمه گوگل]او ظاهرا ناخواسته ظاهر شد و کنترل این جلسه را گرفت
3. He had just arrived unannounced from South America.
[ترجمه ترگمان]او تازه بدون اطلاع قبلی از آمریکای جنوبی وارد شده بود
[ترجمه گوگل]او فقط از آمریکای جنوبی بی خبر بوده است
[ترجمه گوگل]او فقط از آمریکای جنوبی بی خبر بوده است
4. She just turned up unannounced on my doorstep.
[ترجمه ترگمان]اون فقط بدون اطلاع قبلی جلوی در خونه من ظاهر شد
[ترجمه گوگل]او فقط در آستان من آشکارا اعلام کرد
[ترجمه گوگل]او فقط در آستان من آشکارا اعلام کرد
5. My first night in Saigon I paid an unannounced visit to my father's cousins.
[ترجمه ترگمان]اولین شبم در ویتنام، من بدون اطلاع قبلی پدرم را ملاقات کردم
[ترجمه گوگل]شب اول من در سایگون یک دیدار غیر رسمی به پسرعموهای پدرم دادم
[ترجمه گوگل]شب اول من در سایگون یک دیدار غیر رسمی به پسرعموهای پدرم دادم
6. My uncle arrived unannounced yesterday evening.
[ترجمه ترگمان]عموی من دیروز بدون اطلاع قبلی وارد شد
[ترجمه گوگل]عموی من دیروز عصر غافلگیر شد
[ترجمه گوگل]عموی من دیروز عصر غافلگیر شد
7. They had some thought-provoking individuals walking in unannounced at 544 Camp.
[ترجمه ترگمان]آن ها برخی از افراد تحریک شده را داشتند که بدون اطلاع قبلی در ۵۴۴ کمپ قدم می زدند
[ترجمه گوگل]آنها برخی از افراد فکری را که در 544 اردوگاه بی اطلاع بودند پیاده می کردند
[ترجمه گوگل]آنها برخی از افراد فکری را که در 544 اردوگاه بی اطلاع بودند پیاده می کردند
8. Over several years there has been an unannounced shift in the Navy's deployment of attack submarines.
[ترجمه ترگمان]طی چندین سال، یک تغییر اعلام نشده در استقرار زیردریایی های حمله دریایی وجود داشته است
[ترجمه گوگل]چندین سال است که تغییرات ناخواسته در انبار نیروی دریایی زیردریایی های حمله رخ داده است
[ترجمه گوگل]چندین سال است که تغییرات ناخواسته در انبار نیروی دریایی زیردریایی های حمله رخ داده است
9. This unannounced decision proved to be the mechanism for implementing important changes.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم قبلی مکانیزم اجرای تغییرات مهم را ثابت کرد
[ترجمه گوگل]این تصمیم غیرمجاز ثابت شده مکانیزم برای اجرای تغییرات مهم است
[ترجمه گوگل]این تصمیم غیرمجاز ثابت شده مکانیزم برای اجرای تغییرات مهم است
10. He arrived early one morning unannounced, about nine weeks into the program.
[ترجمه ترگمان]او صبح زود، بدون اطلاع قبلی، حدود نه هفته وارد برنامه شد
[ترجمه گوگل]او یکشنبه صبح بدون اطلاع رسان، حدود نه هفته به برنامه وارد شد
[ترجمه گوگل]او یکشنبه صبح بدون اطلاع رسان، حدود نه هفته به برنامه وارد شد
11. Investigators from the health department made unannounced visits to the hospital in March.
[ترجمه ترگمان]بازرسان اداره بهداشت در ماه مارس به بیمارستان مراجعه کرده اند
[ترجمه گوگل]محققان بخش بهداشت و درمان در ماه مارس به بیمارستان منتقل شدند
[ترجمه گوگل]محققان بخش بهداشت و درمان در ماه مارس به بیمارستان منتقل شدند
12. He arrived unannounced yesterday and stayed overnight.
[ترجمه ترگمان]او دیروز بدون اطلاع قبلی وارد شد و یک شبه ماند
[ترجمه گوگل]او روز گذشته بدون اطلاع اعلام کرد و یک شبه را ترک کرد
[ترجمه گوگل]او روز گذشته بدون اطلاع اعلام کرد و یک شبه را ترک کرد
13. The joint statement in Baghdad follows an unannounced meeting between two leaders.
[ترجمه ترگمان]بیانیه مشترک در بغداد یک ملاقات بدون اطلاع قبلی بین دو رهبر را دنبال می کند
[ترجمه گوگل]بیانیه مشترک در بغداد پس از یک نشست غیر رسمی بین دو رهبر دنبال می شود
[ترجمه گوگل]بیانیه مشترک در بغداد پس از یک نشست غیر رسمی بین دو رهبر دنبال می شود
14. The manger dropped in unannounced at the office several times a week.
[ترجمه ترگمان]The چندین بار در هفته به دفتر رفت
[ترجمه گوگل]چندین بار در هفته چندین بار در دفتر بی اداره به سر می برد
[ترجمه گوگل]چندین بار در هفته چندین بار در دفتر بی اداره به سر می برد
15. He dropped in on companies unannounced, like a door-to-door salesman, arriving in a "big and safe" Lincoln Town Car he rented in every city. Once, to keep costs low, Gou slept in the backseat.
[ترجمه ترگمان]او بدون اطلاع قبلی وارد شرکت ها شد، مانند یک فروشنده در خانه که وارد یک خودرو \"بزرگ و ایمن\" که در هر شهر اجاره کرده بود رسید یک بار، برای پایین نگه داشتن هزینه ها، Gou در صندلی عقب خوابید
[ترجمه گوگل]او در شرکت هایی که به طور غیر رسمی اعلام شده بود، مانند یک فروشنده درب به درب، وارد یک شهر بزرگ و ایمن اتومبیل شهر لینکلن که در هر شهر اجاره کرد یک بار، برای پایین نگه داشتن هزینه ها، گو در خواب بیدار شد
[ترجمه گوگل]او در شرکت هایی که به طور غیر رسمی اعلام شده بود، مانند یک فروشنده درب به درب، وارد یک شهر بزرگ و ایمن اتومبیل شهر لینکلن که در هر شهر اجاره کرد یک بار، برای پایین نگه داشتن هزینه ها، گو در خواب بیدار شد
پیشنهاد کاربران
غافلگیرانه
بی خبر، سر زده
سرزده
کلمات دیگر: