کلمه جو
صفحه اصلی

restrained


خود دارانه، خویشتن دارانه، آرام، ملایم، لگام کرده، مهار شده

انگلیسی به فارسی

خود دارانه، خویشتن دارانه، آرام، ملایم


خویشتندار، خوددار


لگام کرده، مهار شده


پای در بند


محدودیت، مهار کردن، نگه داشتن، جلوگیری کردن از


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: showing or marked by restraint; not yielding to excess or extremity.

- the artist's restrained use of color
[ترجمه ترگمان] استفاده محدود هنرمند از رنگ ها
[ترجمه گوگل] هنرمند استفاده محدود از رنگ

• curbed, hindered; under arrest, deprived of liberty; repressed, subdued
someone who is restrained is calm and unemotional.
if a speech or piece of writing is restrained, it argues its points less forcefully than people might have expected.
see also restrain.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] گیردار - مقید - با قید - مهار شده - ثابت - وابسته

مترادف و متضاد

calm, quiet


Synonyms: bottled up, calm and collected, chilled, conservative, controlled, cool, corked up, discreet, in charge, in check, inobtrusive, laid-back, mild, moderate, muted, on a leash, plain, reasonable, reticent, retiring, self-controlled, shrinking, soft, steady, subdued, tasteful, temperate, unaffable, undemonstrative, under control, under wraps, unexcessive, unexpansive, unextreme, unobtrusive, uptight, withdrawn


Antonyms: assured, bold, confident, extroverted, outgoing


جملات نمونه

1. the reaction of the police was restrained
واکنش پلیس ملایم بود.

2. he went mad and had to be restrained around the clock
دچار جنون گردید و لازم شد که بیست و چهار ساعته او را تحت قید و بند قرار بدهند.

3. i was close to shouting in protest, but i restrained myself
نزدیک بود که از روی اعتراض فریاد بزنم ولی خویشتنداری کردم.

4. The greater the man, the more restrained his anger.
[ترجمه ترگمان]مرد بزرگ تر، بیشتر خشم خود را مهار کرد
[ترجمه گوگل]هرچه مرد بیشتر باشد، خشم او بیشتر است

5. With an effort, he restrained himself.
[ترجمه ترگمان]با تلاش فراوان خود را مهار کرد
[ترجمه گوگل]با تلاش، او خود را محکوم کرد

6. I barely restrained myself from hitting him.
[ترجمه ترگمان]به سختی می توانستم خودم را از ضربه زدن به او خودداری کنم
[ترجمه گوگل]من به سختی خودم را از ضربه زدن به او محاصره کردم

7. Her black suit was restrained and expensive.
[ترجمه ترگمان]کت و شلوار سیاه او بسته و گران قیمت بود
[ترجمه گوگل]کت و شلوار سیاه و سفید خود را محدود و گران است

8. I was tempted to answer back, but I restrained myself.
[ترجمه ترگمان]وسوسه شدم جواب دهم، اما خودداری کردم
[ترجمه گوگل]من وسوسه شدم که پاسخ بدهم، اما خودم را محکم گرفتم

9. The decor is tasteful and restrained.
[ترجمه ترگمان]دکوراسیون (دکوراسیون)شیک و مهار نشده است
[ترجمه گوگل]دکور مزه و محکم است

10. I thought she was remarkably restrained in the circumstances.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کردم که او واقعا در چنین شرایطی مهار شده است
[ترجمه گوگل]فکر کردم او در شرایطی به شدت محدود شده است

11. Growth in car ownership could be restrained by increasing taxes.
[ترجمه ترگمان]رشد مالکیت خودرو می تواند با افزایش مالیات ها جلوگیری شود
[ترجمه گوگل]رشد مالی مالکیت خودرو می تواند با افزایش مالیات ها محدود شود

12. Renwick restrained a feeling of annoyance.
[ترجمه ترگمان]پس از چند لحظه احساس ناراحتی شدیدی کرد
[ترجمه گوگل]رنویک احساس ناراحتی را تحمل کرد

13. She had to be physically restrained.
[ترجمه ترگمان]اون باید از نظر فیزیکی مهار شده باشه
[ترجمه گوگل]او مجبور شد از لحاظ فیزیکی محدود شود

The reaction of the police was restrained.

واکنش پلیس ملایم بود.


پیشنهاد کاربران

منع کردن. معنای حقوقی واژه

خویشتن دار

کنترل شده

محدود تر

مُضَیَّق

مقید

محدودشده ، مقیدشده ، خویشتن دارانه ، خویشتندار ، سنجیده ، لگام کرده ، ملاحظه کار ، ملایم ، مهار شده

Hijacking attempted
Man tries to Open Door on flight and is restrained by passengers
مهار شده

تودار


کلمات دیگر: