به نوبت (کاری را) انجام دادن، نوبتی کردن
take turns
به نوبت (کاری را) انجام دادن، نوبتی کردن
انگلیسی به فارسی
به نوبت
انگلیسی به انگلیسی
عبارت ( phrase )
• : تعریف: to do one after the other, in order; alternate.
• مترادف: alternate, rotate
• مشابه: interchange, platoon, reciprocate, swap, switch
• مترادف: alternate, rotate
• مشابه: interchange, platoon, reciprocate, swap, switch
• be changed, alternate something within a pair
جملات نمونه
1. Susan and her brother take turns doing the dishes.
[ترجمه مهدی وطن خواه] سوزان و برادرش به نوبت ظرفها را می شویند.
[ترجمه مریم] سوزان وبرادرش به نوبت ظرفها را میشویند
[ترجمه ترگمان] سوزان \"و برادرش دارن ظرف ها رو میخورن\"[ترجمه گوگل]سوزان و برادرش به نوبت این غذاها را انجام می دهند
2. The male and female take turns to sit on the nest.
[ترجمه باران] نر و ماده به نوبت روی لانه می نشینند
[ترجمه ترگمان]نر و ماده به نوبت روی لانه می نشینند[ترجمه گوگل]مرد و زن به نوبت به لانه می روند
3. We take turns to answer the phone.
[ترجمه ترگمان]به نوبت به تلفن جواب می دهیم
[ترجمه گوگل]ما به نوبت به تلفن پاسخ می دهیم
[ترجمه گوگل]ما به نوبت به تلفن پاسخ می دهیم
4. You'll have to take turns on the swing.
[ترجمه ترگمان]باید به چرخش ادامه بدی
[ترجمه گوگل]شما باید نوبت را در نوسان بگذارید
[ترجمه گوگل]شما باید نوبت را در نوسان بگذارید
5. Males and females take turns brooding the eggs.
[ترجمه ترگمان]مردان و مردان به نوبت تخم مرغ ها را به فکر فرو می روند
[ترجمه گوگل]مردان و زنان به نوبت تخم ها را دفع می کنند
[ترجمه گوگل]مردان و زنان به نوبت تخم ها را دفع می کنند
6. The male and female birds take turns in sitting on the eggs.
[ترجمه ترگمان]پرندگان نر و ماده به نوبت روی تخم مرغ ها می نشینند
[ترجمه گوگل]پرندگان مرد و زن به نوبت بر روی تخم مرغ نشسته اند
[ترجمه گوگل]پرندگان مرد و زن به نوبت بر روی تخم مرغ نشسته اند
7. Dan and I usually take turns to cook.
[ترجمه ترگمان]من و \"دن\" معمولا نوبت پخت رو می گیریم
[ترجمه گوگل]دان و من معمولا به نوبت به طبخ می روند
[ترجمه گوگل]دان و من معمولا به نوبت به طبخ می روند
8. Dozens of men and boys take turns trading shots with him.
[ترجمه ترگمان]ده ها انسان و پسر با او عکس می گیرند
[ترجمه گوگل]ده ها تن از مردان و پسران به نوبت عکس های تجاری خود را با او
[ترجمه گوگل]ده ها تن از مردان و پسران به نوبت عکس های تجاری خود را با او
9. We arranged that we should take turns to cook for whomsoever was on the same watch.
[ترجمه ترگمان]ما ترتیبی دادیم که هر کسی را که در آن ساعت بود، برای هر کس که بود، آماده کنیم
[ترجمه گوگل]ما مرتب کردیم که برای هرکسی که در یک ساعت تماشا بود، باید صبر کنیم
[ترجمه گوگل]ما مرتب کردیم که برای هرکسی که در یک ساعت تماشا بود، باید صبر کنیم
10. They take turns coming back on weekends to run it.
[ترجمه ترگمان]آن ها به نوبت به آخر هفته ها برمی گردند تا آن را اجرا کنند
[ترجمه گوگل]آنها در آخر هفته به نوبت می روند تا آن را اجرا کنند
[ترجمه گوگل]آنها در آخر هفته به نوبت می روند تا آن را اجرا کنند
11. Take turns in hitting each other's rounded end with the pointed end of your own egg.
[ترجمه ترگمان]نوبت خود را در ضربه زدن به انتهای گرد با انتهای نوک دار تخم خود در نظر بگیرید
[ترجمه گوگل]در انتهای گرد کنار یکدیگر را با انتهای اشاره شده تخم مرغ خود به نوبت بکشید
[ترجمه گوگل]در انتهای گرد کنار یکدیگر را با انتهای اشاره شده تخم مرغ خود به نوبت بکشید
12. They take turns; one pours a full bucket over my head like a waterfall.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها روی سرم مثل آبشار یک سطل پر از آب بیرون می ریزد
[ترجمه گوگل]آنها نوبت می گیرند؛ یک سطل کامل بر روی سرم مانند یک آبشار میچرخد
[ترجمه گوگل]آنها نوبت می گیرند؛ یک سطل کامل بر روی سرم مانند یک آبشار میچرخد
13. Okay take turns rolling the dice and taking that many cubes.
[ترجمه ترگمان] خب، نوبت گرفتن تاس و گرفتن اون many
[ترجمه گوگل]خوب، نوبت چرخش تاس و گرفتن آن بسیاری از مکعب
[ترجمه گوگل]خوب، نوبت چرخش تاس و گرفتن آن بسیاری از مکعب
14. I asked them to take turns talking about the pictures.
[ترجمه Mohsen68t] من از آنها خواستم تا به نوبت در مورد عکس حرف بزنند
[ترجمه ترگمان]از آن ها خواستم در مورد تابلوهای نقاشی حرف بزنند[ترجمه گوگل]من از آنها خواسته بودم که در مورد تصاویر صحبت کنند
15. Small children find it almost impossible to take turns.
[ترجمه ترگمان]کودکان کوچک پیدا کردن آن را تقریبا غیر ممکن می دانند
[ترجمه گوگل]کودکان کوچک آن را تقریبا غیر ممکن است به نوبت
[ترجمه گوگل]کودکان کوچک آن را تقریبا غیر ممکن است به نوبت
پیشنهاد کاربران
نوبتی
نوبت گرفتن برای کاری
فرصت خواستن
to take turns doing something
به نوبت انجام دادن کاری
During the trip, Darlene and I took turns driving so that neither of us would tire out
به نوبت انجام دادن کاری
During the trip, Darlene and I took turns driving so that neither of us would tire out
نوبتی کردن
کلمات دیگر: